وبلاگ بر و بچ 91 پژوهشگري علوم اجتماعي دانشگاه شيراز
وبلاگي براي همه
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبلاگ بر و بچ 91 پژوهشگري علوم اجتماعي دانشگاه شيراز و آدرس paadshz91.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ل


برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, ] [ 16:39 ] [ رسول شيخي ]

شایعه مضحک «پایان جهان در 21 دسامبر بر پایه پیشگویی مایاها»! درحالی تا به امروز (21 دسامبر) در سراسر دنیا ادامه یافته که ضمن راه افتادن بازار داغ سودجویی فرصت‌طلبان، دولتهای برخی کشورها را نیز به دردسر انداخته است.

 


به گزارش ایسنا، امکان برخورد سیاره «نیبیرو» (Nibiru) با زمین، برعکس شدن میدان مغناطیسی زمین و ایجاد گرداب‌های عظیم، کشیده شدن ناخواسته زمین به سوی یک سیاهچاله عظیم و فرو رفتن در آن از جمله تهدیداتی است که شایع شده زمین را در 21 دسامبر 2012 تهدید کرده و جهان بر اثر این تهدیدات به پایان خواهد رسید!!

 


دامن زدن به این شایعه در جهان تا آن جا پیش رفت که دولتها در برخی کشورها مجبور به مواجهه با دردسر تازه شدند؛ پلیس چین تنها در استان کینگ‌های در غرب این کشور، بیش از 400 تن از اعضای یک فرقه مذهبی را به اتهام شایعه‌پراکنی در باب پایان جهان دستگیر کرد.

 


روستای کوچک «بوگارچ» در جنوب فرانسه نیز این روزها شاهد حضور شمار زیادی از افراد متوهمی است که با باور پایان جهان در 21 دسامبر2012 میلادی، خود را به این منطقه رسانده‌اند، چراکه معتقدند «بوگارچ» امن ترین نقطه زمین برای پایان جهان محسوب می شود.

 


بسیاری از افراد با توهم پایان جهان، بلیت یک طرفه‌ای به مقصد روستای «بوگارچ» تهیه کردند.

 


در چین نیز یک مخترع جوان از ساده لوحی مردم استفاده کرده و با ساخت «کشتی نوح»، اقدام به کسب درآمد کرده است.

 


این کپسول های کروی با ظرفیت 14 نفر، در برابر سیل و زلزله ناشی از پایان جهان! مقاوم بوده و با قیمت 32 هزار دلار فروخته می شوند.این مخترع تاکنون 26 سفارش از کشورهای نیوزیلند و چین دریافت کرده است.

 


دردسرهای این شایعه، ناسا را هم واداشت ضمن پوچ و بی‌اساس خواندن « پایان جهان در روز 21 دسامبر 2012» چند روزی مانده به این تاریخ،‌ ویدئوی خود با عنوان «چرا جهان دیروز تمام نشد؟» را زودتر از موعد مقرر (22 دسامبر) منتشر کند.

 


این ویدئو با این جمله آغاز می‌شود: «اگر شما در حال تماشای این ویدئو هستید به معنی یک چیز است... جهان دیروز پایان نیافته است!»

 


در فیلم ناسا گفته شده که تمام نظریات خرافه و بر اساس یک سوءتعبیر بزرگ ایجاد شده‌اند.

 


شایعه پایان جهان درحالی ادامه یافته و مردمان ساده‌لوح را به دردسر انداخته که روزگار خود مایاها در شبه جزیره «یوکاتان» مکزیک در آرامش و کاملا عادی ادامه دارد و هیچ نشانه‌ای از آماده شدن آنها برای نابودی زمین دیده نمی‌شود.

 


کشاورزان و روستاییان نیز کارهای عادی و رزمره خود را انجام می دهند؛ حتی گروهی از مایاهای ساکن یوکاتان در حال برگزاری مراسمی برای گرامیداشت پایان چرخه تقویم «شمارش بلند» بوده و خود را برای شروع دوره جدید آغاز می‌کنند.

 


آنها معتقدند که این روز نیز مانند 2000.1.1 میلادی (که گفته می‌شد جهان در این تاریخ به پایان خواهد رسید) یا تاریخ 2006.6.6 ( که گفته می‌شد حادثه‌ای شبیه پایان جهان روی خواهد داد) بدون روی دادن حادثه خاصی سپری خواهد شد و اساسا ترس در خصوص پیش بینی پایان دنیا در 21 دسامبر 2012 بی مورد است.

 


«پیترونیلو پنا» یکی از کشیشان مایا ساکن این منطقه تأکید می کند: جهان قطعا روزی به پایان خواهد رسید، اما ما نیز نمی دانیم که این تاریخ چه زمانی فرا می رسد و پیش بینی‌ای توسط اقوام باستانی مایاها در این خصوص انجام نشده است.

 


«والتر ویچی» باستان‌شناس و کارشناس تمدن مایاها در دانشگاه لانگ وود ویرجینیا نیز تأکید کرده است: اقوام باستانی مایاها زمان را با شیوه‌ای کاملا متفاوت از امروز، محاسبه می‌کردند. مایاها داری سه تقویم متفاوت بودند؛ تقویم نخست یا تقویم مقدس Tzolk'in یکسال 260 روز محاسبه می‌شد که از این تقویم برای انجام برنامه های مذهبی استفاده می‌شد.

 


در تقویم دوم که Haab‌ نام دارد، سال 365 روز بطول می انجامد که در آن سال کبیسه وجود ندارد و از تغییرات فصلی برای شمارش روزها استفاده می‌شود. تقویم سوم شمارش بزرگ (Long Count) نام دارد؛ دوره‌ای موسوم به سیزدهمین باکتون (13Th Baktun) این تقویم 5125 ساله، در روز 21 دسامبر 2012 پایان می‌یابد که این مسأله عامل اصلی بروز توهم پایان جهان شده است!

 


«ویچی» تأکید می‌کند: اتمام این تقویم باستانی به هیچ عنوان به معنای پایان جهان نیست و هیچ پیش بینی در خصوص وقوع حادثه غیر طبیعی برای پایان جهان در آن صورت نگرفته است؛ بلکه تنها به معنای اتمام یک دوره طولانی و شروع چرخه زمانی جدید است.

 


بازار داغ فرصت‌طلبان

 


در این احوال، فرصت‌طلبان زیادی نیز با سوءاستفاده از سادگی افراد معتقد به پایان جهان، پول‌های خوبی به جیب زده‌اند.

 


این سوءاستفاده‌ها از ساخت کپسول‌های نجات بسیار مقاوم موسوم به «کشتی نوح» در چین گرفته تا ساخت گذرگاه طاقدار بزرگ به سبک مایاها از یخ، ذخیره شمع و شکر و کبریت در روسیه تا ساخت پناهگاه‌های تجملی ضدبمب در کالیفرنیا را شامل می‌شوند.

 


در همین راستا، یک طرح آمریکایی با ساخت پناهگاه‌های تجملی ضد بمب در کالیفرنیا، هزاران دلار را عاید خود کرده است.

 


پناهگاه «رون هوبارد» از مبل‌های چرم، تلویزیون پلاسما و کف چوبی برخوردار بوده که به ادعای وی می‌تواند در برابر اتفاقات پایان جهان مقاومت کند!

 


کار «هوبارد»، طراح آمریکایی شامل ساخت پناهگاه‌های ضد بمب تفریحی زیرزمینی با فناوری پیشرفته است که با قوت گرفتن شایعات در سال گذشته، از فروش ماهانه یک پناهگاه، به فروش روزانه رسیده است.

 


این پناهگاه‌های ضد بمب و سلاحهای هسته‌ای و شیمیایی از تخت خواب، آشپزخانه، دستشویی و حتی شومینه برخوردار بوده و میانگین هزینه آن 46 هزار پوند است.

 


«هوبارد» اکنون با کمک مردم در حال نصب دو پناهگاه در نیویورک و ایندیانا برای پناه گرفتن در روز جمعه است؛ وی اظهار کرده که در آن روز به پناهگاه خود خواهد رفت.

 


این طراح آمریکایی حتی مدعی فروش چند پناهگاه به برخی از فیزیک اخترشناسان شده که در مورد برخورد جرقه خورشیدی و مقادیر زیاد تابش، کمی احتمال داده‌اند.

 


«هوبارد» گفت: من سه روز را در پناهگاه خود در زیر زمین خواهم گذراند تا اوضاع آرام شود. فکر نمی‌کنم که اتفاق خاصی بیفتد اما هیچ کس نمی‌داند.

 


این محفظه‌های استوانه‌ای 46 متر مربع، سه متر قطر و 15 متر طول دارند.

 


یک سمت این پناهگاهها از در خروج اضطراری برخوردار بوده که تنها از داخل باز می‌شود. همچنین بین بخش ورودی و هال نیز اتاقهای آلودگی مهر و موم شده قرار گرفته‌اند؛ این محفظه‌های استوانه ای در عمق شش متری زمین نصب می شوند.

 


این پناهگاه ها همچنین مورد توجه شکارچیان و افراد عادی برای مصارف ایمنی در برابر آتش‌سوزی یا اتفاقات مخرب قرار گرفته است.

 




برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, ] [ 16:36 ] [ رسول شيخي ]

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, ] [ 11:2 ] [ رسول شيخي ]
www.jazzaab.ir - تفاوت گفتاری پسر و دختر در پای تلفن /طنز
 
 

 تفاوت گفتاری پسر و دختر در پای تلفن

 

گفتگوی دو دختر پای تلفن:

 

سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم… می بینمت خوشگلم… بوس بوس بوس

 

گفتگوی دو پسر پای تلفن:

 

بنال… بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر

 

بعد از قطع کردن تلفن :


دخترها:

واه واه واه !!! دختره ایکبیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد


پسرها:


بابا عجب بچه باحالیه این ممد خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه!!


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, ] [ 11:1 ] [ رسول شيخي ]


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, ] [ 10:57 ] [ رسول شيخي ]

مرحومه...


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, ] [ 10:56 ] [ رسول شيخي ]

- زنان به طور متوسط در طول عمرشان 3 کیلو رژ لب می‌خورند.
- نپال تنها کشوری است که پرچمش مستطیل نیست.
- ادیسون از تاریکی وحشت داشته است.
-کوکاکولا برای فروش بیشتر در چین یک عروسک طراحی کرده بود که صدای کوکا-کوکا می‌داد. اما همچنان این نوشابه در چین یکی از کمترین فروش‌ها را داشت چون در زبان چینی کوکاکولا به معنی "قورباغه را گاز بزن" است.
- تعداد عروسک‌های باربی در ایتالیا از کل مردم این کشور بیشتر هستند.
- خمیازه بخشی از مراسمی است که پنگوئن نر در فصل جفت‌گیری برای جذب پنگوئن ماده اجرا می‌کند.
- جنین در رحم مادر می‌تواند سکسکه کند.
- مخترع آدامس یک فرمانده ارتش بود.
- در روز شکرگزاری، آمریکایی‌ها 10 میلیون‌ تن بوقلمون مصرف می‌کنند.
- برج ایفل 1792 پله دارد.
- وزن کل موریانه‌های جهان 10 برابر وزن کل انسان‌هاست.
- کانگورو قادر نیست عقب عقب راه برود.
- در بدن هر آدم یک مشت گچ (کلسیم) وجود دارد.
- مگس و پشه روی گل آفتابگردان نمی‌نشینند.
- اگر برگ‌های آفتابگردان را آتش بزنید، همه حشرات، موش و قورباغه از محل فرار می‌کنند.
- انسان‌ها روزانه به طور متوسط 5 هزار کلمه صحبت می‌کنند که 80 درصدش با خودشان است.
-ملکه موریانه 50 برابر بزرگتر از جفت نر خود است.
- رستوران گاربیلادی در مکزیک رکورددار تحویل غذا در جهان است. این رستوران غذای مورد علاقه شما را در عرض 13 ثانیه تحویل می‌دهد.
- پشه‌ها رنگ آبی را دوست دارند.
- آمریکا، آلاسکا را متری فقط 2سنت از روسیه خرید


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, ] [ 13:35 ] [ رسول شيخي ]

 

پنج راز زیبایی پوست

 

بخوردادن سبب پاكسازی عمیق منافذ پوست می شود و گرد و غبار ذرات اضافی چربی را می زداید، وضعیت خونرسانی پوست را بهبود می بخشد و پوست را برای پاكسازی عمیق توسط تركیبات ویژه آماده می كند.

 

▪ یکم: ابوعلی سینا در كتاب قانون در مورد زیبایی پوست صورت آورده است: بدان كه تا خون بیشتر به سوی پوست آید صفا و روشنی و سرخی مطبوع و زیبایی پوست بیشتر می شود.

 

با این همه كه مسأله اساسی رسیدن خون است، اما باید برای حفظ زیبایی پوست تن را از گرما، سرما و از باد حفظ كرد.

 

مواد تناولی برای تولید خون خوب به كار می آیند. نخود، تخم مرغ نیم بند، آبگوشت و انجیر بخورند. انجیر خون بسیار خوب و مناسب برای زیبایی پوست تولید می كند.

 

كسی كه از بیمای تازه برخواسته و رنگ رخساره اش زشت شده است و می خواهد آن را به رنگ طبیعی برگرداند، انجیر خشك و خرمای كال بخورد كه این هر دو خون خوب و پوست لطیف را افزایش دهند و همچنین چند روز پیاپی ناشتا شیر بنوشد.

 

سیزی های خوب و مناسب و زیبایی بخش رخسار عبارتند از: ترب، تره، پیاز و كلم و سیر، كه بر دوام بخورند تا خوب باشد. زعفران نیز اگر در غذا باشد خوب است

 

▪ دوم: پوست را مرتب تمیز كنید روش زیر را سه بار در هفته برای زدودن سلول های مرده پوست انجام دهید.

 

گل سرشوی، آردنخودچی و گرد چوب صندل را به مقدار مساوی با هم مخلوط كنید این تركیب را در ظرفی كه هوا به آن نفوذ نكند قرار دهید: یك قاشق چایخوری از این ماده را با آب مخلوط نمائید تا خمیری حاصل شود. این خمیر پوسته ها و آلودگی های پوست را می زداید.

 

از میوه های فصلی به جای ماسك صورت استفاده كنید زیرا از لحاظ اقتصادی به صرفه بوده خاصیت مرطوب كنندگی بالائی دارند برای این كار مغز میوه ها را بچلانید یا آنها را در مخلوط كن بریزید و بعد پیش از این كه ویتامین ها خاصیت خود را از دست بدهند فورا آنها را روی پوست بمالید. انگورها سرشار از ویتامین ها و نمك های معدنی می باشند. برای از بین بردن چین های اطراف چشم و دهان می توانید روی آنها آب انگور بمالید این عمل موجب مرطوب شدن، دفع سموم و تقویت پوست می شود.

 

▪ سوم: بخوردادن سبب پاكسازی عمیق منافذ پوست می شود و گرد و غبار ذرات اضافی چربی را می زداید، وضعیت خونرسانی پوست را بهبود می بخشد و پوست را برای پاكسازی عمیق توسط تركیبات ویژه آماده می كند.

 

ابتدا دو لیتر آب را در یك ظرف كاملا تمیز بجوشانید، سپس آب را از روی حرارت بردارید، ۲قاشق سوپ خوری از پودر بخور (گیاهی) در آب بریزید سپس سر خود را بالا ظرف آب بگیرد و یك حوله تمیز روی سر خود بیندازید. برای پوست های خشك، معمولی، و چروك دار حدود ۵دقیقه بخور كافیست ولی برای پوست های چرب ۵ ۱۰دقیقه بخور لازم است. اگر از آب تنها استفاده می كنید مدت بخور باید طولانی تر باشد و سپس صورت و گردن را با حوله تمیز خشك كنید و اكنون پوست آماده لایه برداری عمقی است.

 

▪ چهارم: كمپرس كردن وسیله مناسبی برای جداكردن اتصالات سست لایه شاخی و مرده پوست می شود. این روش برای پوست های خشك و حساس بهتر از بخوردادن است، ابتدا آب را بجوشانید سپس پودر بخور را اضافه كنید و ۵دقیقه در ظرف را ببندید و سپس محتوی ظرف را از صافی عبور داده و در ظرف دیگر بریزید و سپس با یك حوله نرم و تمیز یا یك پارچه نخی كاملا تمیز كه در آن ۲سوراخ برای چشمها باز كرده اند كه آن را به محلول آغشته كنید و كمی آن را فشار دهید حوله را روی صورت بگذارید و به پشت دراز بكشید. تمركز و تنفس آرام و عمیق به پوست شما آرامش بیشتر می دهد.

 

۵۱۰دقیقه كمپرس داغ كافیست، این عمل در درمان كمكی جوش های صورت و نواحی ملتهب پوست مفید است و به منظور برطرف نمودن چربی و كدروت از پوست های چرب می توانید بلافاصله پس از كمپرس داغ، از كمپرس سرد استفاده كنید

 

▪ پنجم: ماسك جوانه گندم علاوه بر پیلینگ، ماسك شاداب كننده پوست می باشد. جوانه گندم را در ظرفی ریخته و آن را آسیاب كرده یا خرد كرده و شیر یا ماست را آرام آرام به آن اضافه كنید و پس از بخور دادن پوست ماسك را با حركات دورانی و از پایین به بالا روی پوست می مالیم و با حركات چرخشی ماساژ می دهیم و سپس ده دقیقه قطعات خشك آن را از روی پوست برداشته، پوست را شستشو دهید.

 

عسل را در حرارت ملایم به صورت روان درآورده و شیر و آرد را به میزان مساوی آرام آرام به آن اضافه می كنیم (هر كدام سه قاشق غذاخوری) یك ماده خمیری یكدستی به دست می آید كه آن را روی پوست بمالید و پس از ۲۰دقیقه دراز كشیدن و تنفس آرام و عمیق با پنبه آغشته به شیر ماسك را به صورت ملایم از پایین به بالا از روی پوست بردارید آنگاه پوست را با آب ولرم شستشو دهید.


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, ] [ 12:59 ] [ رسول شيخي ]

شیطان پرستی جدید به خدایی اعتقاد ندارد و شیطان را تنها نوعی کهن نماد ( archetype ) می داند و انسانها را تنها در برابر خود مسئول میداند و اعتقاد دارد که انسان به تنهایی می تواند راه درست و غلط را تشخیص دهد به همین دلیل هم این اعتقاد بیشتر به عنوان یک اعتقاد فلسفی شناخته می شود .

شیطان در این اعتقاد نماد نیروی تاریکی طبیعت ، طبیعت شهوانی ، مرگ ، بهترین نشانه قدرت و ضدمذهب بودن است.

این اعتقاد دارای شاخه های متعددی است اما می توان گفت جز یکی دو نوع آن همگی دارای اصول زیر می باشند:

Atheism - : خدایی در شیطان پرستی وجود ندارد.

Not dualistic - : روح و جسم غیرقابل دیدن هستند و هیچ جنگی بین عالم خیر و شر وجود ندارد.

Autodeists - : خود پرستی ، خدایی جز خود انسان وجود ندارد و هر انسانی خود یک خداست.

Materialistic - : اعتقاد به اصالت ماده

- وابسته به راه چپ بودن در برابر راه راست که راه خدایی است .

- ضد مذهب بودن خصوصا مذاهبی که اعتقاد به زندگی پس از مرگ دارند.

- عدم پرستش شیطان زیرا شیطان جسم نیست و وجود خارجی ندارد.

- اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلای آن زیرا تمام خوشی دنیایی است و این خوشی ها خصوصا لذات جنسی پتانسیل لازم را برای کارهای روزانه آماده می کنند و به هر شکلی انجام آنها لازم و ضروری است .

در بررسی نمادهای متعلق به شیطان‌پرستی خط بسیار روشنی از ارتباط صهیونیسم و شیطانیسم به وضوح قابل مشاهده است .

در ذیل برخی از نمادها كه به عنوان نگین انگشتر ، ‌گردنبند ، تصاویر بر روی دست‌بندها ، پیراهن ، شلوار ، كفش ،‌ ادكلن ، ساعت و ... درج شده و از جمله به ایران اسلامی نیز راه یافته است ، مورد بررسی و معرفی قرار می‌گیرد :

نمادهای شیطان پرستی
نمادهای شیطان پرستی

 

 

 

اگر نوشته وسط نماد یعنی (Satanism) به معنای شیطان‌گرایی به همراه دایره حذف كنیم ، آن وقت یك ستاره پنج‌ضلعی بر جای می‌ماند كه همان نشانه ستاره صبح یا پنتاگرام (pentagram) باقی می‌ماند .

نمادهای شیطان پرستی

 

 

 

 

این سمبل نیز همان پنتاگرام است ، با فرق اینكه انواع آن گاه پنج‌ضلعی وارونه (snvertedpentagram ) یا دیو (Buphomet ) و به شكل در میان نمادهای شیطان‌پرستان به چشم می‌خورد .

 

برخی از شیطان‌گرایان محدوده جغرافیایی « تحت سلطه » این نماد و در واقع منطقه نفوذ شیطان‌گرایی را در نقشه ذیل توصیف می‌نمایند . (محدوده در ایسلند و اروپا)

نمادهای شیطان پرستی

درمیان پنتاگرا‌های قبلی تصویر سر یك بز تعبیه شده است كه اقدامی ضد مسیحی ، ‌به این معناست كه مسیحیان معتقدند كه مسیح همچون یك بره برای نجات ایشان قربانی شده است و با توجه به اینكه ایشان بز را نماد شیطان و در برابر بره می‌دانند این آرم را انتخاب كرده‌اند.

نمادهای شیطان پرستی

 

666: یك سمبل با عنوان « شماره تلفن شیطان » توسط گروه‌های هوی متال وارد ایران اسلامی شده اما در حقیقت علامت انسان و نشانه جانور در میان شیطان‌پرستان تلقی می‌شود و براساس مكاشافات 13:18 « ... پس هر كس حكمت دارد عدد وحش را بشمارد ،زیرا كه عدد انسان است و عددش 666 است . »  از سال‌ها پیش تاكنون این عدد با اشكال مختلف بر روی دیوارهای شهرهای بزرگ كشور مشاهده می‌شد .

نمادهای شیطان پرستی

 

 

 

 

صلیب وارونه (upside down cross ) : این نماد و حكایت از « وارونه شدن مسیحیت دارد » و عمدتا استهزا و سخره گرفتن این دین  است . صلیب وارونه در گردن بندهای بسیاری مشاهده شده و خواننده‌های راك انواع مختلف آنرا به همراه دارند .

 

 

 

نمادهای شیطان پرستی

 

نماد صلیب شكسته یا چرخ خورشید (swastika or sun wheelc) : چرخ خورشید یك نماد باستانی است كه در برخی فرهنگ‌های دینی همچون كتیبه‌های بر جای مانده از بودایی‌ها و مقبره‌های سلتی و یونانی دیده شده‌است .

 لازم به توضیح است این علامت سال‌ها بعد توسط هیتلر به كار رفت ،‌ لكن برخی با هدف به سخره گرفتن مسیحیت این سمبل را وارد شیطان‌پرستی كردند .

نمادهای شیطان پرستی

 

چشمی در حال نگاه به همه جا (All seeing Eye) : چشم در برخی نمادهای روشنفكری نیز به كار می‌رود . اما شیطان‌پرستی اعتقاد دارند چشم در بالای هرم « ‌چشم شیطان » است و « بر همه جا نظارت و اشراف دارد » .

 این علامت در پیشگویی ،‌ جادوگری ، نفرین‌گری و كنترل‌های مخصوص جادوگری مورد استفاده قرار می‌گیرد .گفتنی است این نماد بر روی دلار آمریكایی به كار رفته است .

نمادهای شیطان پرستی

 

 

 

 

این نمادها به انگلیسی (Ankh) انشاء‌می‌شود و سمبل شهوت‌رانی و باروری است .

 این نمادها به معنای روح شهوت زنان نیز تعبیر می‌شود . امروزه نماد “ فمنیسم “ در واقع یك نماد برداشت شده دقیقا از سمبل‌های شیطانی است .

 

 

 

 

پرچم رژیم صهیونیستی : قابل توجه جدی است كه رژیم صهیونیستی علاوه بر حمایت‌های آشكار و پنهان ،حتی از قرار گرفتن نماد رسمی كشور نامشروعش در كانون علائم شیطان‌گرایان نیز پرهیز ندارد .

نمادهای شیطان پرستی

 

 

 

ضد عدالت (Anti justice) : با توجه به اینكه تبر رو به بالا نماد عدالت در روم باستان به شمار می آمده است شیطان‌پرستان تبر رو به پایین را با عنوان نماد ضد عدالت در راه پیمودن مسیر تاریك انتخاب كرده‌اند .

همچنین گفتنی است كه فمنیست‌ها از دو تبر رو به بالا به معنی مادر‌سالاری باستانی استفاده می‌نمودند.

 

 

 

نمادهای شیطان پرستی

 

سر بز (Goat Head) : بز شاخدار ، ‌بز مندس mendes (همان ba"al بعل خدای باروی مصر باستان) ، ‌بافومت ، خدای جادو ، scapegoat (بز طلیعه یا قربانی) این یكی از راه‌های شیطان‌پرستان برای مسخره كردن مسیح است زیرا گفته می‌شود كه مسیح مانند بره‌‌ای برای گناهان بشر كشته شد . همانطور كه در توضیح نمادهای اول اشاره شد ،‌این نماد تصویر كاملی است از بز قرار گرفته در نماد پنتاگرام .

نمادهای شیطان پرستی

 

 

 

هرج و مرج (Anarchy) : این نماد به معنای از بین بردن تمام قوانین است و دلالت بر این امر دارد كه « هر چه تخریب كننده است تو انجام بده » این نماد عمدتا مورد استفاده گروه‌های هوی‌متال است .

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, ] [ 12:53 ] [ رسول شيخي ]
آسیب شناسی  اجتماعی social-pathology مفهوم جدیدی است که از علوم زیستی گرفته شده و مبتنی بر تشابهی است که دانشمندان بین بیماری های عضوی و آسیب های اجتماعی(کجرویها) قائل می شوند. واژه آسیب شناسی از دیدگاه پزشکی به فرایند ریشه یابی بیماری ها گفته می شود

به گزارش هفت روز، آسیب اجتماعی به هر نوع عمل فردی یا جمعی اطلاق می شود که در چارچوب اصول اخلاقی و قوامد عام عمل جمعی رسمی و غیر رسمی جامعه محل فعالیت کنشگران قرار نمی گیرد و در نتیجه با منبع قانونی و یا قبح اخلاقی و اجتماعی روبرومی گردد. به همین دلیل ، کجروان سعی دارند کجروی ها خود را از دید ناظران قانون ، اخلاق عمومی و نظم اجتماعی پنهان نمایند ؛ زیرا در غیر این صورت با پیگرد قانونی ، تکفیر اخلاقی ، طرد اجتماعی مواجه می شوند(عبدالهی ،1383:15).

آسيبهاي اجتماعي پديده هايي واقعي، متغير، قانونمند و قابل کنترل و پيش گيري اند. کنترل پذيري آسيبهاي اجتماعي شناخت علمي آنها را در هر جامعه اي براي پاسخ به پرسشهاي نظري و عملي و کاربردي از ايده ها و يافته هاي علمي توليد شده در برنامه ريزي هاي کوتاه و بلند مدت براي مقابله صحيح با آسيبهاي اجتماعي، درمان يا پيشگيري از گسترش و پيدايش آنها را ضروري و پر اهميت مي سازد.

آسيب شناسي اجتماعي

آسيب شناسي اجتماعي به بررسي انواع مشکلات مي‌پردازد که در سطح اجتماعي مطرح هستند و سعي مي‌کنند علل مختلف آنها را از جنبه‌هاي مختلف فردي ، اجتماعي و غيره مورد بررسي قرار دهد.

  آسیب های اجتماعی که به تعبیر بعضی از اندیشمندان حاصل و معلول مستقیم انقلاب صنعتی هستند، در اکثر جوامع وجود دارند و تاثیرات خود را می گذارند. اما آن چه جوامع مختلف را در این مورد از هم متفاوت می سازد، نوع نگرش این جوامع به علل به وجود آورنده آسیب ها و راهکارهای اصلاح وبهبود آن است. در مورد نگرش، آن چه مهم است این که این آسیب ها چرا به وجود آمده اند؟ آیا وجود آسیب ها در جوامع امری لازم وضروری است یا می توان جامعه ای بدون آسیب داشت؟ پاسخ به این پرسش ها مستلزم شناخت نظریه های مختلف جامعه شناسی و روان شناسی است که هرکدام سعی درتبیین مسائل ،آسیب ها وبحران های اجتماعی از نظر گاه های مختلف دارند.این دید گاه ها متاثر از باورهای سیاسی و اقتصادی هر جامعه است.

آسيب هاي اجتماعي از چند جنبه قابل بررسي هستند :

1-     از زوايه انسان ،كه هر انسان با هر دين وآئين واعتقاد وفكر ،ومذهب وگرايش ومسلك وارتباط با جناح يا حزب خاصي يا با ترحم يا با هدايت ويا با همراهي اعتقاد دارند كه به گروههاي آسيب پذير ياري نمايند مثلاً  هر انساني دوست دارد به پير مرد يا پيرزني كمك كند وهر انساني دوست دارد به نابينايي كمك كند و...

2-     از زاويه اجتماعي  اگر به اين آسيب هاي اجتماعي بموقع رسيدگي نشود افزايش جرم وجنايت را در پي دارد كه مخرب انضباط اجتماعي است

3-     از جنبه سياسي ، كه اگر توجه نشود كشوررا به دامن بيگانگان سوق مي دهد وبجاي فرهنگ خودي فرهنگ بيگانه در كشور پياده مي شود وبه اعتقادات ديني ومذهبي جامعه لطمه وارد مي نمايد ، وجود آسيب هاي اجتماعي ، بزرگنمايي وتبليغات دشمنان كشور را در پي دارد ضمن آنكه وجود آسيب هاي اجتماعي در كشور اسلامي عامل تبليغ منفي بر ضد اسلام است لذا لازم است كه آسيب هاي اجتماعي ريشه يابي شود واز كلي گويي در جامعه پرهيز گردد وبا ارائه راهكارها ي مدرن به جزئيات آسيب هاي اجتماعي توجه شود

در برخورد با آسيب هاي اجتماعي تقليد كوركورانه از بيگانگان جايز نيست به دليل اينكه آسيب هاي اجتماعي ارتباط كاملي با سنتهاي هر جامعه دارد والگو برداري از جوامع ديگر صلاح نيست

ئوال ، وظيفه حكومت در اين مورد چيست ؟ حكومت خوب حكومتي است كه براي حل آسيب هاي اجتماعي قرمول صحيح ومنطقي همراه با نو آوري وارائه ابتكارات وخلاقيتها در جهت رسيدن به شكوفايي داشته باشد

سیاست های اجتماعی هر جامعه ای روش های مختلفی را در برخورد با آسیب های اجتماعی پیشنهاد می کند.شیوه ی برخورد با این مسائل هم چنان که پیشتر گفته شد،ارتباط مستقیمی با این سیاست ها دارد.این سیاست ها را هم نهادهایی که در تمامی جوامع وجود دارد تعیین می کند. در مورد راهکارهای اصلاح وبهبود آسیب های اجتماعی هم نظرگاه های مختلفی وجود دارد. عده ای روش انکار و پرده پوشی را تجویز می کنند وعده ای دیگر به روش های پلیسی وسرکوب اعتقاد دارند. جوامعی هم وجود دارند که به این مسائل نگرشی علمی و منطقی دارند وسعی می کنند با قبول وجود این آسیب ها، علت آن ها را با استفاده از روش های علمی بشناسند و برای حذف یا به حداقل رساندن آن ها از روش های منطقی سود ببرند.این جوامع، آنهایی  هستند که در آن ها انباشت علمی صورت گرفته و در اثر ارتباط با فرهنگ های مختلف به سطحی از آگاهی رسیده اند که به حق آزادی و برابری انسان ها و حق برخورداری تمامی انسان ها از حقوق مادی ومعنوی اعتقاد داشته باشند.

 آن چه در مورد آسیب های اجتماعی در ایران می توان گفت این است که به وضعیت خاص سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه، آسیب های اجتماعی علاوه بر این که مسئله ای اجتماعی شمرده می شوند، بار ارزشی نیز دارند. یعنی یک آسیب که در یک جامعه ی با سیاست لیبرال، فقط یک جرم محسوب می شود، در ایران علاوه بر جرم بودن، گناه به شمار می رود. این نگرش خاص به مسئله ی اجتماعی باعث می شود که مجرم یا منحرف بیشتر از آن که جامعه و روابط حاکم بر آن را عامل انحراف خود بداند، خودش را گناه کار می بیند و این می تواند یکی دیگر از آسیب های فردی و اجتماعی باشد.

در جوامع مدرن امروز تمایل بر این است که این سیاست ها هرچه بیشتر توسط نهاد آموزش و پرورش و نهاد خانواده به جامعه تزریق شده و نهاد سیاست حداقل دخالت را در این امور دارد.اما در جوامعی که در آن ها نهاد سیاست قدرتمندتر است، این سیاست ها توسط این نهاد وضع و به جامعه دیکته می شود.تجربه نشان داده است که جوامع نوع اول در مهار بحران های اجتماعی موفق تر عمل کرده اند.چون مردم راهکارهای مقابله با آسیب های اجتماعی را وضع واز آن ها حمایت می کنند.اما در جوامعی که سیاست های اجتماعی را نهاد سیاست وضع می کند،لاجرم باید ضمانت های اجرایی آن ها را هم تعیین کند که در این حال استفاده از نیروهای حافظ قوانین و حامی نظام سیاسی مثل پلیس ضرورت پیدا می کند.

حمایت از آسیب دیدگان اجتماعی نیزبه سیاست های اجتماعی مربوط است.دراین مورد نیز وقتی حمایت از آسیب دیدگان به طور کامل در اختیار نهاد سیاست قرار می گیرد،این نهاد از دیدگاه منافع خود به آن ها نگاه می کند،اما وقتی مردم یک جامعه به حمایت از این آسیب دیدگان می پردازند،بسیار عمیق تر و کامل تر عمل می کنند.چون مردم در متن این آسیب ها قرار دارند،آن ها را خوب می شناسند وبرای حمایت ازافرادی که دچار بحران هستند انگیزه های قدرتمندی دارند.

  یکی از راهکارهای حمایت از آسیب دیدگان اجتماعی،سازمان ها وتشکل های غیر دولتی است.این سازمان ها که در تمامی جوامع ریشه دارند در عصر کنونی کارکردهای مختلف و موثری پیدا کرده اند و نقش مهمی در حیات جوامع ایفا می کنند.سازمان های غیردولتی با تاثیرگذاری در وضع و اجرای سیاست های اجتماعی،در نقش های مختلفی مثل مشاور دولت،منتقد دولت وگاه حتی به عنوان بازوی اجرایی سیاست های اجتماعی دولتها فعالیت دارند.این سازمان ها با ویژگی های منحصر به فردی که دارند،امروزه به نماد حکومت مردم تبدیل شده اند و به نظر می رسد در هر جامعه ای که این سازمان ها فعال تر و گسترده تر عمل می کنند،آرمان حکومت مردم بر مردم دست یافتنی تر می نماید.

موضوعات مورد بحث در آسيب شناسي اجتماعي

آنچه روشن است اينکه بحث آسيب شناسي اجتماعي عمدتا با مسائل و مشکلات سر و کار دارد. پژوهشها و تحقيقات متعدد براي شناخت انواع اين آسيبها و علل بروز آنها صورت مي‌دهد و نظرياتي را براي حل آن مسائل پيشنهاد مي‌کند.

بر اين اساس زمينه‌هايي چون فرهنگ و هنجارهاي يک جامعه ، ويژگيهاي اقتصادي و سياسي و جغرافيايي يک جامعه نيز در حوزه مطالعات آسيب شناسي اجتماعي قرار مي‌گيرد. چرا که بررسي آسيبهاي اجتماعي بدون در نظر گرفتن شرايط زمينه‌اي يک جامعه ميسر نخواهد بود.

چه چيزي به عنوان آسيب شناخته مي‌شود؟ حدود و شخور آن چقدر است؟ عوامل زمينه ساز و علل آشکار کننده آن کدامها هستند؟ در کدام طبقات گسترش بيشتري دارند؟ در کدام سنين گسترش بيشتري دارند؟ توانايي جامعه براي کنترل و نظارت بر آنها چقدر است؟ از چه راههايي مي‌توان به کاهش آنها مبادرت کرد؟ همه اينها سوالاتي هستند که در حوزه آسيب شناسي اجتماعي مورد بررسي قرار مي‌گيرند.

اهميت آسيب شناسي اجتماعي

هر جامعه‌اي متناسب با شرايط خود ، فرهنگ ، رشد و انحطاط خود با انواعي از انحرافات و مشکلات روبروست که تاثيرات مخربي روي فرآيند ترقي آن جامعه دارد. شناخت چنين عواملي مي‌تواند مسير حرکت جامعه را بسوي ترقي و تعامل هموار سازد، بطوري که علاوه بر درک عمل آنها و جلوگيري از تداوم آن عمل با ارائه راه حلهايي به سلامت جامعه کمک نمايد. به عنوان مثال مسأله اعتياد را در نظر بگيريم. اين مساله هم به عنوان يک مشکل فردي و هم يک معضل اجتماعي مطرح است. روشن است در سطح اجتماعي منجر به از بين رفتن نيروها و انرژي بارآور جامعه مي‌شود. شناسايي علل اساسي و کنترل آنها مي‌تواند بسياري از نيروهاي از دست رفته جامعه را تجديد نموده ، در مسير کار سالم جامعه هدايت کند.

شيوه عمل آسيب شناسي اجتماعي

آسيب شناسي اجتماعي همچون ساير حوزه‌هاي اجتماعي و عللي ، از شيوه عملي براي بررسي موضوعات مورد نظر خود استفاده مي‌کند. به عبارتي براي مطالعه و بررسي علل ، زمينه‌ها و راه حلها در زمينه کجرويها و آسيبها ، هم از لحاظ ذهني به صورت شناخت مفاهيم خاص و هم به کمک ابزار وسايل تحقيق عيني به صورت پژوهشهاي علمي استفاده مي‌شود. چنين پژوهشهايي پيرامون انحرافات اجتماعي به صورت تحقيق علمي به حدود ۸۰ – ۹۰ سال پيش باز مي‌گردد. البته در آن زمان اين پژوهشها کمتر جنبه واقع بينانه داشته‌اند. ولي پس از مدتي پژوهشها بر شالوده‌اي صحيح‌تر استوار شد و تلاش شد از شيوه‌هايي که دقت و اعتبار بيشتري در برآورد مشکلات اجتماعي دارند استفاده گردد.

پرسشنامه‌هاي مختلف تهيه شد، شيوه‌هاي اعتبار يابي و استفاده از روشهاي معتبر معمول شد و از اصول روش تحقيق که در علوم انساني کاربرد مفيدي دارد استفاده گرديد. به اين ترتيب اطلاعات لازم در زمينه انواع انحرافات و مشکلات در سطح يک جامعه جمع آوري گرديد. اين فعاليتها سير تکاملي خود را سير مي‌کند و همچون پيشرفت ساير علوم شيوه‌هاي متکاملتري براي بررسي و ارزيابي در زمينه آسيبهاي اجتماعي بدست مي‌آيد.

اجتماعی مطالعه بی نظمی ها و آسیب های اجتماعی همراه با علل و انگیزه های پیدایی آنها و نیز شیوه های پیشگیری و درمان این پدیده ها ، به انضمام مطالعه شرایط بیمار گونه اجتماعی است ؛ زیرا خاستگاه اصلی آسیب ها و گژ رفتاری های اجتماعی را باید در کل حیات اجتماعی و نوع خاص روابط انسانی جستجو کرد. نابسامانی های اقتصادی – اجتماعی چون : فقر ، تورم ، گرانی ، بیکاری ، فقدان امنیت مالی  و حقوقی و دیگر عواملی که باعث محرومیت» می شوند ، زمینه مساعدی را برای انواع مختلف آسیب های اجتماعی چون: خود کشی ، سرقت ، اعتیاد به مواد مخدر ، الکیسم ، فرزند آزادی ، زور گیری ، طلاق ، گدایی و ... فراهم می آورند . از این رو مفهوم آسیب شناسی گسترده وسیعی پیدا می کند و از ابعاد ارزشی و کاربردی فراوانی برخوردار می گردد.

مطالب موجود به سه بخش جداگانه و در عین حال به هم پیوسته ، تقسیم شده است.بخش اول شامل چیستی آسیب های اجتماعی ، کژرفتاری ها و جرایم و انواع آنها است و بخش دوم به تبیین سه گانه زیست شناختی ، روان شناختی  و جامعه شناختی می پردازد و بخش سوم به بررسی برخی از انواع آسیب های اجتماعی خاص اشاره دارد. در این بخش سعی شده است هریک از آسیب های اجتماعی مورد بررسی دقیق قرار گیرد و با ذکر یک یا چند "مورد" نسبت به تبیین و ریشه یابی آنها اقدام گردد.

. گونه شناسی آسیب های اجتماعی

در گونه شناسی آسیب های اجتماعی از ملاک های متفاوتی می توان استفاده نمود. این ملاک ها ، در هر جامعه ای حداقل چهار خرده نظام فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی خاص دارند که در هر یک از این حوزه ها کنشگران فردی و جمعی می توانند با رعایت اصول و قواعد عمل جمعی مورد قبول در آن حوزه ها به چهار نوع سرمایه یا منبع ارزشمند-سرمایه فرهنگی یا دانش ، سرمایه اجتماعی یا تعهد منزلت ، سرمایه سیاسی یا قدرت و سرمایه اقتصادی یا ثروت- مورد نیاز هر جامعه دست یابند( عبدالهی ، 1383:20). هر نوع فعالیتی که خارج از چارچوب اصول و قواعد عام عمل جمعی برای رسیدن به منابع ارزشمند صورت گیرد ، کجروی محسوب می شود. بنابر این ، در مجموع با چهار گونه کجروی روبه رو هستیم (ر.ش: شکل 1-1).

تعریف و هدف های آسیب شناسی

در پزشکی به مطالعه و شناخت ریشه بی نظمی های ارگانیسم( موجود زنده) آسیب شناسی

می گویند. در مشابهت کالبد انسانی با کالبد جامعه(نظریه اندام وارگی) می توان آسیب شناسی را مطالعه و ریشه یابی بی نظمی های اجتماعی تعریف کرد.

به گزارش هفت روز؛ درواقع آسیب شناسی اجتماعی  ، مطالعه ناهنجاری ها و نابسامانی های اجتماعی نظیر  بیکاری ، فقر ، اعتیاد ، خود کشی ، روسپیگیری ، رشوه خواری ، ولگردی ، زورگیری ، گدایی و ... همراه با علل و شیوه های پیشگیری و درمان آنها و نیز شرایط بیمار گونه اجتماعی است.

 هدف ها و مقاصد آسیب شناسی اجتماعی را چنین می توان بر شمرد:

1.       مطالعه و شناخت آسیب های آسیب های اجتماعی و علل و انگیزه های پیدایی آنها و نیز بررسی شخصیت کژرفتاران و ویژگی های جسمانی ، روانی ، فرهنگی و اجتماعی آنان. شناخت درست درد ها و آسیب ها ، نخسین شرط چاره جویی و بیش از نیمی از درمان است ؛ درد تشخیص ناداده را درمان نتوان کرد ؛ زیرا هر گونه ساختن بدون شناختن ، تیر در تاریکی رها کردن است.

2.      پیشگیری از آسیب های اجتماعی به منظور بهسازی محیط زندگی و جمعی خانوادگی.از آنجا که پیشگیری همواره ساده تر ، عملی تر و کم هزینه تر از درمان است ، دارای اهمیت بسیار می باشد.

3.     درمان آسیب دیدگان اجتماعی یا بکارگیری روش های علمی و استفاده از شیوه های مناسب برای قطع ریشه ها و انگیزه های آنان.

4.     تداوم درمان برای پیشگیری و جلوگیری از بازگشت مجدد کژ رفتاری و بررسی شیوه های بازپذیری اجتماعی.

در عصر ما پیشگیری مهمتر از درمان است. بسیاری از آسیب شناسان اجتماعی برآنند که برای مبارزه با کژرفتاری ها باید زمینه اجتماعی آنها را از میان برداشت و برای حصول این منظور رعایت دو اصل ضروری است

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ] [ 10:13 ] [ رسول شيخي ]

http://s1.picofile.com/file/6239796776/70253.jpg

برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم
می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند.

.

.

وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها
مردن

.

.

دنیا را بد ساخته اند … کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد … کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی داری … اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد … به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند … و این رنج است …

.. 

 

شرافت مرد هم چون بکارت یک دختر است اگر یکبار لکه دار شد دیگر جبران پذیر نیست
——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–
اما گزین گونه هایی از استادعلی شریعتی
آنگاه که تقدیر نیست و از تدبیر نیز کاری ساخته نیست خواستن اگر با تمام وجود با بسیج همه اندامها و نیروهای روح و با قدرتی که در صمیمیت است تجلی کند اگر هم هستیمان را یک خواستن کنیم یک خواستن مطلق شویم و اگر با هجوم و حمله های صادقانه و سرشار از امید و یقین و ایمان بخواهیم پاسخ خویش را خواهیم گرفت.

——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–

خداوندا
از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدار
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

خدایا به من زیستنی عطا کن
که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است
حسرت نخورم
و مردنی عطا کن
که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

خدایا من در کلبه حقیرانه خود کسی را دارم که تو در ارش کبریایی خود نداری
منچون تویی را دارم
وتو چون خود
نداری

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

پروردگارا به من تو فیق عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند عنایت فرما

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

… نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت … ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم .

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

روزی که بود ندیدم….روزی که خواند نشنیدم
روزی دیدم که نبود….روزی شنیدم که نخواند

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

خدایا به من توفیق تلاش در شکست
صبر در نومیدی
عظمت بی نام دین بی دنیا
عشق بی هوس عطا کن
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

من هرگز نمی نالم…قرنها نالیدن بس است…میخواهم فریاد بزنم…!اگر نتوانستم سکوت میکنم….
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
همواره روحی مهاجر باش به سوی مبدا به سوی آنجا که بتوانی انسانتر باش
و از انچه که هستی و هستند فاصله بگیری این رسالته دائمی توست
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر کس که دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
انها(دشمنان)از فهمیدن تو می ترسند.از گاو که گنده تر نمیشوی می دوشنت و از اسب
که دونده تر نمیشوی سوارت میشوند و از خر که قوی تر نمیشوی بارت میکنند. انها از
فهمیدنتو میترسند.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

ارزش انسان به اندازه حرف هایی هست که برای نگفتن دارد.
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست.او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها
بی ثمر است.اگر تمامی خلق گرگ های هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد تو
تنهای مهربان و جاوید و آسیب ناپذیر من هستی.ای پناهگاه ابدی !
تو میتوانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است…
تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد …. کسی در پیرامونش نباشد!
اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند…
و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛
در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……
کتاب نیایش

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

خدایا : «چگونه زیستن »را به من بیاموز ،« چگونه مردن» را خود ، خواهم دانست .
خدایا : رحمتی کن تا ایمان ، نام ونان برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را؛ وحتی نامم را در خطر ایمانم افکنم.
تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند وبرای دین کار می کنند ؛ نه آنها که پول دین می گیرند وبرای دنیا کارمی کنند .

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

باور نمی کنم

هرگز باور نمی کنم که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد. یک کاری خواهد شد. زیستن مشکل است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می نهند و دیر می گذرند که احساس می کنم خفه می شوم. هیچ نمی دانم چرا؟

اما می دانم کس دیگری در درون من پا گذاشته است و اوست مرا چنان بی طاقت کرده است. احساس

می کنم دیگر نمی توانم در خود بگنجم و در خود بیارامم و از بودن خویش بزرگتر شده ام

و این جامه بر من تنگی می کند. این کفش تنگ و بی تا بی قرار!

عشق آن سفربزرگ! آه چه می کشم!

چه خیال انگیز و جان بخش است این جا نبودن.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

معشوق من چنان لطیف است
که خود را به « بودن » نیالوده است
که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد
نه معشوق من بود . . .
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

چه تلخ و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی تواند سرش کلاه بگذارد… این سرزمین را با عقل مصلحت اندیش ساخته اند. پس باید با عقل مصلحت اندیش در آن زیست. و چاره ایی دیگر پیدا نیست و من «چنین کردم» اما «چنین نبودم» و این دوگانگی مرا همواره دو نیمه می کرد.

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

· اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

گر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری


برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ] [ 10:9 ] [ رسول شيخي ]

امیدواریم همیشه در کنار هم از زندگی لذت ببرید .
 
طلاق زن و مرد در ایران ! (عکس طنز)  www.taknaz.ir


برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ] [ 10:8 ] [ رسول شيخي ]

خالی بندی پسرا از خاطرات سربازی (عکس طنز) www.taknaz.ir  


برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ] [ 10:2 ] [ رسول شيخي ]

وقتی که مهربونن ———-> مثل یه خرگوش ملوس دوست داشتنین

وقتی که اعصبانی میشن ———-> مثل دیونه ها میشن دیگه نمیشه رفت سمتشون

وقتی غر میزنن ———-> مثل مگس میرن رو اعصابت

وقتی که ناز میکنن ———-> مثل یه بچه نق نقو اعصابتو خورد میکنن

وقتی که دروغ میگن ———-> قیافشون شبیه سوسک میشه(نکته کنکوری)

وقتی ناراحت میشن ———-> مثل یه گنجشک تیر خورده دلسوز میشن

وقتی خوشحال میشن ———-> مثل کانگورو اینور اونور میپرن

وقتی جیغ میزنن ———-> مثل یه سوزن که بهت میزنن از جا میپری

وقتی که بترسن ———-> مثل موش سریع یه جا قایم میشن

وقتی خجالت بکشن ———-> مثل لبو قرمز میشن

وقتی که حرف میزنن ———-> مثل رادیو خراب باید بزنی تو سرش تا قطع شه

وقتی که گریه میکنن ———-> مثل بچه های شیش ماهه حتما باید نازش کنی تا آروم شه

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ] [ 10:1 ] [ رسول شيخي ]
سوژه های طنز و خنده دار ایرانی (42)
 

عکس های سوژه های طنز و خنده دار ایرانی (66)  www.taknaz.ir

عکس های سوژه های طنز و خنده دار ایرانی (66)  www.taknaz.ir

عکس های سوژه های طنز و خنده دار ایرانی (66)  www.taknaz.ir

عکس های سوژه های طنز و خنده دار ایرانی (66)  www.taknaz.ir

عکس های سوژه های طنز و خنده دار ایرانی (66)  www.taknaz.ir

عکس های سوژه های طنز و خنده دار ایرانی (66)  www.taknaz.ir

عکس های سوژه های طنز و خنده دار ایرانی (66)  www.taknaz.ir

عکس های سوژه های طنز و خنده دار ایرانی (66)  www.taknaz.ir

عکس های سوژه های طنز و خنده دار ایرانی (66)  www.taknaz.ir

عکس های سوژه های طنز و خنده دار ایرانی (66)  www.taknaz.ir

عکس های سوژه های طنز و خنده دار ایرانی (66)  www.taknaz.ir

 

عکس های سوژه های طنز و خنده دار ایرانی (66)  www.taknaz.ir

عکس های سوژه های طنز و خنده دار ایرانی (66)  www.taknaz.ir


برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ] [ 9:56 ] [ رسول شيخي ]
جراحی زیبایی از این دختر، عروسک ساخت! (عکس)
جراحی پلاستیک بیش از حد از این خانم مدل اوکراینی یک عروسک زنده ساخته است. به گزارش ایران ناز این مدل اوکراینی به شهرتی جهانی دست یافته است. البته این شهرت به دلیل زیبایی و تناسب اندام او نیست بلکه بخاطر ظاهر عروسک مانندی است که در اثر جراحی های بسیار به آن دست یافته است.
 
جراحی زیبایی از این دختر، عروسک ساخت! (عکس)
 
خانم والریا لوکیونوا 21 ساله بعد از اینکه فیلم جراحی هایش در اینترنت پخش شد به یک پدیده در دنیای مجازی تبدیل شد. این مدل خود را مشهورترین زن روسی در دنیای مجازی نامیده است. وی در مصاحبه اخیرش با یک مجله مد اندام عروسکی مانندش را به معرض نمایش گذاشته است.
 
جراحی زیبایی از این دختر، عروسک ساخت! (عکس)
 
او در مصاحبه اش برنامه یک روز عادی اش را اینگونه بیان کرده است: صبح با ماساژ آغاز میشود و بعد از آن آرایش صورت بعد از آن کار با اینترنت را شروع میکنم و سپس به باشگاه ورزشی و رفته و تمام بعد از ظهر را به همراه یکی از دوستانم قدم میزنم. سپس به خانه بازگشته و برای مرد مورد علاقه ام غذا میپزم، بعد دوباره سری به اینترنت میزنم و بعد از مطالعه به رختخواب میروم.
 
جراحی زیبایی از این دختر، عروسک ساخت! (عکس)
 
بسیاری از کاربران اینترنت تصور میکردند چهره سرامیکی و اندام عروسکی او نتیجه فتوشاپ و دستکاری عکسهای اوست اما او این مسئله را تکذیب کرده و تصاویری از خودش قبل از عمل جراحی به نمایش گذاشته است. مجله ای که مصاحبه او را منتشر کرده است میگوید: سرویس امنیتی اوکراین در مورد  فعالیتهای این خانم هشدار داده و از مردم خواسته است تحت تاثیر او قرار نگیرند.
 
جراحی زیبایی از این دختر، عروسک ساخت! (عکس)
 
او در مصاحبه اش گفته است شغل اصلی اش معلمی در یک مدرسه با نام سفر به درون است که به دانش آموزانش نشان میدهد چگونه فیزیک بدنی خود را تغییر دهند تا به آنچه در رویاهایشان قرار دارد برسند.

برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, ] [ 8:50 ] [ رسول شيخي ]
کریستن استوارت (Kristen Jaymes Stewart)
 
خوش تیپ ترین زنان بازیگر و خواننده از دید سایت یاهو

این بازیگر پیشتر لباس های زیبایی انتخاب نمی کرد ولی کریستن استوارت با پوشیدن این لباس ها توجه بسیاری را به خود جلب کرده و نام خود را از زمره بازیگران بدلباس، بیرون کشید.

جسیکا آلبا (jessica alba)
 
خوش تیپ ترین زنان بازیگر و خواننده از دید سایت یاهو

بازیگر فیلم Fantastic Four در لباس صورتی و و جذاب کمپانی Valentino واقعا زیبا به نظر می رسد.

اوا مندس (Eva Mendes)
 
خوش تیپ ترین زنان بازیگر و خواننده از دید سایت یاهو

اوا مندس بازیگر نقش اول فیلم Hitch و نامزد Ryan Gosling در لباس مشکی D&G بسیار زیبا و خیره‌کننده به نظر می رسد.

تیلور سوئیفت (Tailor Swift)
 
خوش تیپ ترین زنان بازیگر و خواننده از دید سایت یاهو

تیلور سوئیفت خواننده سبک Country رنگ مورد علاقه خود را به تن کرده است.

کت دیلی (Kate Delly)
 
خوش تیپ ترین زنان بازیگر و خواننده از دید سایت یاهو

این مجری تلویزیون با لباس سفید و جذاب خود، بیش از پیش در دل طرفدارانش جا باز کرده است.

کیت میدلتون همسر شاهزاده ویلیام (middletone)
 
خوش تیپ ترین زنان بازیگر و خواننده از دید سایت یاهو

کیت میدلتون دوست داشتنی نیز در این تصویر، لباس بسیار زیبایی به تن کرده و تحسین بسیاری را برانگیخته است.

سلما هایک (salma Hyke)
 
خوش تیپ ترین زنان بازیگر و خواننده از دید سایت یاهو

بازیگری که تهیه کننده شد و در کار خود نیز موفق گردید جزو خوشتیپ ترین بازیگران از دید سایت یاهو قرار گرفته است.

هایدی کلوم (heidi klum)
 
خوش تیپ ترین زنان بازیگر و خواننده از دید سایت یاهو

هایدی کلوم و لباس های وی نیازی به معرفی ندارد. بسیاری از شما این خانم خوش پوش را می شناسید.

برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, ] [ 8:29 ] [ رسول شيخي ]
 

کتاب نظریه های متاخر جامعه شناسی چندمین کتابی بود ک در باب نظریه ها مطالعه کردم، باز هم نوعی نگاه خاص به نظریه اجتماعی بیشتر با نگاه ترجمه و تلخیص که البته هم مزایایی در پی داشته و هم نقصان هایی نه چندان به دور از اغماض؛ این کتاب باز هم همانطور که انتظار می رود توسط نشر نی به چاپ رسیده است. مولفان این کتاب آقای دکتر حمیدرضا جلائی پور از اساتید دانشگاه تهران و آقای جمال محمدی از دانشگاه کردستان با نگاه معطوف به متون اصلی سعی در آشناسازی قشر عظیم دورافتاده دانشجویان و چه بسا اساتید علوم اجتماعی در ایران به مقوله ی نظریات متاخر جامعه شناسی تلاشی درخور توجه انجام داده اند؛ بخش های متعددی از این کتاب برایم قابل توجه و برخلاف دیگر منابع فارسی جدای از تکرار مکررات بود مخصوصا فصول مربوط به فوکو و نظریه سیاسی و همچنین یورگن هابرماس و مقاله جفری الگزندر در باب تفکیک بعد کلان و خرد و در نهایت مبحث دوگانه های اصلی و در آخر چارچوب پیشنهادی دکتر جلائی پور در باب آسیب شناسی جامعه ایران از منظر  نظریه کلان و نظریه جامعه دموکراتیکی الکسی دوتوکویل...

 

 

...............................................................................................

جامعه ی جدید چگونه جامعه ای است؟برای فهم جامعه جدید در اندیشه دوتوکویل باید به نظریه کلان او توجه داشته باشیم.اگر نظریه کلان اگوست کنت،کارل مارکس و امیل دورکیم به ترتیب نامشان جامعه صنعتی، جامعه سرمایه داری و جامعه ارگانیکی است ، نام نظریه ی دوتوکویل "جامعه دموکراتیکی" است. جامعه ی دموکراتیک که خصیصه اصلی اش به تعبیر جامعه شناسان متاخر مدرنیته ، میل به "برابر شدن شرایط اجتماعی" است. منظور دو توکویل از برابری به معنای برابری فکری یا اقتصادی نیست زیرا چنین برابری ای نه ممکن و نه مطلوب است بلکه منظور او برابری اجتماعی است. هدف این جامعه همچون جوامع پیشامدرن کسب افتخار و عظمت نیست بلکه رفاه و آرامش بیشتر برای اکثریت اعضای جامعه است.

اثر مشهور دو توکویل با عنوان "دموکراسی در آمریکا" بعد از سفرش به این کشور به معنای تبلیغ جامعه دموکراتیکی و نفرت از دموکراسی استبداد آمیز فرانسوی نیست. بدین معنا که نه با دموکراسی، انتظار دگرگون کردن همه ی سرنوشت بشر را دارد و نه همچون متفکران محافظه کار فرانسوی چون ادموند برک اساس این جامعه را در حال تجزیه و تلاشی می بیند. دموکراسی برای او از یک طرف خصیصه بنیادی جامعه ی جدید است و برای تعداد زیادی از آدمیان رفاه را تسهیل می کند و از طرف دیگر این رفاه هیچگونه درخشش و عظمتی در خود ندارد حتی این جامعه با مخاطرات سیاسی اجتماعی جدی روبرو است.

حال جامعه ای چنین به ظاهر آزادمنش و مبتنی بر اراده اکثریت چطور اینقدر زائد الوصف به نظر می رسد؟ دوتوکویل اگرچه وجود دموکراسی را در امریکا تا حدودی می پذیرد اما سوال و دغدغه اصلی اش این است که چرا در جامعه ی فرانسوی زمان او با این که حکومت دموکراسی به نام و رای مردم حکم می راند اما این همه چیزی نیست جز مردم سواری در عوض مردم سالاری چرا که رژیم سیاسی بعد از انقلاب آزادیخواهانه ی 1879 از چاله ی استبداد سیاسی اشراف مآبانه خارج و به چاه استبداد جمعی و اجتماعی پس از انقلاب افتاده است، آری دلیل این شدن و نشدن رهایی از ظلم و رسیدن به رهایی و آزادی با نگاه به دو جامعه امریکا و فرانسه البته عمدتا، طرح کلی دیدگاه دوتوکویل در دو کتاب اصلی او یعنی "دموکراسی در امریکا" و "انقلاب فرانسه" می باشد که خوشبختانه هر دو نیز به فارسی ترجمه شده اند.

از نظر دو توکویل، سر برآوردن دو نوع رژیم سیاسی از دل جوامع دموکراتیک- رژیم آزادمنش دموکراتیک و استبدادی دموکراتیک- را باید در شکل گیری "قدرت اجتماعی" در این جوامع جست و جو کرد. در جامعه ی برابری خواه جدید نهادهای میانی سنتی از سکه می افتند و جامعه در وضعیتی قرار می گیرد که فرد فرمانروای سرنوشت خویش می شود. اما این افراد توان مقابله با قدرت اجتماعی را نخواهند داشت. دوتوکویل معتقد است که اگر در شرایط جامعه جدید بررسی کنیم، روند شکل گیری قدرت اجتماعی یا استبداد جمعی را به دلیل رشد فزاینده فردیت از یک طرف و فروپاشی نهادهای میانی جامعه از طرف دیگر تشخیص می دهیم. حال اگر در جوامع دموکراتیک این قدرت جمعی استبدادی کنترل شود همچون امریکای قرن نوزدهم می توان شاهد نظام های دموکراتیک آزادمنش بود حال آنکه اگر این قدرت استبداد جمعی کنترل نشود همچون فرانسه سده نوزدهم شاهد استبداد دموکراتیک و مردم سواری به جای مردم سالاری خواهیم بود.

دو توکویل سه شکل از اعمال قدرت اجتماعی را تشخیص داده است:

اول از همه نفوذ قدرت اجتماعی در عرصه ی سیاسی است که نهایتا زمینه ساز نظامی زورگو و مردم سوار را بر می نهد و امکان بسیج و مشارکت فعالانه کنشگران عرصه ی عمومی در برابر سیاست های گزینشی و یکسویه حکمرانان را با اخلالی جدی مواجه می کند. لذا تنها راهی که در برابر مردم وجود دارد این است که یا چهار سال بنشینند تا مخالفت خود را در سر صندوق های رای اعلام کنند و یا در عرصه ی سیاست بی اعتنا و بی حس شوند(لطفا با ایران امروز مقایسه کنید). از سویی باید گفت چنین بی حسی سیاسی در بین عامه چه بسا خطر مردم سواری را تا سالیان متمادی در جوامع مدرن و دموکراتیک تداوم بخشد؛ این مردم سواری در حالی اعمال می شود که مردم جامعه نمی توانند اقدامی در خور در برابر سیاست های همسان ساز حکومت از خود بروز دهند.

در شکل دوم اعمال قدرت اجتماعی، دوتوکویل بر عقیده عمومی یا همان ایدئولوژی که با خصلت برابری خواه جوامع مدرن در ارتباط است تاکید می کند؛ او اشاره می کند که سلطه ی افکار عمومی در جامعه نوین به قدری موکد است که کشف واقعیت در لوای همسان شدن ضمنی عقاید و پنداشت های عموم لوث می شود، او بر این عقیده است که ایدئولوژی در جوامع مردن در حکم دین در جوامع پیشامدرن محسوب می شود. مثلا بودن به نفوذ فراگیر "نظریه وابستگی" در دهه هفتاد خصوصا در بین اندیشمندان کشورهای جهان سوم اشاره می کند که مانع از دیدی جامع به دیگرعوامل مخصوصا عوامل درونی توسعه نیافتگی این کشورها می شود.

و در حالت سوم نهایتا بر جباریت و جزم اندیشی قشر فرهیخته و همان نخبگان و روشنفکران جامعه تاکید می شود که عموما جدای از خطر جزم اندیشی همچون مردم عادی از اصل "خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو" تبعیت می کنند.

دوتوکویل اساسا متفکری نوستالژیک نیست که برای بی پناهی فرد در جامعه جدید در آرزوی بازسازی نهادهای میانی دوران پیشامدرن باشد و اساسا بازگشت به گذشته را خنده دار می داند. اگرچه او معتقد است که حضور نهادهای میانی جامعه مدرن همچون جنبش های اجتماعی،سندیکاهای کارگری،انجمن های علمی، فرهنگی و... می توانند فضای یکسویه ی اشکال مختلف قدرت اجتماعی خصوصا قدرت افکار عمومی را تعدیل کنند اما اساسا قابل مهار آن نیستند.در این بین او به نقش روزنامه ها و دستگاه سیاسی، جدا از حکومت بیشتر اهمیت می دهد ولی باز هم اذعان می کند که همین دستگاه قضایی تا شکایتی به آن ارجاع نشود کاری از پیش نمی برد و روزنامه ها هم اگرچه در برابر فریب حکمرانان و عقاید کلیشه ای عمومی مقاومت می کنند اما عموما در معرض خطر "گزینش دلبخواهانه" قرار دارند.

در بحث چرایی تفاوت این دو جامعه، او تفاوت ها را به سطح خرد و فردی و در عمق مسائل مربوط به دین و ایمان مذهبی و چگونه بودنی که بر یقین های اخلاقی استوار است نشان می دهد و می گوید استبداد جمعی در فرانسه نیازی به ایمان مذهبی ندارد بلکه کمی ترس می خواهد اما آزادی به نیازهای اخلاقی و دینی نیاز دارد؛ دموکراسی آزادمنش در امریکا منطبق بر افرادی با اعتقادات پیوریتن ها، مسئولانه و اخلاقی عمل می کند و حامل افرادی بی حس و مسئولیت نیست که اگر چنین باشد مستحق سواری گرفتن از عموم است. از این روست که دوتوکویل آشکارا روشنفکران فرانسه را به باد انتقاد می گیرد و می گوید این روشنفکران نقد نهادهای کلیسا را در دوران مدرن تا نفی ایمان مذهبی افراد به پیش برده اند. لذا دموکراسی فرانسوی از "ایمان مذهبی" و از مسئولیت شناسی فردی و از تعهد اخلاقی شهروندی محروم است، به بیان دیگر، جامعه دموکراتیک و برابری خواه فرانسه در شرایط کم بودن تعداد افراد اخلاقی و مسئول، نظام سیاسی دموکراتیک استبدادی را تولید می کند.

اما حال در مورد ایران چه می توان گفت بر اساس آموزه های دوتوکویل؟

ابتدائا این که باید گفت طبق معیارهای دوتوکویل، جامعه ی ایران جامعه ای دموکراتیک محسوب می شود چرا که بیش از یکصد سال است که با تاثیرپذیری از امواج مدرنیته جوامع غربی در معرض روند برابری خواهانه ی فزاینده قرار گرفته است و از سوی دیگر اکثر جنبش های اجتماعی در سده فعلی و همچنین برنامه های متعدد دولت پهلوی و برنامه های متعدد جمهوری اسلامی در ابعاد گوناگون ایجاد برابری اجتماعی بوده(البته بر اساس سیاست های کلی نظام و نه بر طبق عملکرد تمام دول سیاسی در این سی و اندی سال)؛ اما با این حال جامعه ایران به الگوی دموکراتیک فرانسوی نزدیک تر است تا الگوی امریکایی سده نوزدهم. توجه به ویژگی های سازمان حکومت،جریان های روشنفکری و وضعیت شهروندی در ایران ادعای مزبور را بهتر روشن می کند که در اصول زیر خلاصه می شود:

اول این که سازوکارهای رایج مهار حکومت از تفکیک قوا گرفته تا نهادهای مدنی مستقل و انتخابی بودن سمت ها و... درایران هرکدام با مشکلاتی مواجه اند.

دوم آن که، سازمان حکومت می تواند به نام ایران و به نام تمامیت ارضی آن و به نام حفاظت از فرهنگ ملی ایران و با تاکید بر ناسیونالیسم فرهنگی، فرمان ها و دستورات خداوند را-حتی اگر تصمیماتی خطا باشد- به مردم القا کند و در مقابل چنین وضعیتی مردم دائما قدرت بسیج و اعتراض ندارند.

سوم این که، انتظارات فزاینده سازمان های بوروکراتیک در ایران نه از راه درآمدهای مالیاتی سازنده اقتصادی بلکه به واسطه درآمدهای نفتی و بعضا رانت تامین می شود.

چهارم این که، حکومت در ایران به رشد نهادهای میانی مدرن علاقه ای نشان نمی دهد و در عوض در پی تایید های نهادهای مذهبی خدمت کننده به حکومت و حکمرانان است و این در حالی است که تمام وسایل تبلیغی و صوتی و در راس آن ها صدا و سیما در دست حکومت و سیاست های آن اداره می شود(البته گسترش فناوری های ارتباطی در سالیان اخیر تا حدود کمی وضعیت فوق را تعدیل کرده است اما هرگز نمی توان از تاثیر نهادهای اشاره شده چشم پوشی کرد).

پنجم و نهایتا آن که نقش روشنفکران در دهه های اخیر در ایران در جهت نگاه به شهروندی مسئول و اخلاقی نبوده و بیشتر به فرد انقلابی تاکید شده است و در این بلبشو، روشنفکران لائیک تلاش های روشنفکران دینی را به سخره گرفته و چاره مشکلات را نه فقط در جدایی دین از حکومت بلکه تقلیل آن تا عرصه ی خصوصی دانسته اند.


برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, ] [ 9:54 ] [ رسول شيخي ]
نوشته جاناتان ترنر ترجمه شورش اک

لوییس کوزر یکی از اولین نظریه­پردازان مدرن تضاد بود. او قبل از رالف دارندورف کار مهمی درباره تضاد چاپ کرد. این کار رنگ و بوی کارکردگرایی داشت و به جای مارکس از زیمل وام گرفته شده بود. در ابتدا در کل شبیه بحث و جدل­های اولیه دارندورف، یک نقد مخرب از کارکردگرایی به نظر نمی­رسید. در نسخه­های بیشتر کارکردی او از نظریه تضاد، کوزر شروع به این کرد که بحث­های استاندارد بر ضد کارکردگرایی چه خواهند شد. تضاد توجه کافی نکرده و پدیده­هایی مانند انحراف و اختلاف عقیده برای موازنه و تعادل در سیستم آسیب­شناسی می­شوند. کوزر به صورت سازش­پذیرانه­ای تئوری­پردازی کارکردگرایی را ـ که اغلب اهمال­هایی در مورد در اهمیت قدرت و منافع داشته است، را نگه داشته است. او از مارکس و دارندورف در مورد نتایج در هم گسیخته تضاد خشونتی پیروی نکرده است؛ به جای آن کوزر در مورد کارهای تحلیلی دارندورف درباره اهمیت و تأکید کارکردهای «­قابلیت سازگاری» و «انسجام» تضاد برای نظام­های اجتماعی جستجو کرده است. بنابراین کوزر تلاش­های کارکردگرایی انتقادی برای نادیده گرفتن تضاد را و نظریه انتقادی را به خاطر تأکید ناکافی بر کارکردهای تضاد تأیید می­کند. به عبارت دیگر او به نظریه زیمل درباره تضاد، که ارتقای انسجام اجتماعی نظام­های اجتماعی، برگشته است.

کوزر تلاش کرد کارکردگرایی را به خاطر ندیده گرفتن تضاد و نظریه تضاد را به خاطر تأکید ناکافی بر روی کارکردهای تضاد مورد نقد قرار دهد. او به نظریه تضاد زیمل در ارتقای انسجام اجتماعی نظام های اجتماعی، یا حداقل برخی از انتقادی آن برگشت.

تحلیل های کوزر در این زمینه ها می باشد : (1) عدم تعادل در انسجام بخش های نظام منجر می شود به (2) بروز انواع متفاوتی از تضاد در این بخش ها که باعث (3) انسجام موقتی یک سیستم، که آن هم منجر می شود به (4) افزایش انعطاف در ساختار نظام، افزایش قابلیت برای رفع تعادل های آتی از طریق تضاد وافزایش قابلیت برای سازگاری با شرایط تغییر. کوزر این رویکرد را به وسیله توسعه – حداقل به صورت ضمنی در بحث های استدلالی اش – انواعی از گزینه هایی که استخراج شده و در جداول  1-13 تا 5-13 ارائه شده اند، اجرا کرد. او با دلایل تضاد شروع کرد (جدول 1-13).

دلایل تضاد

مانند وبر، کوزر نیز تأکید می کند (همچنان که در قسمت الف جدول 1-13 نشان داده شده است) که نبود مشروعیت برای یک سیستم نابرابر موجود، یک پیش نیاز و لازمه انتقادی برای تضاد است. در مقابل، نظریه- پردازان دیالکتیکی مانند دارندورف تمایل دارند تا دلایل تضاد را در تناقض یا تضاد منافع ببینند. در این چنین تئوری های دیالکتیکی، افراد زیردست از منافع خویش آگاه هستند که تضاد را به وجود می آورند، بنابراین وظیفه نظری مهم تعیین شرایط افزایش سطوح آگاهی است. ولی کوزر بر این عقیده است که تضاد منافع فقط زمانی که مشروعیت وجود نداشته باشد، بروز می کند. کوزر تأکید می کند که نظم اجتماعی به وسیله برخی درجات اجماع و وفاق بر روی ترتیبات اجتماعی- فرهنگی به وجود می آید و اختلال و تضاد زمانی پدید می آید که برخی شرایط، این وفاق را کاهش دهد (دو تا از این شرایط در جدول شماره 1-13 تحت عنوان الف-1 و الف-2 ، نشان داده شده است). این دو شرط، بیشتر الهام گرفته از مارکس هستند تا وبر.

وقتی که کانال و مجراهایی برای اظهار و بیان شکایات وجود نداشته باشد و وقتی که امکان تحرک به سوی مراتب و جایگاه های بالاتر اجتماعی (تحرک اجتماعی) برای اعضا وجود نداشته باشد، احتمال عدم مشروعیت بیشتر خواهد شد. همچنان که در جدول 1-13 نشان داده شده است، نبود مشروعیت، به خودی خود نمی تواند منتج به تضاد گردد. افراد باید ابتدا به صورت احساسی برانگیخته شوند. پس وظیفه نظریات این است که شرایطی را که این عدم مشروعیت را به جای برخی مسایل دیگر احساسی مانند بی علاقگی و استعفا، به سوی برانگیختگی احساسی سوق می دهد، تعیین کنند. در اینجا کوزر از نظریات مارکس درباره محرومیت نسبی الهام گرفته است. همچنان که مارکس نشان داده است و هچنان که برخی از تحقیقات تجربی نیز ثابت کرده اند، محرومیت مطلق، نمی تواند همیشه انقلاب را به وجود آورد. هنگامی که مردم انتظار آینده بهتری را داشته باشند، به صورت ناگهانی برای واقعی کردن این انتظارات به خیابان ها می آیند؛ سپس به اندازه کافی برای به وجود آوردن تضاد برانگیخته می شوند. سط برانگیختگی، در واقع، تحت تأثیر تعهدات آن ها به نظام موجود، درجه و میزانی که آن ها فشارهای درونی قوی خود را توسعه می دهند و ماهیت و میزان کنترل اجتماعی در سیستم است. این گزینه ها، به عنوان مثال، منجر می شوند به پیش بینی هایی بدین صورت که : در سیستمی که دیکتاتوری مطلق که فشار ظالمانه ای را بر توده ها اعمال می کند، احتمال شرش توده ها بسیار کمتر است نسبت به سیستمی که برخی از آزادی ها وجود دارد و جایی که محرومیت منجر به این اعتقاد می شود که احتمال این وجود دارد که امورات بهتر شود. تحت چنین شرایطی مکن است بحران مشروعیت با پدید آمدن تعصب و احساسات همراه باشد.

 

*دلایل و علت های تضاد(جدول1-13)

1-  اعضای زیر دست (مادون)در یک سیستم نابرابر به زیر سوال بردن مشروعیت توزیع منابع کمیاب تمایل دارند برای شروع تضاد، که آنهم در واقع به وجود می آید بوسیله:

الف)کانالهای محدود برای بیان و اظهار شکایات و نارضایتی ها

ب) میزان کم تحرک به سوی جایگاه های با امتیاز بیشتر

2- زیر دستان بیستر تمایل دارند برای بوجود آوردن تضاد با فرادستان به علت احساس محرومیت نسبی، بنابراین بی عدالتی افزایش پیدا کرده که در واقع آنهم مربوط است به :

الف)  میزان تجربیات جامعه پذیری فرودستان نمی تواند فشارهای خود درونی را تولید نماید

ب) عدم موفقیت فرادستان برای بکاربردن فشارهای بیرونی روی فرودستان

 

 

 

خشونت تضاد

کوزر گزینه های مهمی را در مورد سطح خشونت در تضاد در جدول 2-13 ارائه داده است. همچنان که اغلب نظریات کارکردگرایانه تأکید می کنند، گزینه الف کوزر در جدول 2-13، شرایطی را نشان می دهد که تحت آن شرایط، تضاد منجر به خشونت کم خواهد شد. در مقایسه، نظریه پردازان دیالکتیکی نظیر مارکس، اغلب تضاد را به عنوان شرایطی که در آن تضاد منجر به خشونت زیاد خواهد شد، تعریف می کنند. برعکس گزینه اول، کوزر شرایطی را نیز تعیین می کند که تضاد به خشونت می گراید. مفهوم کلیدی در گزینه الف کوزر، مفهوم « Realistic   issues » یا « موضوعات واقعی » هستند. کوزر استدلال می­کند که تضاد Realistic شامل پیگیری اهداف خاصی برای منابع واقعی خصومت هستند با تخمین و برآوردی از هزینه­هایی که در این راه متحمل می­شوند. هم چنان که در فصل 11 اشاره شده است. زیمل تشخیص داد که، وقتی اهداف واقعی مورد جستجو باشند، توافق و مصالحه معمولاً جایگزین­هایی برای خشونت هستند. کوزر این مسئله را دوباره بیان کرده است (در گزینه ب جدول 2ـ 13 نشان داده شده است). اگر تضاد بر سر «Nonrealistic issues » باشد، مانند ارزش­های غایی، اعتقادات، ایدئولوژی و منافع طبقاتی به صورت مبهم تعریف شده، در آن صورت تضاد به خشونت خواهید انجامید. Nonrealism به صورت مشخص زمانی است که تضاد بر سر ارزش­های اساسی (Core values ) است، که در آن صورت افراد شرکت­کننده در تضاد، به صورت احساسی برانگیخته شده و تمایلی به موافقت و مصالحه ندارند (گزینه ب ـ 1). به علاوه اگر تضاد، مدت مدیدی طول بکشد، آن موقع تضاد به صورت افزایشی nonrealistic می­گردد، که طرفین به صورت کاملاً احساسی با هم درگیر می­شوند، ایدئولوژی­ها مدون می­گردند و شرایط به گونه­ای خواهد بود که دشمن به صورت افزایشی در شرایط منفی (خصومت­آمیزتر) توصیف می­شود        ( گزینه ب ـ2). گزینه ج نشان می­دهد که در سیستمی که یک متغیر ساختاری با درجه بالایی از وابستگی متقابل کارکردی (بصورت متقابل، مبادله­ای و همکاری) در بین بازیگران (طرفین درگیر در تضاد) وجود دارد، در آن شرایط، تضاد کمتر منجر به خشونت خواهد شد.

* خشونت تضاد(جدول2-13)

1- وقتی گروهها در حالت تضاد  ( ) قرار دارند، آنها برای توافق و مصالحه بر سر اهداف و منافع واقعی شان بیشتر تمایل دارند و بنابراین خشونت کمتری در تضاد وجود خواهد داشت.

    2- وقتی که گروهها در حالت تضاد(  )  قرار دارند سطح تحریکات و برانگیختگی احساسی و درگیری در تضاد بیشتر شده و بنابراین خشونت در تضاد بیشتر خواهد بود مخصوصا زمانی که :

 اتفاق می افتدCore values   الف) تضاد بر سر)

ب ) زمانی که تضاد مدت زمان زیادی طول بکشد

3- زمانی که وابستگی کارکردی در بین واحدهای اجتماعی کم است، چون منابع کمیاب ابزار های نهادینه شده برای تضاد و تنش ها هستند در نتیجه خشونت تضاد بیشتر می شود (در سیستمی که درجه بالایی از وابستگی کارکردی بین افراد آن وجود دارد مبادلات دو جانبه و تعاون بین آنها وجود داشته و در نتیجه تضاد ها کمتر منجر به خشونت میشوند)

 

 

طول دوره تضاد

هم­چنان که در جدول 3ـ13 نشان داده شده است، کوزر تأکید می­کند که تضاد با توسعه اهداف یا با اهداف مبهم، به طول خواهد انجامید. زمانی که اهداف، محدود و قابل دست­یابی باشند، ممکن است فهمید که چه وقت می­توان به آن­ها دست پیدا کرد و با دست­یابی به اهداف، تضاد می­تواند خاتمه پیدا کند. بر عکس، اگر اهداف تنوع زیادی داشته، احساس دست­یابی به آن­ها کمتر اتفاق می­افتد؛ بنابراین تضاد طول خواهد کشید. کوزر همچنین بر این مسئله تأکید دارد که آنچه که بطور نمادین (سمبلیک)، شکست یا پیروزی را تشکیل می­دهد، برای طول دوره تضاد خیلی مهم است. اگر دو گروه درگیر توانایی آن را نداشته باشند که شکست یا پیروزی را تشخیص دهند، تضاد تا آنجایی به طول خواهد انجامید که منجر به حذف یکی از گروه­ها توسط دیگری می­شود. رهبران گروه­های تضاد، تأثیر مهمی در فرآیند تضاد دارند. اکثریت آن­ها این را درک می­کنند که دستیابی کامل به اهداف ممکن نیست و اغلب رهبران این توانایی را دارند که پیروان خود را برای خاتمه تضاد متقاعد کنند. در این صورت طول دوره تضاد هم کاهش پیدا خواهد کرد.

* طول مدت تضاد( طول دوره تضاد) (جدول3-13)

1- تضاد به طول خواهد انجامید زمانی که :

الف ) اهداف گروههای رقیب در یک تضاد ،  متمایل به توسعه باشند. (در این صورت شکاف بیشتر شده و تضاد عمیق تر خواهد شد)

ب ) میزان آگاهی نسبت به اهداف، در تضاد کم باشد.

ج ) گروه های تضاد نتوانند به راحتی نکات نمادین دشمناننشان را در باره پیروزی یا شکست تفسیر کنند.(کوزر روی آگاهی درباره آنچه که به طور سمبلیک شکست یا پیروزی را تشکیل میدهد تاکید میکند، که تاثیر گذاری روی طول مدت تضاد دارد . اگر گروههای متضاد توانایی تشخیص پیروزی یا شکست را نداشته باشند تضاد معمولا به طول می انجامد تا جایی که یک گروه .گروه دیگر را نابود میکند )

2- مدت زمان تضاد کاهش پیدا میکند .زمانی که :

الف ) رهبران گروههای تضاد درک بکنند که حصول اهداف آنها به طور کامل امکان پذیر نیست،مگر با صرف هزینه های بسیار سنگین، که در واقع آنهم مربوط است به :

1- برابری قدرت بین گروههای تضاد

2- واضح بودن شاخص های شکست یا پیروزی در تضاد

ب) ظرفیت و استعداد رهبران برای وارد کردن پیروان خود برای خاتمه تضاد که آنهم در واقع مرتبط است با :

1-تمرکز قدرت در گروههای قدرت

2-انسجام درونی (داخل )گروههای تضاد

  

 

کارکردهای تضاد اجتماعی

مفهوم «کارکرد» مشکلاتی به همراه دارد. اگر برخی فرآیند یا ساختارها برای برخی دیگر از خصایص و ویژگی­های سیستم، دارای کارکرد هستند؛ در اینجا اغلب یک فرض ضمنی درباره اینکه چه چیزی برای سیستم بد یا خوب است وجود دارد. اگر این فرض ضمنی نتواند عملی شود، ما چگونه می­توانیم تعیین کنیم که چه وقت، یک جزء (آیتم)، کارکردی است یا کژ کارکردی؟ حتی مفاهیمی که خنثی و بی­طرف به نظر می­رسند مانند «ابقا» یا «قابلیت سازگاری» فقط آن ارزیابی ضمنی را که اتفاق می­افتد، می­پوشانند. جامعه­شناسان معمولاً در وضعیتی نیستند که تعیین کنند چه چیز باعث «بقا» یا «سازگاری» است. گفتن اینکه یک جزء (آیتم)، ارزش­های ابقای زیادی دارد یا اینکه سازگاری را افزایش می­دهد، آن فقط، بصورت مکرر، راهی است برای نشان دادن اینکه، چه چیزی «خوب» است.

این مشکل در نظریه کارکرد تضاد کوزر نیز وجود دارد. تضاد خوب است هنگامی که انسجام مبتنی بر اتحاد را، اقتدار را، انسجام کارکردی و کنترل هنجاری را افزایش می­دهد؛ در نظریه کوزر این خیلی سازگار است. سایر نظریه­پردازان تضاد بحث می­کنند که تضاد در یک سیستم بد است، زیرا انسجام و قابلیت سازش در این حوزه خاص از بین می­رود. با این وجود، کوزر تحلیل­های خود را در رابطه با کارکردهای تضاد به مثابه زیمل به 2 بخش تقسیم کرده است: 1) کارکرد تضاد برای گروه­های درگیر و 2) کارکرد تضاد برای کل سیستم، که تضاد در آن اتفاق می­افتد.

در گزینه­هایی که در جدول 4ـ 13 ارائه شده است، شدت تضاد و سطح خشونت، باعث تعیین دقیق حدود و مرزهای گروه­های درگیر خواهد شد (گزینه الف ـ1)؛ تمرکز قدرت را افزایش داده (گزینه الف ـ 2)، انسجام ایدئولوژیک و ساختاری را افزایش می­دهد (گزینه الف ـ 3) و باعث جلوگیری از اختلاف عقیده، انفکاک و انحراف طرفین خواهد شد (گزینه الف ـ 4). شدت تضاد، احتمالاً کارکردی است، زیرا انسجام را افزایش می­دهد، تمرکز قدرت چون باعث کاهش اختلاف عقیده و اختلافات درونی می­شود، در طولانی مدت باعث انسجام درون­گروهی می­گردد. بنابراین اینجا یک دیالکتیک ذاتی در وحدت گروه­های تضاد به نظر می­رسد، که فشارهایی را در جهت عدم هماهنگی و اتحاد به وجود می­آورد. متأسفانه، کوزر شرایطی را که تحت آن شرایط، آن فشارهایی که باعث عدم افزایش انسجام می­شوند، ظاهر می­گردند را مشخص نکرد. در تمرکز بر روی کارکردهای مثبت ـ که شامل آن نیروهایی است که باعث افزایش انسجام می­شوند ـ تحلیل­­ها از حوزه­های احتمالی تحقیق در این زمینه، چشم­پوشی می­کنند. این سوگیری حتی زمانی که کوزر توجه خود را در زمینه کارکرد تضاد، به کل سیستم که تضاد در آن اتفاق می­افتد، تغییر می­دهد، خیلی آشکار شده است. این گزینه­ها در جدول 5 ـ13 آورده شده­اند.

گزینه­های کوزر با پیچیدگی کامل آن ها در جدول 5-13 کوزر ارائه نشده اند، اما آنچه در تحلیل کوزر ضروری است، مشاهده می شوند. در گزینه الف، نظام های پیچیده که دارای درجه بالایی از وابستگی متقتبل و مبادلات هستند نسبت به نظام هایی که کمتر پیچیده اند و تنش در آن ها حالت انباشتی دارد، دارای تضاد بیشتری بوده و دارای درگیری های احساسی و خشونت تضاد کمتری هستند. درباره ماهیت وابستگی متقابل، کوزر بحث می کند که وقتی جوامع تضاد بیشتری دارند و تضاد مکررا به وجود می آید، چون این تضادها به صورت دوره ای هستند، در نتیجه احساسات طرفین منجر به خشونت نخواهد شد. برعکس زمانی که یک سیستم در درجه پایینی از وابستگی متقابل کارکردی قرار دارد (تضاد کم است)، گروه های درگیر به دو قطب متخاصم و دشمن تبدیل می شوند؛ هنگامی که تضاد شروع می شود (مراحل آغازین شروع تضاد است)، تضاد شدید شده و به خشونت می گراید. در گزینه ب، تضادهای مکرر با شدت کم و خشونت کم به نظر می رسد که دارای کارکردهای معینی هستند. نخست این که، این تضادهای مکرر با شدت پایین باعث به وجود آمدن نیروهایی برای ارزیابی و سازماندهی مجدد فعالیت های آن ها می گردد (گزینه ب-1). دوم این که، این تضادها باعث رها ساختن تنش ها و دشمنی ها می گردد قبل از این که دو گروه درگیر به دو قطب کاملا متخاصم بر سر ( nonrealistic  issues ) تبدیل شوند (گزینه ب-2). سوم این که، باعث توسعه تنظیمات هنجاری- قوانین، دادگاه ها، مراکز حل اختلاف و شبیه به آن ها- برای تنظیم و بهبود تنش ها می گردد (گزینه ب-3). چهارم این که، این گونه تضادها باعث افزایش احساس واقعی می شود که واقعا اختلاف بر سر چیست؟ این نوع از تضاد که خصومت و تضاد تحت کنترل قرار دارند، باعث می شود که گروه های تضاد اهداف و منافعشان را دقیق تر بیان کنند و راحت تر بر سر میز مذاکره بنشینند (گزینه ب-4). پنجم این که، تضاد باعث می شود که اتلاف و پیوستگی بین بخش هایی که به وسیله بخش یا گروه دیگری مورد تردید قرار گرفته است، افزایش پیدا کند. اگر تضاد مکررا صورت بگیرد و خصومت و خشونت کم باشد، در نتیجه انسجام و اتحاد قابل انعطاف نیز بیشتر می شود (گزینه ب-5). اگر تضاد مکررا تکرار شود و احساسات انباشته شوند، به هر حال، گروه های درگیر، به دو گروه کاملا متخاصم تبدیل خواهند شد؛ با این پیامد که، هنگامی که تضاد اتفاق می افتد، خشونت نیز اتفاق می افتد. گزینه (ج) نتیجه نظریه کارکردی کوزر را به سادگی بیان می کند که هنگامی که تضادها مکررا صورت می گیرند و خصومت و خشونت کاهش پیدا می کند، تناسب و هماهنگی قابل انعطافی در درون سیستم به وجود می آید و ظرفیت سازش و هماهنگی با محیط نیز افزایش در قابلیت انعطاف و سازگاری (گزینه ب-1)، همچنان که نشان داده شده است از طریق (گزینه ب-5)، امکان پذیر می باشد.

* کارکردهای تضاد برای گروههای درگیر(جدول4-13)

1- تضاد شدید بین گروهها منجر خواهد شد به :

الف ) مشخص شدن دقیق مرز هر کدام از گروهای درگیر تضاد (تعیین دقیق حدود)

ب ) تصمیم گیری های متمرکز (تمرکز قدرت)برای هر کدام از گروهها، خصوصا زمانی که این گروهها به صورت ساختاری متفاوتند.

ج ) انسجام ساختاری و ایدئولوژیکی بین اعضائ هر یک از گروههای تضاد

د ) جلوگیری و کاهش اختلاف نظر وکاهش  اختلافات درونی هر یک از گروههای تضاد به صورتی که همنوایی هنجاری و ارزشی تقویت می شود

2- تضاد بیشتر بین گروهها منجر به تمرکز قدرت و همنوایی قدرت درون گروههای قدرت می شود. تمرکز قدرت چون باعث کاهش اختلاف عقیده و اختلافات درونی میشود در طولانی  مدت باعث انسجام درون گروهی میشود.

 

 

 

* کارکردهای تضاد برای کل اجتماع(جدول5-13)

1-اختلاف و وابستگی کارکردی دو بخش در یک سیستم هستند . با افزایش تضاد، خصومت و خشونت در درجه پایینی قرار می گیرند( به ظاهر متضاد به نظر میرسند)

2- واین ( تضاد وکاهش خصومت و خشونت )به این دلیل است که با افزایش تضاد :

الف ) سطح ابداع و نوآوری و خلاقیت بخشهای مختلف سیستم بالا می رود

 شوند polarizeب ) دشمنی و عداوت رها میشود قبل از اینکه بخشهای مختلف سیستم

ج )تنظیمات هنجاری روابط تضاد ارتقا  پیدا می کنند

  Realistic issuesد ) افزایش آگاهی ها در مورد

ه )افزایش میزان پیوستگی اعضا در بین بخشهای سیستم

  نتیجه گیری

کوزر بینش اولیه گئورگ زیمل را گرفته و آن را بسط داده است. در آن زمان کارکردگرایی کوزر یک اصلاحیه مهم برای اکثر رویکردهای دیالکتیکی الهام گرفته از مارکسیسم را ارایه داد. هيچ کدام از ايده­های کوزر به اين که با يک زبان کارکردگرايي بيان گردند، احتياج ندارند، ولي تاکتيک آن موفق بود و کوزر را جهت ادعای يک جايگزين برای جامعه شناسي مارکسيستي ناتوان کرد. امروزه نظريات زيمل و کوزر در درون نظريات فرآيندهای تضاد که زبان کارکردگرايي را رها ساخته اند، يکي شده اند و به سختي مي توان مفروضات کارکردی را به صورت واضح در هر يک از نظريات تضاد معاصر مشاهده نمود.

---

دکتر علی میرزا محمدی

+ نوشته شده در  دوشنبه 1388/12/17ساعت   توسط میم.عین.الف  |  نظر بدهید

هایمز مانند لوییس کوزر یکی از علاقمندان بررسی کارکرد های کشمکش است . او معتقد است میتوان برای کشمکش کارکردهایی را فرض کرد . هایمز بیشتر برکارکرد های کشمکش نژادی تاکید می کند . او عنوان میکند که کشمکش نژادی می تواند کارکرد هایی ، چون همبستگی ، ارتباطی و هویتی داشته باشد . به عقیده او کشمکش موجب همبستگی سیاهان و سفیدان در تقابل با نژاد مقابلشان میشود و ارتباطات آنها را قوی تر می کند و موجب استحکام و تقویت هویت و روحیه نژاد پرستانه آنها می شود . او بیشتر از همه درباره آنچه خود کنش گروهی خردمندانه در میان سیاهپوستان است بحث می کند .

در هر صورت هایمز هم مانند دیگر کارکردگراهای کشمکش گرا سعی در تلفیق نظریه های کشمکش و کارکرد گرایی دارد .


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:29 ] [ رسول شيخي ]

زن چیست؟

می گویند زن، چراغ خانه است. لابد شنیده اید که در همین راستا، بعضی ها طرفدار”چهلچراغ” شده اند

و بعضی ها طرفدار”صرفه جویی در مصرف برق“!

با این حساب می شود این تعاریف را نیز ارائه داد:

 

* دوست دختر:

چراغ گرد سوز! (در بلاد کفر، آن را GF می گویند.)

تحقیقات نشان داده این لغت، مخفف عبارت Gerdsooz Fitile (فتیله گردسوز) می باشد.

که در شرایط اضطراری، روشنایی اندکی می افروزد و خاموش شدنش سه سوته است و یک فوته!)

 

* معشوق:

 


لامپ مهتابی! (در راستای رمانتیک بودن قضیه!)

 

 

* همسر موقت:

لامپ کم مصرف!

 

 

* همسر دائم:

همان چراغ خانه.

 

 

* همسر مطلقه:

لامپ سوخته!

 

 

* همسر ایده آل:

چراغ جادو!( هردو افسانه اند!)

 

 

شعر مرتبط:


با غول چراغ ، آرزویی بکنید
از او طلب فرشته خویی بکنید
یک دانه بس است زن، مگر نشنیدید
“در مصرف برق صرفه جویی بکنید”؟!


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:44 ] [ رسول شيخي ]


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:42 ] [ رسول شيخي ]

هرگز بینی هایشان عمل کرده نیست



موهایشان خدادادی طلائی است و مادر زادی مش داره

 
وقتی از کنار هم رد میشن هرگز به هم چپ چپ نگاه نمی کنند!

تمام زیور آلاتشان طلاوجواهرات اصل است

تا قبل از ازدواج هر گز ابروهایشان را بر نمی دارند

بدون اجازه خانواده شان هیچ جا نمیرن

 
وقتی باهاشون دوست شدی هفته دوم باید بری خواستگاری

همیشه سر به زیر هستن و به هیچ غریبه ای نگاه نمی کنن

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:32 ] [ رسول شيخي ]
 

برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:, ] [ 10:32 ] [ رسول شيخي ]

 

 
صرفه جويي در برق...!

 

برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:, ] [ 10:21 ] [ رسول شيخي ]
elm

روز یکشنبه 31 اردیبهشت ماه 1391 گروه جامعه‌شناسی علم، معرفت و فرهنگ در سالن اجتماعات انجمن جامعه‌شناسی ایران نشستی را با عنوان «آیا ابن خلدون جامعه‌شناس است؟» برگزار کرد. در این جلسه ابتدا دکتر حسن محدثی استادیارگروه جامعه‌شناسی دانشگاه آزاداسلامی پاسخ خود را به پرسش جامعه‌شناس بودن ابن خلدون مطرح کرد و سپس این پاسخ توسط دکتر غلامعباس توسلی، ، دکتر محمد امین قانعی راد و دکتر محمد ثقفی مورد نقد و ارزیابی قرار گرفت.  

به نظر محدثی ابن خلدون را نمی‌توان یک جامعه‌شناس محسوب کرد در حالی که توسلی، قانعی راد و ثقفی بر جایگاه ابن خلدون به عنوان یک جامعه‌شناس اولیه و پیشگام تاکید داشتند.

در ادامه فهیمۀ نظری گفت وگوها و موضوعات مطرح شده در جلسۀ مزبور را گزارش می‌دهد.

در آغاز نشست«آیا ابن خلدون جامعه‌شناس است؟» دکتر توسلی از انجمن جامعه‌شناسی ایران و به ویژه کارگروه جامعه‌شناسی علم، معرفت و فرهنگ به خاطر برگزاری این نشست تشکر کرد. به نظر او آراء ابن خلدون به عنوان یک شخصیت‌ علمی اثرگذار ومعتبر در جهان باید از جنبه‌های گوناگون مورد بررسی قرار گیرد. ابن خلدون کتاب مقدمه خود را بدون مقدمه نوشته است که یکی از آثار مهم و ارزشمند به حساب می‌آید. هرچند وی یک اندیشمند مورخ است اما نباید وی را یک مورخ ساده ومعمولی دانست. از سوی دیگر پایگاه ابن خلدون به عنوان جامعه‌شناس هم باید ارزیابی شود و این کاری است که در سال‌های اخیر برخی به آن پرداخته‌اند. گاه در آرای بعضی از اندیشمندان نسبت به جایگاه ابن خلدون به عنوان جامعه‌شناس تشکیک می‌شود و عده‌ای او را جامعه‌شناس می‌دانند و عده‌ای دیگر نه. در این جلسه هم امیدواریم که دیدگاه‌های مختلف مطرح شود و در آخر به یک استدلال منطقی برسیم.

سپس دکتر محدثی به طرح دیدگاه خود در مورد پرسش جلسه پرداخت. او گفت برای تفسیر جایگاه ابن خلدون در اندیشۀ اجتماعی ابتدا من یک تقسیم بندی چهارگانه از تفکر یا اندیشه اجتماعی ارائه می‌دهم و این تقسیم بندی راهنمای من در پاسخگویی به این سوال است. او سپس بین جهت گیری اجتماعی، فلسفۀ اجتماعی، نظریۀ اجتماعی و نظریۀ جامعه‌شناختی تفکیک کرد و آنها را توضیح داد: دسته نخست عمدتاً مربوط می‌شود به تفکر اجتماعی در حوزه ادیان که من آن راجهت‌گیری اجتماعی می‌نامم. این بخش دارای ایستاراست و در آن نظریه‌پردازی مشهود نیست؛ در دسته دوم تفکر اجتماعی که در میان فیلسوفان مسلمانی همچون فارابی، ابن سینا، غزالی، و ملاصدرا و حتی مطهری و دیگران دیده می‌شود که من آن را فلسفه‌ اجتماعی می‌نامم. هرچند فلسفه اجتماعی دارای مبانی است اما مربوط به دوران پیشامدرن است. دسته سوم نیز مربوط به نظریه‌های اجتماعی اندیشمندان قرن هجدهم همچون مونتسکیو و روسو است. یعنی از نظر من منتسکیو یک نظریه‌پرداز اجتماعی است و نه یک جامعه‌شناس [برخلاف نظر کسانی چون ریمون آرون] و بالاخره دسته چهارم تفکر اجتماعی مدرن است که به جامعه‌شناسان نیمه دوم قرن نوزدهم به بعد مربوط می‌شود و تفکری علمی و دارای بنیان‌های تجربی است.

دکتر محدثی افزود: این سوال مطرح است با وجود آنکه به لحاظ زمانی بین ابن خلدون و اگوست کنت بیش ازچهار قرن فاصله است چگونه ابن خلدون بنیان‌گذار جامعه‌شناسی شناخته نمی‌شود و چنانچه او را جامعه‌شناس بدانیم چرا اندیشه‌هایش در میان مسلمانان یا دیگر اندیشمندان تداوم پیدا نکرده است؟ وی در پاسخ به این سوالات گفت: ما در تحلیل اندیشه‌ها آموختیم که برای شناخت آرا و آثار یک متفکر اجتماعی بایستی به دو موضوع مهم توجه داشته باشیم: نخست به زمینه‌های اجتماعی و یا دوره‌ای که آن اندیشمند زندگی می‌کند و دوم زمینه‌های فکری او. لذا برای بررسی آرای ابن خلدون نیز باید به دوران زندگی، زمینه اجتماعی و زمینه فکری وی توجه کافی کرد تا ببینیم اندیشه‌های وی سوار بر اندیشه‌های کدامیک از اندیشمندان قبل از خود است. با مطالعه کتاب «مقدمه» ابن خلدون، می‌بینیم که اندیشه‌های وی به آرای جالینوس، بطلمیوس، افلاطون و ارسطو متکی است ونشان از آن دارد که چگونه زمینه فکری وی شکل گرفته است. بنابراین، چگونه می‌توان او را جامعه‌شناس دانست و چگونه می‌توان او را با کنت که بنیانگذار علم جامعه‌شناسی است مقایسه کرد؟ همانطور که کنت از آرای اندیشمندان قبل از خودش متاثر بود و همانند پیشینیان خود (کپلر، کانت، دکارت و ...) فکر می‌کرده است؛ همچون اسلاف خود، همچون دکارت که به جهان هستی نوع دیگری می‌نگریست و این نگاه موجب تغییر درآرای اندیشمندان بعد از خود شد. وی جهان هستی را دارای ابعادی می‌دانست که قابل اندازه‌گیری است و ما می‌بینیم اندیشمندان پس از وی نیز جهان هستی را به ‌مثابۀ یک ماشین می‌دیده‌اند. این دید به جهان و مسائل آن اندک‌اندک از علم فیزیک که الگوی علوم طبیعی بود توسط کنت وارد علوم انسانی شد.

عضو هئیت علمی دانشگاه آزاد اسلامی در مورد زمینه اجتماعی آراء ابن خلدون گفت: وی دارای مقامات متعدد سیاسی بوده است که در تونس،اسپانیا و مصر زندگی کرده است. حتی بسیاری او را انسانی بسیار سیّاس دانسته‌اند که به تمامی ولی نعمتان زمان خود خیانت نموده است. در مورد نظام فکری وی نیز همانطور که گفته شد بر علم ارسطویی استوار است و در واقع چارچوب نظری بحث من نیز برهمین فرض استوار است. اما علم ارسطویی چیست؟ محدثی در اینجا به دو کتاب اشاره کرد؛ یکی برای بنیاد نهادن بحث خویش و دیگری در مقام نقد: کتاب «مبادی مابعدالطبیعه علوم نوین» نوشتۀ آرتور برت و ترجمه‌ عبدالکریم سروش و کتاب دیگر «ابن خلدون و علوم اجتماعی» اثر سید جواد طباطبایی. سپس دکتر محدثی علم ارسطویی را از دیدگاه سروش این‌طور بیان کرد: از نظر سروش در علم ارسطویی همه پدیده‌ها دارای طبایع اند و در نگاه علم ارسطویی امورِ عرضی، قَسْری، و ریاضی مورد غفلت قرار می‌گیرد و در مقابل آن‌ها به ترتیب، امور ذاتی، طَبْعی، و عِلّی مورد توجه قرار می‌گیرد: «مهمترین نسبتهائی که ارسطوئیان شیفته کشف‌شان بودند، نسبت معلول و علت و ذات و ذاتی و طبع و طبعی بود. نسبتهای عَرَضی (در برابر ذاتی) و قسری (در برابر طبعی) و ریاضی (در برابر علّی) جایگاهی رفیع در علم ارسطویی نداشتند و مگر می‌توان در الهیّات بدین قواعد ملتزم بود که «القسر لایدوم» و «الّذی بالعرض لایدوم»، و در طبیعیّات به کشف نسبتهای عرضی و قسری اهتمام ورزید و بدانها ارج نهاد. بنابراین، در معرفت طبع‌نگرانه، عالِم می‌کوشید از ظاهر و عَرَض و قَسْر به سمت باطن و ذات و طَبْع پدیده حرکت کند و این کار را نه با نظریه‌پردازی در باب قوانین حاکم بر رفتار ظاهری و بیرونی پدیده -که اصلاً برای وی موضوعیت نداشت- بلکه با جست‌وجوی طبایع پدیده‌ها انجام می‌داد. برای او آن‌چه در تجربه‌ روزانه از امور حاصل می‌شد، راهنمایی بود به نوعی ذات و طبع: «علم ارسطویی دائماً میان دو منطقه ظواهر و طبایع در حرکت بود و منطقه واسطه‌ای نمی‌شناخت. لذا با مطالعه در آثار تمامی اندیشمندان آن دوره همچون ابن سینا و ابوریحان بیرونی درمی‌یابیم که این اندیشمندان هم طبایع را مدنظر خود قرار می‌دادند. ابن سینا در طبابت و پزشکی اساس کار خود را بر طبیعت انسانها می‌نهد وانسان را دارای چهار طبع دانسته است و اساس درمان خود راهم بر اساس طبایع آنها می‌گذارد به نوعی پزشکی در دوران کهن بدین منوال بود.

دکتر محدثی در اینجا با استناد به منابع در اختیار خود برای نمونه اشاره کرد که:«در چشم یک طبیعت‌شناس ارسطویی، افتادن سنگ به پائین و باریدن باران و رفتن شعله به بالا و فرورفتن سنگ در آب و تورّم یافتن دمل و زردشدن برگ در خزان و سردشدن هوا در زمستان و بودن آب بر سطح زمین و هوا به دور آن، همه طبیعی و ذاتی بود و اگر حادثه‌ای قسری و خلاف طبع رخ می‌داد هم نادر بود و هم بی‌دوام. آنان در تعلیل حوادث درجه اوّل به طبایع و ذوات رجوع می‌کردند و ابتدا از درون شروع می‌کردند تا در نهایت به بیرون برسند. یا از حرارت ظاهر سخن می‌گفت و یا از طبیعت حرارت‌آفرین». او با بیان نگاه به پدیده‌ها در علم ارسطویی نتیجه گرفت: این نگاه به پدیده‌ها دارای اشکال است و علم‌شناسی ارسطویی سترون است و زایش ندارد. غفلت از خواص متنوع اشیاء و امور و نحوۀ تبدیل و تبدل این خواص به یک‌دیگر و بی‌توجهی به اثرات یک پدیده بر پدیده‌ دیگر (قسر) و توجه محض به طبایع ما را از انبوه امکاناتی که پدیده‌ها در اختیار ما می‌گذارند محروم ‌سازد چرا که مطالعه پدیده‌ها با طبع آغاز و با طبع پایان می‌گیرد. پس طبیعیّات دانشی ناموفق بود چرا که از روابط قسری میان اعیان و حوادث خبر نمی‌گرفت و همه‌جا می‌خواست از جهانی «طبیعی» پرده بردارد. ناموفق بود چرا که از اول به سراغ طبع می‌رفت و آن را برای آخر کار نمی‌گذاشت. طبایع را می‌دید امّا قسر و قهر طبایع نسبت به یکدیگر را نمی‌دید؛ طبیعیات (و البته الهیّات) دانشی است که هم‌ دست و هم دهان را می‌بندد و به واقع راه رشد خود را مسدود می‌کند. نیل به ذات بر این اصل استوار بود که کشف کند امور ما را به معرفتی نائل می‌سازد که حقیقی‌تر و بنیادی‌تر است و ظواهر متغیرالاحوال پدیده را به‌درستی و به‌نحوی معتبر توضیح می‌دهد. در طبیعت‌شناسی ارسطویی این‌که «قسر دوام ندارد» یک اصل اساسی بود. برای کسب معرفت در باب امور می‌بایست ذات و کنه آن را شناخت تا به شناختی حقیقی و قابل اتکا دست یافت. برای امور حیّزی طبیعی در نظر می‌گرفتند؛ یعنی هر چیزی مکان و وضع و حالتی طبیعی دارد و متمایل به قرار گرفتن در آن وضع و حالت است: «اجسام خفیف چون آتش، به بالا، به سوی حیّز طبیعی و خاص خویش رو می‌آورند و اجسام ثقیل، چون آب و خاک، هم به سوی پایین، که حیّز طبیعی آنهاست، میل می‌کنند. آنگاه از این تمایزات غایات، تمایزات کمّی استنتاج می‌کردند. می‌گفتند هر قدر جسم، ثقیل‌تر باشد و میلش در نزول به جانب سفل بیشتر باشد، در اثر افتادن، زودتر به زمین خواهد رسید». در آثار ابن خلدون از طبع و طبایع بحث می‌شود. حتی وی این ویژگی را در باب طبایع مناطق هم بسط می‌دهد. موارد متعددی در مقدمه است که او در نقد دیگران، آن‌ها را به بی‌خبری از «طبایع کاینات» و «طبایع مناطق» متهم می‌کند. به‌عنوان مثال، وقتی که از تأثیر نور خورشید بر رنگ پوست سخن می‌گوید به نقد نسب‌شناسانی می‌پردازد که از این نکته‌ به‌زعم ابن خلدون مهم غفلت کرده‌اند: «برخی از نسب‌شناسان که از دانش طبایع کاینات بیخبرند توهم کرده‌اند که سیاه‌پوستان از فرزندان حام بن نوح‌اند». این مورد نیز نشان می‌دهد که ابن خلدون خود از این نکته که نژاد امری ارثی است بی‌خبر است و در واقع تحلیل نسب‌شناسانی که به‌نحوی غلط از انتقال ارثی رنگ پوست سخن می‌گویند و ابن خلدون آنان را به بی‌خبری از «طبایع مناطق» متهم می‌کند، به حقیقت نزدیک‌تر است. وی حتی برای شادی و غم که حالاتی هیجانی در آدمی‌اند نیز طبعی قائل می‌شود: «طبیعت شادی و طرب عبارت از انتشار و گسترش روح حیوانی، و بر عکس طبیعت اندوه انقباض و تکاثف آنست. و نیز معلوم است که حرارت، هوا و بخار را می‌پراکند و متخلخل می‌سازد و بر کمیت آن می‌افزاید و بهمین سبب بمستان چنان شادی و فرحی دست می‌دهد که بوصف در نمی‌آید زیرا بخار روح بسبب حرارت غریزی داخل قلب می‌شود و خاصیت تندی شراب آنرا در روح برمی‌انگیزد و در نتیجه روح انتشار و انبساط مییابد و طبیعت شادی بمست روی می‌آورد».

سخنران این جلسه گفت: بر اساس همین مستندات و با خواندن مقدمه ابن خلدون به نمونه‌ای تشکیک‌ناپذیر در طبع‌نگری وی نائل شدم و آن توضیحی است که ابن خلدون در باب حیات ماهی و کیفیت آن بیان می‌دارد: «وقتی ماهی را از دریا بیرون افکنند می‌میرد، زیرا طبیعت وجود او بسیار گرم است و هوای خارج برای تعدیل ریه او کافی نیست و نسبت بآب سردی که ریه او را تعدیل می‌کند بسیار گرم است. از این‌رو هوای گرم خارج از آب بر روح حیوانی او مستولی می‌شود و یکباره می‌میرد و آنانکه بسبب غشی یا سکته و نظایر اینها می‌میرند نیز بهمین سبب است». این فقره نشان می‌دهد که ابن خلدون هنوز اکسیژن و تفاوت شش و آب‌شش را نمی‌شناسد و لذا مرگ ماهی را در هوا از طریق توسل به «طبع گرم ماهی»، «طبع سرد آب»، و «طبع گرم هوا» و «روح حیوانی» ماهی توضیح می‌دهد. تبیین او از مرگ ماهی در هوا این‌چنین است که طبع گرم ماهی وقتی از آب که طبع‌اش سرد است خارج می‌شود و در میان هوا که طبعش گرم است قرار می‌گیرد، ماهی می‌میرد.

با نگاهی در آثار ابن خلدون در می‌یابیم این نگاه که بر اساس «علم طبع‌شناسانه» در آراء ابن خلدون است حتی در مورد اجتماع هم صادق است. در آرای وی هم انسان و هم اجتماع دارای طبع است و بر این اساس او« علم عمران» را بنا می‌کند. نوآوری او تنها همین بوده است که وی برای اجتماع نیز طبعی قائل شده است در حالی‌که اسلاف او اجتماع را صرفا بر اساس طبایع انسانی توضیح می‌داده‌اند. همان‌طور که ابن خلدون انسان را دارای دو طبع می‌داند: یکی طبع اولیه که در زمان به دنیا آمدن همراه آدمی است ودیگری طبع ثانویه (که در علم النفس کهن هم از آن سخن گفته شده است) شامل آداب و رسومی است که می‌تواند طبایع اولیه آدمی را بپوشاند. اجتماع هم از نظر وی دارای دو نوع طبع است: اول اجتماع بدوی شامل مردمانی است که به سرشت اولیه خود نزدیکترند و دارای طبع خاص اند و دوم اجتماع شهری یا حضری که مردمان آن دارای خلق و خو و ویژگی‌های خاص و طبایع ثانویه هستند. درعین حال دارای مسیر خاصی‌اند که همین امر موجب انحطاط شهر می‌گردد.

ابن خلدون در بحث از سنجش اخبار از«طبایع اجتماعی» بحث می‌کند. بدین صورت که اگر طبع اجتماع شناخته شود می‌توان بر اساس آن اخبار راست و دروغ را از یکدیگر تمییز داد. دقیقاً بر اساس همین «منطق طبع‌نگرانه» است که ابن خلدون می‌گوید: ما اگر طبایع اجتماع را بشناسیم دیگر هر خبر تاریخی را باور نمی‌کنیم و فقط خبرهایی را می‌پذیریم که با طبایع اجتماع خوانایی و هم‌‌آهنگی داشته باشد. اگر ما به طبایع اشیاء و امور معرفت داشته باشیم، دیگر هر خبری در باب اشیاء و امور را حقیقی تلقی نمی‌کنیم آنطور که خود او می‌گوید:«یکی دیگر از موجبات انتشار اخبار دروغ که بر همه مقتضیات یاد کرده مقدم است، بی‌اطلاعی از طبایع احوال اجتماع است زیرا هر حادثه‌ای، خواه ذاتی باشد یا عارضی، ناچار باید دارای طبیعت و سرشت مخصوص به ماهیت خود و کیفیاتی باشد که بر آن عارض می‌شود. و از این‌رو هرگاه شنونده خبر به طبایع حوادث و کیفیات و مقتضیات جهان هستی آگاه باشد، این آگاهی او را در تنقیح خبر برای بازشناختن راست از دروغ یاری خواهد کرد و این نحوه تمحیص از تمام وجوه آن در منقح ساختن اخبار به هر طریقی که عارض شود آسانتر و رساتر است و چه بسا که شنوندگان خبرهای محال را می‌پذیرند و به نقل کردن آنها می‌پردازند و دیگران هم باز آنها را روایت می‌کنند».

او در ادامه افزود: با این توضیحات در پاسخ به این پرسش که چرا هنوز مفسران، ابن خلدون را جامعه‌شناس می‌دانند؟ می‌توان به چند دلیل اشاره کرد: اول آنکه در تفسیر آرای اندیشمندان مبناکاوی فکری صورت نمی‌پذیرد؛ یعنی زمینه‌های فکری و اجتماعی آن اندیشمند دیده نمی‌شود و خیلی سریع این مفسران سراغ ظاهر می‌روند و فریب سخنان را می‌خورند. دوم آنکه قرن‌ها فاصله میان اندیشمندان گذشته و مفسران احوال آنها وجود دارد. به‌عبارت دیگر، جدایی سپهر فکری دو دوره متفاوت، موجب می‌شود تا مفسران اندیشه‌های خود را به آنان تسری دهند و لذا آنان دچار خطا می‌شوند؛ و نکته دیگر آنکه هرچند آرای ابن خلدون به‌ظاهر با مباحث جامعه‌شناسان مشابهت دارد، لیکن بنا به همان دلیل ذکر شده که واکاوی فکری اندیشمندان صورت نمی‌گیرد، متفکران و اندیشمندان معاصر در نسبت دادن علائق و دغدغه‌های فکری خویش به شخصیت‌های تاریخی از جمله ابن خلدون مصر هستند.

محدثی هم‌چنین گفت که نظریه‌ ابن خلدون در باب اجتماعات بدوی و شهری ضد قرآنی است زیرا قرآن برخلاف ابن خلدون که بدویان را به خیر و نیکی نزدیک‌تر می‌داند و شهریان را از نظر اخلاقی فاسد و آلوده به خبائث می‌شناسد، نگاه بسیار منفی‌ای درباره‌ بدویان دارد و تأکید می‌کند که آنان چندان مستعد ایمان‌‌آوری نیستند. بنابراین، مغایرت سخنان ابن خلدون با قرآن آنجاست که وی می گوید: مردمان بدوی به خیر نزدیکترند و [لذا قاعدتا] اسلام را راحتتر می‌پذیرند، در حالی که د ر قرآن آمده است که بدویان (اعرابی) به سادگی ایمان نمی‌آورند.

در ادامه دکتر محدثی نیز در باب نقد اندیشه‌های طباطبایی در کتاب «ابن خلدون و علوم اجتماعی» نسبت به ابن خلدون اشاره کرد و گفت: سیدجواد طباطبایی با زبانی تخفیف‌آمیز اصحاب علوم اجتماعی را در ایران مورد شماتت قرار می‌دهد مبنی بر این‌که چرا ابن خلدون را بر اساس شباهت ظاهری آرای وی در مقدمه با آرای مندرج در متون جامعه‌شناختی، جامعه‌شناس تلقی کرده‌اند و به مبانی فکری متفاوت ابن خلدون توجه نکرده‌اند و از این نظر کاملا حق با ایشان است و من نقد ایشان را در مورد جامعه‌شناس نبودن ابن خلدون می‌پذیرم؛ لیکن نگاه طباطبایی متوجه طبع‌نگری وی نیست در این مورد حتی خود طباطبایی هم اشتباه می‌کند. ضمن این‌که در موارد متعددی می‌گوید که ابن خلدون از نظریه‌ ارسطوئی-ابن سینایی طبیعت بهره می‌گیرد، اما به نظر می‌رسد به دلالت سخن خویش توجه ندارد و طبیعت را در معنایی نزدیک به معنای امروزینش یعنی به‌عنوان امری بیرون از انسان و اجتماع (مثلا اقلیم و محیط زیست) می‌گیرد و به‌نظر می‌رسد که متوجه این نکته نمی‌شود که در این‌جا طبیعت نه امری بیرونی بلکه امری درونی است و به طبع و سرشت اشاره دارد. محدثی هم‌چنین در مورد نقد طباطبایی از نسبت دادن علائق و دغدغه‌های فکری خویش به شخصیت‌های تاریخی گفت: سیدجواد طباطبایی دقیقا همین کار را درباره‌ ابن خلدون انجام می‌دهد و او را شخصیتی معرفی می‌کند که «کوشید تا به نوعی تجدید مبانی اندیشه سنتی دست یازد». بنابراین، خود او نیز از تشخیص مبانی فکری ابن خلدون ناتوان است و از شباهت ظاهری پروژه‌ فکری ابن خلدون در تأسیس «علم عمران» با پروژه‌ فکری خودش در جهت تجدید سنت به ‌خطا نتیجه می‌گیرد که «ابن خلدون به این نکته آگاهی یافته بود که تجدید سنت اندیشه در سرشت دوره اسلامی جز بر مبنای طرحی نو امکان‌پذیر نخواهد شد. البته، آنچه در اقدام ابن خلدون جالب توجه است و او را از دیگر نویسندگان دوره اسلامی متمایز می‌کند، آگاهی اجمالی او به این نکته اساسی است که طرح پرسش‌های زمانه، در شرایطی که سرشت زمانه از بنیاد دگرگون شده‌ باشد، تنها از مجرای طرحی نو در اندیشه و تدوین عقلانیتی نو ممکن می‌گردد. ابن خلدون، از سویی، بر دگرگونی بنیادینِ سرشت زمانه اشاره می‌کند و از سوی دیگر، در شرایط دگرگونی اوضاع عالم که به تعبیر ابن خلدون، به منزله خَلق جدیدی است، تقلید از پیشینیان را آفت زمانه می‌داند». به نظر سخنران این نشست، طباطبایی که در تفسیر مقدمه در واقع، در دام علائق فکری خویش گرفتار شده است -یعنی همان دامی که دیگران را به خاطر افتادن در آن شماتت می‌کند و از آنان بارها به تحقیر و تخفیف یاد می‌نماید- مقدمۀ ابن خلدون را با عینک مسأله‌‌گانِ (پروبلماتیک) «تجدید سنت» می‌خواند و مفهوم «انقلاب» را در زبان ابن خلدون به معنی مطلوب و مورد توجه خویش یعنی خروج از یک دوره و ورود به دوره‌ای دیگر تفسیر می‌کند. طباطبایی مکرر جامعه‌شناسان و دیگر مفسران مقدمه را به‌خاطر این‌که کوشیده‌اند افکار خود را به ابن خلدون نسبت دهند، به دچار توهم بودن متّصف کرده است. اما خود نیز دقیقا چنین می‌کند و دغدغه‌های خود را در باب لزوم فراروی از سنت و «لزوم تجدید سنت و تفکر» به این خلدون نسبت می‌دهد، در حالی‌که کوشش ابن خلدون تنها اقدامی در درون سنت و بر اساس علم ارسطویی است که در آن همه چیز بر اساس طبایع توضیح داده می‌شود.

  سخنران جلسه در آخر این‌طور نتیجه گرفت که ابن خلدون بینش طبع‌نگرانه‌ خود را به اشکال مختلف بروز داده است و جای شگفتی است که مفسران ابن خلدون این همه شواهد را در متن او ندیده‌اند و بر اساس ذهنیات خویش به تفسیر او پرداخته‌اند. اگر در بحثی چنین جدی به پایان بردن سخن با زبانی طنزآمیز مجاز باشد، می‌توان بر حسب این حقیقت که ابن خلدون بنا به گفته‌ شرح زندگینامه ‌نویسانش در فریب‌کاری و مکّاری فردی چیره‌دست بوده است، پرسید که آیا سخنان ابن خلدون حتی پس از گذشت بیش از شش قرن از زندگی وی در حال فریب ما نیستند؟ و آیا سیدجواد طباطبائی نیز هم‌چون قاطبۀ اصحاب علوم اجتماعی در ایران و نیز بسیاری از مفسران غیرایرانی ابن خلدون -که طباطبایی به نقد حادی از آن‌ها می‌پردازد- گرفتار فریب و مکر سخن ابن خلدون نشده‌ است؟

دکتر غلامعباس توسلی، استاد دانشگاه تهران، در آغاز سخنان خود با تاکید بر موقعیت علمی ابن خلدون گفت: محور اصلی تشکیک و تردید آقای محدثی در جامعه‌شناس بودن ابن خلدون عمدتاً همان نکاتی است که قبلاً در کتاب «ابن خلدون و علوم اجتماعی» سید جواد طباطبایی مطرح شده است. طباطبایی در این کتاب ایرادهای مختلفی به ابن خلدون وارد کرده و همۀ کسانی را که اندیشمندان اسلامی قرون گذشته نظیر ابن خلدون را مورد مطالعه و ارزیابی قرار می‌دادند را مورد انتقاد قرار داده است. درآن موقع مسائلی پیش آمد که زمینه را برای پاسخ دادن به این ادعا مناسب ندیدم. اکنون می‌بینم که بعضی از نکته‌سنجی‌های ایشان بر جوانان و دانشجویان تاثیر گذاشته و به نقد زیربنایی افکار ابن خلدون می‌پردازند. در این‌جا من فقط به چند نکته که آقای محدثی درمورد ابن خلدون محوربحث خود قراردادند وتقریباً همان ‌ایرادات آقای طباطبایی است اشاره می‌کنم. در میان بحث‌های مختلف آقای طباطبایی که آقای محدثی به آن پرداختند و آن را دلیلی بر انکار جامعه‌شناس بودن ابن خلدون می‌دانستند و تا آخرهم روی آن تاکید می‌کردند این نظر آقای طباطبایی بود که ابن خلدون در مفاهیم اساسی خود منجمله مفهوم (طبیعت) که مرتب به کاربرده تحت تاثیر فلسفه‌ یونان و بالاخص ارسطو قرارداشته است. لازم به ذکر است که منظور از طبع در آثار ابن خلدون، طبع اجتماعی است. در ضمن تمام تلاش ابن خلدون در این است که آراء خویش را از ارسطو و فلسفه جدا سازد. بنابراین در این قسمت با کنت مشابهت دارد و نشانه‌ای از جامعه‌شناس بودن وی است. همانطور که کنت کلیت تاریخ را به سه دوره الهیات، متافیزیک (فلسفه) و اثباتی تقسیم می‌کند، ابن خلدون نیز از طبایع گروه و ویژگی‌های گروه بحث می‌کند نه از طبایع انسانی. بنابراین، اگرچه کلمه طبیعت به کار رفته اما همراه با اجتماع است. یکی دیگر از ویژگی‌های کار ابن خلدون شروع مباحث وی از آرای صاحبنظران مسلمان بوده است؛ مباحثی همچون سیره وزندگی پیامبر، جنگهایی که از آغاز اسلام و در دوره خلفا شروع و در تاریخ‌نگارانی همچون طبری و مسعودی و... می‌بینیم و اوج آن در آثار ابن خلدون در قرن هشتم هجری قمری است.

اما دکتر محدثی بیان کردند که چرا آراء ابن خلدون در میان مسلمین ادامه نیافته است و یا به عبارت دیگر چرا ابن خلدون شاگردانی نداشته است؟ در پاسخ باید گفت که در آن دوره زمانی ما با انحطاط علمی روبرو بودیم یعنی پس از رشد علم (در فاصله قرن‌های سوم تا ششم) ما با انحطاط در همه زمینه‌ها حتی افول علم روبرو شدیم.

لذا از نظر من نباید ابن خلدون را فقط طبع‌نگر دانست. در واقع وی به طبایع جامعه می‌نگرد. از سوی دیگر ذکر این نکته لازم است که دو نقد به ابن خلدون شده است: نخست آنکه اگر وی نورماتیو نیست چرا ما در پایان عرایض وی به کرات کلمه « اللهُ اعلم» را می‌بینیم؟ در پاسخ باید بگویم که این امر در آن زمان امری عادی محسوب می‌شده است و وی به‌عنوان اندیشمند مسلمان خدا را داناتر می‌دانسته است. در ضمن آقای طباطبایی در جایی می‌گوید که ابن خلدون می‌خواهد از بحث‌های ارسطویی فرار کند و تلاشش این است تا از سیاست‌نامه نویسی دوری کند و به شریعت‌نامه‌نویسی نزدیک شود. دکتر توسلی با اشاره به این مطلب که ابن خلدون در جلد دوم کتاب خویش با تفصیل و می‌نویسد که نورماتیو نبوده و کارش علمی است. به همین دلیل تلاش وی در این است تا علم را جانشین سیاست کند.

دکتر توسلی گفت: یکی دیگر از ویژگی‌های ابن خلدون درتعریف وی از تاریخ است آنجا که او در تعریف تاریخ می‌گوید:« باید دانست که حقیقت تاریخ خبر دادن از اجتماع بشری یعنی اجتماع جهان و کیفیاتی است که بر طبیعت این اجتماع عارض می شود ... چون توحش و همزیستی و عصبیت‌ها و انواع جهان‌گشایی‌ها و چیرگی گروهی بر گروه دیگر و آنچه از این عصبیت‌ها و چیرگی‌ها ایجاد می‌شود مانند تشکیل سلطنت و دولت و مراتب و درجات آن و آنچه بشر در پرتو کوشش و کار خویش بدست می‌آورد چون پیشه‌ها و هنرها و معاش و دانش‌ها و دیگر عادات و احوال که در طبیعت این اجتماع رونق گرفته است». از نکات ارزنده دیگر واژه عصبیت در بیان ابن خلدون است که مترادف است با واژهsolidarity به معنای همبستگی و یا مفاهیم دیگری چون تفکر گروهی و خصلت گروهی است. سخنران این بحث در ادامه افزود: ابن خلدون انسان را دارای سرشت مدنی می‌داند و منظور وی در مورد عمران بشری-که به نظر من بهترین معادل آن توسعه (Develpment)است- به این معناست که این بشر است که به دست خویش زندگی خودش را می‌سازد و طبعا طبیعت بشری به دست خود بشر است. در جای دیگر ابن خلدون تقسیم کار اجتماعی را برای جامعه لازم دانسته است که در اینجا مشابهت بسیاری در آرای او با آدام اسمیت که منشاءجامعه را طبیعت ندانسته بلکه تقسیم کار اجتماعی دانسته است مشاهده می کنیم.

دکتر توسلی در ادامه بحث افزود: بسیاری از افراد می‌پرسند چرا ابن خلدون از جغرافیا صحبت کرده است؟ لازم به ذکر است که مقدمه ابن خلدون خودش دارای شش مقدمه و متن اصلی است و بحث از جغرافیا در متن اصلی نبوده و در بخش‌های مقدماتی قرار دارد. یکی از مباحث اصلی ابن خلدون پیرامون عصبیت (روح جمعی) است که بعدها در آرای دورکیم هم مشاهده می‌کنیم. بحث دیگر وی در مورد وفاق اجتماعی است که در آرای کنت مشاهده می‌نماییم. از منظر ابن خلدون ویژگی‌های جامعه بر اساس تحولات اجتماعی انسان‌ها و نیاز به تقسیم کار شکل می‌گیرد که مبنای اساسی جامعه است.

استاد توسلی با اشاره به این مطلب که تا قبل از ابن خلدون مورخانی بودند که هدفشان اقناع افراد بود اما وی تلاش کرد تا یک روش علمی را پایه گذاری کند. وی در سیاست‌نامه‌نویسی هم می‌خواهد ثابت کند چه راهی بهتر است. تا قبل از وی فلسفه تاریخ یک هدفی را دنبال کرده است یعنی گذشته‌ای را مطرح می‌کردند تا درسی برای آینده باشد. ولی از منظر ابن خلدون تاریخ، علم بشر است و وی فهم تاریخ را برای فهم جامعه مفید دانسته است. لذا در یک مقایسه اجمالی متد و روشِ او با وبر قرابت دارد. همان‌طورکه وبر در اخلاق پروتستان، تاریخ سرمایه‌داری را از قرن شانزدهم میلادی دنبال می‌کند و در روش خود از توصیف، تبیین، تفهم و تفسیر استفاده می‌کند ابن خلدون نیز این‌چنین می‌کند. مشابهت دیگر این دو به بحث تاریخ و مورخ است. همان‌طور که وبر لازمه مورخ بودن را تنها نگارش تاریخ ندانسته بلکه فهم آن توسط مورخ دانسته و این که مورخ ابتدا باید خودش تاریخ را خوب بفهمد وبعد توصیف و سپس تفسیر نماید، در آثار این اندیشمند مسلمان هم می‌بینیم که وی به جای نقل و شرح وقایع به بررسی روندها و تحلیل و نقد تاریخی می پردازد تا به علم تاریخ و سرانجام به علم عمران می‌رسد.

با یک مقایسه اجمالی در می یابیم که در غرب نیز از قرون وسطی تا رنسانس و شکل گیری جامعه‌شناسی در قرن نوزدهم تغییرات وتحولات فکری زیادی رخ می دهد. منشاء این تغییرات را اگر از زمان ماکیاولی در قرن شانزدهم تا اندیشمندانی دیگر همچون هابز و روسو و منتسکیو در قرن هجدهم دنبال کنیم خواهیم دید که به تدریج علم جامعه‌شناسی مانند دیگر علوم شکل گرفت. ابن خلدون نیز در آراء خود به نوعی براساس فلسفه تاریخی که مترادف با فلسفه ادواری است، روند جامعه را بر اساس قوانین طبیعی می‌بیند. برای نمونه به تعریف منتسکیو در«روح القوانین» از قانون توجه کنیم: «قانون ،مجموعه روابط لایتغیری است که از طبیعت اشیاء برمی‌خیزد؛ قانون ساخته و وضع نمی‌شود بلکه پدیده ای اجتماعی آنرا با خود دارد». این یک تعریف غیر هنجاری یا غیر نرماتیو است که دانش جدید بر آن متکی است یعنی اصل قانونمندی. آراء ابن خلدون نیز از قوانین لایتغیر از طبیعت و ماهیت اشیاء برمی‌خیزد. وی می‌گوید : قانون ساخته و پرداخته نمی‌شود و اشیا اصل قانونمندی را در خود دارند. می‌بینیم که این تعریف با تعریف منتسکیو مشابهت زیادی دارد. لذا باید به کلی معنای ارسطویی و تحت اللفظی آنرا فراموش کنیم و آنرا به معنای سنت و قانون که سرشت تعاملی دارد در نظر بگیریم.

استاد دانشگاه تهران در ادامه خاطر نشان کرد: باید بگویم که در مجموع کتاب ابن خلدون در حدود 1400 صفحه است که در یک دوره معین تاریخی نوشته شده است. جلد اول کتاب مقدمه وی دارای مباحث عمومی است و جلد دوم در مورد علوم تخصصی همچون اقتصاد، آموزش و پرورش، دولت، علم، دین، کار و ... است. این رشته‌ها را ما بعدها در آثار دورکیم مشاهده می‌کنیم که در هرمورد به‌ صورت اختصاصی بیان شده است. بنابراین، با مطالعه علوم در اروپا هم می‌بینیم که آنها در تمامی علوم مثل اقتصاد و تاریخ از یونان قدیم و رم قدیم آغاز می‌کنند و روند آن را تا قرون 14و15و16 وحتی تا همین اواخر دنبال می‌نمایند و این روند را جزء تفکر اجتماعی خود می دانند. شاید ما فکر می‌کنیم که پاره‌تو یا پارسونز حرف آخر و قاطعی در جامعه‌شناسی زده‌اند و ابن خلدون از این مساله مبرا بوده است، در حالی که در آرای اندیشمندان غربی هم ما اشکالات فراوانی می‌بینیم. بنابراین، توصیه می‌کنم حتما در مباحث خود باید از مبانی فلسفی شروع کنیم. هرچند جامعه‌شناسی می‌خواهد از تعاریف ناب و فلسفی دوری کند ولی نباید در دام وقایع‌نگاری بیفتد بلکه چند توصیه الزامی است: وقایع باید حقیقی و واقعی باشند،از افراط و تفریط بپرهیزیم، بیشتر و بهتر بخوانیم و تحت تأثیر جریانات و بیانات و ذهنیات دیگران قرار نگیریم و نکته آخر، تاریخ را بعنوان تفکر اجتماعی بخوانیم.

دکتر توسلی در آخر بحث خود گفت: به کار بردن کلمه جامعه‌شناس و انتساب آن به اندیشمندانی همچون ابوریحان، فارابی، و خواجه‌نصیر درست نیست اما در تاریخ جوامع اسلامی به ویژه تاریخ ایران زمین از این افراد به عنوان افراد برجسته و بزرگ یاد می‌شود. هرچند انتقاد لازمه کاراست اما به شیوه‌ای درست باید صورت پذیرد و نباید شخصیت آنها تخریب گردد: بزرگش نخوانند اهل خرد - که نام بزرگان به زشتی برد.

دکتر قانعی‌راد – همدلانه‌تر با نظریات دکتر توسلی- به دو نکته اشاره کرد. به نظر او اندیشه های ابن خلدون را می‌توان هم از نظر علمی و هم از نظر فرهنگی نوآورانه دانست. از نظر علمی او دانشی را بنیان گذاری می‌کند که موضوع مطالعۀ آن سرشت جامعه و نهادهای اجتماعی است. البته ابن خلدون در «فلسفۀ علم» دوران خود نوآوری نکرد و در قالب همان معرفت شناسی و درک رایج از علم می‌اندیشید ولی در درون همان چارچوب یک قلمروی علمی جدید و متفاوت را بنیان گذاری می‌کند. ابن خلدون واقعیت‌های اجتماعی را در چارچوب درک زمانۀ خویش از معرفت‌شناسی/فلسفۀ علم بیان می‌کند؛ همانطور که کنت از مفهوم طبیعت نیوتونی – و نه انیشتنی- استفاده می‌کند. بنابراین بین تاثیرپذیری ابن خلدون از مفهوم ارسطویی علم و بنیانگذاری یک قلمروی جدید دانش تعارضی وجود ندارد. مسائل علم جدید ابن خلدون «عبارت از بیان کیفیات و عوارضی است که یکی پس از دیگری به ذات و ماهیت عمران می‌پیوندد». او در پرداختن به موضوع «عمران بشری و اجتماع انسانی» به عنوان یک حوزۀ دانشی متمایز نوآوری دارد و مسائل این علم را هم فقط بررسی «ذات و ماهیت» عمران و جامعه نمی‌داند بلکه به «کیفیات و عوارض» آن هم توجه دارد. او می‌پذیرد که بعضی از مسائل عمران و اجتماع بشری در برخی از دانش‌ها به طور فرعی و ضمنی و آمیخته با مطالب دیگر و به طور غیر نظام یافته مورد بحث قرار گرفته‌اند. برای مثال در کتاب سیاست ارسطو «قسمت شایسته‌ای دربارۀ اجتماع است ولی کامل نیست و از لحاظ براهین، حق مطلب اداء نشده و آمیخته به مطالب دیگریست». ابن خلدون دانش جدید خود را از سیاست مُدن متمایز می‌کند زیرا «سیاست مدنی، دانش تدبیر و چاره جویی خانه یا شهر است به مقتضای آن چه اخلاق و حکمت ایجاب می کند». به عبارت دیگر ابن خلدون سیاست مُدن را هنجاری و اصطلاحاً نورماتیو می‌داند. او همچنین دانش جدید خود را از سنت «اندرزنامه نویسی» متمایز می‌کند و می گوید که این حوزۀ مطالعاتی «نوظهور و شگفت انگیز » را نمی‌توان «از مسائل دانش خطابه به شمار آورد زیرا موضوع خطابه گفتارهای اقناع کنندۀ سودمند است که برای دلبسته کردن تودۀ مردم به یک عقیده یا برگرداندن ایشان به کار می‌رود». او می‌نویسد که در برخی از فصل‌های کتاب خود به «اندرزها و دستورها» نیز پرداخته‌ام ولی روش من مبتنی بر برهان و دلیل است و نه «شیوۀ خطابی و اسلوب نامه نگاری و بلاغت سخن». ابن خلدون در پرداختن به مسائل عمران بشری و اجتماع انسانی از روش هنجاری، دستوری و اخلاقی دانش‌هایی چون فلسفه، فقه، اندرزنامه نویسی، سیاست مدنی و اندیشه‌های آرمان گرایانۀ مدینۀ فاضله فاصله می‌گیرد و در واقع در برابر روش دستوری به «براهین طبیعی» روی می‌آورد. برای مثال در نقد کتاب سراج الملوک می‌نویسد:« مطالب آن نقل و تلفیقی موعظه وار و پند آمیز است». بنابراین نوآوری علمی ابن خلدون کشاندن مسائل عمران بشری و اجتماع انسانی از قلمروی اندرزنامه نویسی و موعظه و پند و سیاست پردازی دستوری و آرمان گرایانه به قلمروی دانش طبیعی است.

 به نظر قانعی راد نوآوری دیگر ابن خلدون در عرصه فرهنگی است زیرا او یک مبنای جدیدی را برای ارزیابی سنت یا «تنقیح اخبار و بازشناختن راست از دروغ» مطرح می‌کند. اندیشمندان قبل از وی احادیث و روایات را مبنای بیان واقعیت‌ها می‌دانستند و این احادیث و روایات دینی و تاریخی را تنها از درون و با روش «تعدیل راویان» مورد نقد قرار می دادند. نقد درونی همان ارزیابی حتمی الصدور بودن خبر بود یعنی اگر راویان خبر امین بودند، می‌توان خبر را پذیرفت. اما ابن خلدون یک معیار بیرونی را برای ارزیابی خبر ارائه می‌دهد و آن هم دانش ما دربارۀ واقعیت‌ها است: «هرگاه شنوندۀ خبر به طبایع حوادث و کیفیات و مقتضیات جهان هستی آگاه باشد، این آگاهی او را در تنقیح خیر برای باز شناختن راست از دروغ یاری خواهد کرد». او حتی در مورد اخبار دینی، روش سنتی تعدیل و جرح در صحت خبرها را فقط در مورد احکام انشائی(تجویزهای رفتاری) معتبر می‌داند و بر این باور است که «اخبار مربوط به وقایع» را باید بر اساس «مطابقت با واقع» ارزیابی کرد. او ادعا می‌کرد که برای ارزیابی درستی یا نادرستی اخبار و روایات باید آن ها را با دانش خود از واقعیت‌ها و طبیعت مقابله کنیم و به قول او روایات و اخبار را به طبایع تمدن و عمران رجوع دهیم. روایتی وجود دارد که سیاهان از فرزندان حام بن نوح می‌باشند و از این رو سیاه پوست هستند که پدرشان آن ها را نفرین کرده است و به این دلیل سیاه روی شده اند. ابن خلدون این را یک خرافه و توهم و ناشی از «بی‌خبری و غفلت گویندۀ آن از طبیعت گرما و سرما و تاثیر آن دو در هوا و تکوین حیوانات در این گونه محیط ها» می‌داند. ممکن است نظر ابن خلدون در مورد تاثیر گرمای هوا و تابش آفتاب در روی رنگ پوست درست باشد یا نباشد ولی شیوۀ ابن خلدون برای ارزیابی یک خبر با ارجاع آن به دانش معطوف به واقعیت‌ها و نه صرفاً بررسی وثوق راویان خبر یک حرکت فکری نوآورانه و به عبارت دیگر نقد سنت از بیرون و با توسل به شیوۀ عقلانی و انطباق با واقعیت‌های تجربی است. ابن خلدون در مورد علت سیاهی رنگ پوست یک گزارۀ علمی به دست می‌دهد که قابل بررسی و قبول یا رد است و آن را در مقابل خرافات موجود در بارۀ واقعیت‌ها قرار می دهد. این یک نوآوری فرهنگی است و این دقیقا گسستی است که در کار وی دیده می‌شود. لذا ابن خلدون را باید از دو نظر نوآور دانست: نخست از نظر تاسیس یک دانش علمی و دیگر نوآوری فرهنگی به دلیل نقد داشته‌های شفاهی و منقول سنت از بیرون یعنی نقد جامعه‌شناختی و تاریخی سنت.

حجت‌الاسلام دکتر محمد ثقفی در گفتاری کوتاه بر این‌ نکته تأکید داشت که مفهوم طبیعت در آرای ابن خلدون به معنی ذات و طبع نیست بلکه به معنی ویژگی و کیفیت نیروها است. ما در میان اندیشمندان مسلمان، جابرابن حیان را به عنوان پدر علم شیمی می‌شناسیم و ابن خلدون را هم به عنوان جامعه‌شناس؛ چراکه او برای اولین بار در مورد بدویان و شهریان به روش جامعه‌شناختی سخن گفت. دکتر ثقفی با اشاره به برخی از نقدهای اخلاقی از ابن خلدون و فریبکار نامیدن او گفت این مسائل ارزشی است و نباید در حوزه علم مطرح شود. ثقفی با بیان تاثیر پذیری ابن خلدون از رویکرد ضد فلسفی غزالی گفت تمام تلاش ابن خلدون این بوده که منطق صوری ارسطو را رد کند. در منطق صوری جامعه یا فاضله است و یا ضاله طوری که ما حد وسط نداریم، ولی آراءابن خلدون در این مورد درست عکس آراء ارسطو است. ابن خلدون در تحلیل‌های خود نه از منطق صوری بلکه از منطق دیالکتیکی استفاده می‌کند. در ضمن محور بحث‌های ابن خلدون نه دولت است و نه عصبیّت بلکه وی از جامعه-در دو شکل بدوی وحضری- صحبت می‌کند. دکتر ثقفی از بحث خود این طور نتیجه گرفت که تاکید بر کلمه طبع و منتسب کردن ابن خلدون به طبع‌نگری مساله‌ای را حل نمی‌کند. آن چه مهم است و باید بدان توجه نمود محتوای آرای او است. او جزءاندیشمندان مسلمانی است که به قرآن استناد می‌کند و کلمه عصبیت در بحث وی از قرآن در سوره یوسف برگرفته شده است و از نظر من بحث دکتر محدثی بیشتر خطابی و دارای بار ایدئولوژیکی بود.

در پایان دکتر محدثی گفت: ضمن تشکر از گروه علم، معرفت و فرهنگ که فرصتی را در اختیار ما قرار دادند همچنین از آقای دکتر توسلی و دیگر حضار، من به دلیل این‌که مجالی نیست فقط به یک نکته اشاره می‌کنم و آن این است که من مسلمانم و قصدم تخریب شخصیت بزرگان مسلمان نیست و معتقدم مشکل ما از طریق تأویل حل نخواهد شد. من شواهد و استنادات متعدد دارم که ثابت می‌کند ابن خلدون طبع‌نگر است ولی اساتید و منتقدان محترم به‌جای ارائۀ پاسخ قانع‌کننده به انتقادات مطرح شده، بیشتر ابن خلدون را توجیه کردند.


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, ] [ 9:1 ] [ رسول شيخي ]
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید شما میتونید با عضو شدن در وبلاگ از دنیای مطالب زیبا بهره مند شوید
طراحی
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 160
بازدید کل : 36356
تعداد مطالب : 84
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


http://

Main

زمان حضور شما:
عنوان لینک