وبلاگ بر و بچ 91 پژوهشگري علوم اجتماعي دانشگاه شيراز
وبلاگي براي همه
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبلاگ بر و بچ 91 پژوهشگري علوم اجتماعي دانشگاه شيراز و آدرس paadshz91.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

 

 

عاشقانه

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, ] [ 8:53 ] [ رسول شيخي ]

    

ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن، پسر را از خواب بیدار کرد.
پشت خط مادرش بود، پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟
مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع، شب تو مرا از خواب بیدار کردی فقط خواستم بگویم تولدت مبارک.
پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد.
صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت…
                            ولی مادر دیگر در این دنیا نبود...


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, ] [ 8:47 ] [ رسول شيخي ]

           

ای دل! شدی سنگ صبوری برای همه.
همیشه شریک دردهایشان بودی و همنشین دل خرابشان..
همیشه لحظه های تنهایشان با تو تقسیم می شد و بغض های گلوگیرشان با گریه بر شانه های تو جاری می شد.  
ولی کاش می دانستند درد تو کمتر نیست، حال تو بهتر نیست..
کاش می توانستی فریاد زنی که تنهایی درد دارد و چه سخت است..
اما ملالی نیست!
شاید، شاید قسمتت این بود.
درد کشیده باشی تا بفهمی حال دلی را که درد امانش را بریده و بفهمی نگفته هایی را که پشت سنگینی یک بغض پنهان مانده.


 ********************

خدایا تنها مگذار دلی را که هیچکس دردش را نمی فهمد،
 چرا که خود می دانی چه سخت است تنهایی.


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, ] [ 8:46 ] [ رسول شيخي ]


دلم تنگ است برای بودنت میان این قلب پر هیاهو.

چند وقتیست که فراموشت کرده بودم، نه یادی از تو می کردم و نه سراغی از تو می گرفتم.

خیلی برایم سخت است که چگونه تو را شریک عشق های دیگرم کردم، بی آنکه بدانم هیچکس جز تو لایق وابستگی نیست.

این شرمساری را چگونه پنهان کنم وقتی که مدام از پیام هایت روی بر می گرداندم و تو هر بار مرا می خواندی،

و چگونه این محبتت را پاسخ دهم در حالی که تو را رها کرده بودم، لحظه ی مرا به خود وانگذاشتی.

چگونه این بزرگی را در فریادم نگنجانم و چگونه از مهربانی بی حدت این بغض را پنهان کنم وقتی که دنیا بر من تنگ آمده بود و یقین کردم که هیچ پناهی جز تو ندارم، باز تو بسویم آمدی بی هیچ منتی و هیچ سرزنشی، شنیدم مرا خواندی:

برگرد، مطمئن برگرد تا یک بار دیگر با هم باشیم

تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم و تا ابد برای هم باشیم.

 

خدایـــــای عزیزم! ای آرامش دهنده این جسم خسته و روح پر جراحت

تو را سپاس که هزاران بهانه دستم می دهی و هزاران راه پیش پایم می گذاری تا بار دیگر به سوی تو باز آیم.


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, ] [ 8:43 ] [ رسول شيخي ]


 


آقایان ، آقا پسرها ، مردان مجرد و متاهل ، افراد ذکور جامعه ...
 
آیا تا کنون با خود اندیشیده اید که به چه دلیل خدمت مقدس سربازی اجباریست ؟
 
چرا از قدیم و ندیم گفته اند که تا خدمت نروی مرد نمی شوی ؟!
 
چرا اکثر مردان موفق ، عامل اصلی این موفقیتشان را ? سال خدمت سربازی می دانند ؟!
 
چرا ?/??درصد خانواده های دختر دار حاضر نیستند به پسری که هنوز خدمت نرفته دختر بدهند ؟!
 
و چرا اکثر پسرهایی که قبل از سربازی رفتن زن می گیرند در آینده با مشکلاتی مواجه می شوند؟!
 
هدف از طرح این سوالات ، آماده کردن ذهن شما خوانندگان محترم جهت پی بردن به عمق فاجعه میباشد !
 
پاسخ تمام سوالات فوق در یک جمله خلاصه می شود و آن این است که ( خدمت سربازی یک دوران آموزشی و تمرینی است جهت آشنایی هر چه بیشتر و بهتر آقایان مجرد با زندگی زناشویی ! )بله ، درست شنیدید . شباهت های انکار ناپذیر میان خدمت سربازی و زندگی زناشویی آنقدر زیاد است که از دیرباز ، در اکثر کشور های دنیا خدمت سربازی اجباری را قرار دادند تا تمام افراد ذکور جامعه ، قبل از افتادن به دام ازدواج ( ببخشید ! منظورم قبل از متاهل شدن بود ) برای ? سال طعم زندگی مشترک را بچشند تا در ??? سال آینده ، زیاد احساس رنج و عذاب نکنند !

 و اما شباهتهای میان خدمت سربازی و زندگی زناشویی برای آقایان :

?- چه در خدمت سربازی و چه در زندگی زناشویی ، چه بخواهی و چه نخواهی کچل خواهی شد و یا بعبارت بهتر ، کچلت خواهند کرد ! البته این کچلی در خدمت سربازی توسط ماشین اصلاح و در زندگی مشترک توسط عواملی چون : استرس شدید ، سوء تغذیه ، کندن بصورت لاخ لاخ توسط همسر ، چپ شدن ماهیتابه روغن داغ روی سر و ... صورت می گیرد ! نا گفته نماند که این کچلی در آقایان به نسبت نوع مو ، جنس ریشه مو ، عوامل ارثی و ... متفاوت است ولی به هر حال به قول معروف : دیر و زود داره ولی بالاخره هممون کل پا می شیم !


?- شباهت بعدی در زمینه داشتن فرمانده و بعبارتی ، فرمانبردار شدن است ! به محض ورود به پادگان


?- از دیگر شباهتها می توان به این نکته اشاره کرد که اکثر سربازی رفته ها و اکثر مردان متاهل متفق

القول هستند که در این ایام ، هر روز به اندازه یکسال برای آنها می گذرد و ثانیه ها حکم ساعت را پیدامی کنند که به احتمال زیاد دلیل آن ، مواردی مشابه موارد فوق می باشد !
 

?- و در نهایت اینکه چند ماه پس از آنکه کارت پایان خدمت یا قباله ازدواج را دریافت کردید ، صدای خواندن این شعر معروف در گوشتان خواهد پیچید که : ( گول خوردی آی گول خوردی ! )زیرا آن موقع است که تازه دوزاریتان جا می افتد که با این کارت و قباله نه کاری به آدم می دهند و نه وام ازدواج و نه خیلی از چیزهای دیگر که شما را به بهانه آنها در این راه وارد کرده بودند ، پس متوجه خواهید شد که تنها مورد استفاده ای که برای شما خواهند داشت این است که می توانید از آنها برای امانت دادن به کلوپ جهت کرایه فیلم استفاده نمایید !!!

و یا منزل مسکونی مشترک ( خانه بخت ) ، هر مردی یک فرمانبردار بی چون و چرا محسوب می شود که اگر طالب جان و سلامتی جسمی و روحیش می باشد ، باید تمام فرامین فرمانده و یا همسر خودرا بر روی تخم چشمانش بگذارد و هر گونه تخطی از دستورات فرمانده و همسر ، پاسخی جز گلوله ، حبس ، اضافه خدمت ( در خدمت سربازی ) و افتادن توی سماور پر از آب جوش ، هدف قرار گرفتن با ساتور ، رفتن دست توی چرخ گوشت ، پرت شدن از پنجره طبقه هفتم به بیرون ، گشنگی و تشنگی کشیدن و ... ( در زندگی زناشویی ) نخواهد داشت !
 
?- شباهت سوم در این نکته اقتصادی خلاصه می شود که چه سرباز و چه مرد متاهل ، میزان پولی که در آخر برج به دست او خواهد رسید ، فقط به میزانیست که کفاف بر طرف کردن نیازهای اساسی او را بدهد و چیزی جهت پس انداز کردن و یا خرج کردن در زمینه هایی غیر از نیازهای اساسی نخواهد ماند و در این میان ، سرباز و مرد متاهل ، هر چقدر هم که جان بکنند و عرق بریزند ، فرقی به حال فرمانده یا همسرش نخواهد کرد و باطبع تاثیری در جهت افزایش مستمری آنان نخواهد داشت ، بعبارت بهتر ، در هر دو جا یکی باید کار کنه تا اون یکی حال کنه !
 
?- از دیگر شباهتهای موجود میان این دو قشر آسیب پذیر جامعه ، شباهت در آرزو کردن است ! بدین معنا که هر پسری پس از ورود به پادگان و خانه بخت است که قدر زندگی در خانه پدری را می فهمد از اعماق وجودش و با تمام اعضا و جوارحش آرزو می کند که ای کاش هنوز هم در کنار پدر و مادرش بسر می برد و ایضا خودش را نیز لعنت خواهد کرد که چرا قدر آن روزهای شیرین را ندانسته است ! چرا که در پادگان و خانه مشترک دیگر کسی غذای مفت به او نمی دهد ، لباسهایش را نمی شوید و اتو نمی زند ، کسی نازش را نمی کشد و ... و فقط خود اوست که مسئول انجام تمام کارهای شخصی اش و نیز کارهای چند نفر دیگر می باشد !



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:30 ] [ رسول شيخي ]

آنکه شادي را پاک مي کند ، روان آدميان را به بند کشيده است . حکيم ارد بزرگ

 

*******

عشق همانند مغناطيسي است که ما را به مبدا خود جذب مي کند . باربارا دي آنجليس

 

*******

به زبانت اجازه نده که قبل از انديشه ات به کار افتد. شيلون

 

*******

کسي ، رستاخيز و دگرگوني بزرگي را فراهم مي آورد که پيشتر بارها و بارها با تصميم گيري هاي بسيار ، خود ساخته شده باشد . حکيم ارد بزرگ

 

*******

اگرآنچه انجام مي دهيد،ناحق باشد،موفقيتي کسب نخواهيد کرد. توماس کارلايل. فيلسوف اسکاتلندي

 

*******

اگر براي رسيدن به آرزوهاي خويش زور گويي پيشه کنيم ، پس از چندي کساني را در برابرمان خواهيم ديد که ديگر زورمان به آنها نمي رسد . حکيم ارد بزرگ

 

*******

لازمه موفقيت ،در توانائي تمرکز انرژي ذهني و جسمي وبدون وقفه بروي يک مسئله است بي آنکه احساس خستگي کنيد. توماس اديسون

 

*******

آموزش توانسته است جمعيت فراواني را باسواد کند، امانتوانسته است، به آنها بگويد چه بخوانند. جي.تراوليان

 

*******

آنکه نمي تواند از خواب خويش براي فراگيري دانش و آگاهي کم کند ارزش برتري و بزرگي ندارد . حکيم ارد بزرگ

 

*******

لباس قديمي را بپوشيد ولي کتاب نو بخريد. آستين فلپز

 

*******

هرگز هيچ هدفي را رها مکنيد، مگر اينکه ابتدا قدم مثبتي درجهت تحقق آن برداشته باشيد . آنتوني رابينز

 

*******

آنان که مدام دل نگران ناتوانان هستند هيچ گاه نمي توانند ناتواني را نجات بخشند ! با اشک ريختن ما ، آنها توانا نمي شوند بايد توانا شد و آنگاه آستين همت بالا زد . حکيم ارد بزرگ

 

*******

کاميابي تنها در اين است که بتواني زندگي را به شيوه خودسپري کني. کريستوفرمورلي

 

*******

اگر مي خواهي دوستيت پا برجا بماند هيچ گاه با دوستت شريک مشو . حکيم ارد بزرگ

 

*******

دانشگاه تمام استعدادهاي افراد،ازجمله بي استعدادي آنهاراآشکارميکند. چخوف

 

*******

دوستي با کسي که باورهايت را نمي پذيرد به جايي نخواهد رسيد . حکيم ارد بزرگ

 

*******

معاشرت بر دانائي مي افزايد ولي تنهائي مکتب نبوغ است. گيبون

 

*******

صرفه جوئي خود يکي از منابع مهم درآمد است. الکساندردوما

 

*******

گفتگو با خردمندان و دانشوران ، پاداشي کمياب است . حکيم ارد بزرگ

 

*******

همه ما نياز داريم که دائماٌ احساس رشد عاطفي و معنوي کنيم . اين غذايي است که روح ما به آن محتاج است . آنتوني رابينز

 

*******

اينترنت همانند درياست ، کسي که آن را نمي شناسد همانند کسي ست که شنا را نمي داند . حکيم ارد بزرگ




برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:21 ] [ رسول شيخي ]

 

دقت کردين شعور اگه خريدنيم بود بعضيا از کنارش رد ميشدند

 بازم نمي خريدند؟؟

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

يه بارم اومدم به مهمونا شيريني تعارف کنم گفتم:

” بفرماييد دهنتونو سرويس کنيد”

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

رفتم تو دکه روزنامه خبر بخرم

يه زنه اومده ميگه آقا ببخشيد آدامسه موزي داريد؟

مرده يه آدامس موزي بهش داده، زنه ميگه نه يه طعم ديگشو ميخوام !

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

طرف اومده تو سايت پست سال ۸۷ رو خونده

نظر داده

“خييييييييييييييييليييييييييي قدييييييييييييميييييييييييييي بوددددددددد ! “

اخه تو که هنوز حتي بلد نيستي تاريخ يه مطلب رو بخوني بيخود ميکني مياي تو اينترنت !

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

ويرگول هم نشديم هر کي بهمون رسيد مکث کنه !

قره قوروتم نشديم دهن همه رو آب بندازيم !

خربزه هم نشديم هر کي مي خورتمون پاي لرزش هم بشينه !

موبايل هم نشديم ، روزي هزار بار نگامون کني !

پايان نامه هم نشديم ازمون دفاع کنن !

آهنگ هم نشديم ، دو نفر بهمون گوش کن !

مانيتور هم نشديم ازمون چشم بر ندارن !

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

اونقدر که ما توي کاراي خدا دنبال حکمت مي گرديم

خود خدا هم اونقدرا قصد و غرضي تو کارهاش نداشته!

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

يه بار نزديکي هاي ونک تو يه ترافيک بدجور گير کرده بودم

يهو انداختم تو يه کوچه فرعي و گازش رو گرفتم

ملت هم خيال کردن من بلدم مثل اسب راه افتادندنبال من!

يکم اينور اونور پيچيدم آخر خوردم به بن بست

خيلي ريلکس ماشين رو تهه کوچه پارک کردم رفتم

تا نيم ساعت بعد اون ماشينها داشتن سر و ته ميکردن که ازکوچه در بيان

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

يه دوره اي از زندگي ديگه با چيزي خوشحال نميشي با چيزي هم ناراحت نميشي

اين حال ِ بيتفاوتي خطرناکه

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

يه رفيق داريم اسطوره ي مشکلاته !

بدشـــــــــانس ، بدهکـــــــــار ، تنـــــــها ، مشروط …!

يعني ديگه مشکلي نمونده که اين تجربه نکرده باشه !

زنگ زدم بهش ، ميدونيد آهنگ پيشوازش چي بود؟؟

همه چي آرومه… من چقد خوشحــــــــــــالم ..!

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

قديما خيلي باحال بود ولي ما نبوديم

بعدنا هم خيلي باحاله ولي ما نيستيم !

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

بعضي ها مثل دستگاه سي تي اسکن ميمونن

 فقط تو وجود آدما دنبال عيب ميگردن

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

کره اي : هيچ چي مثل منتظر بودن واسه عشقت عذاب آور نيست

آمريکايي : هيچ چي مثل منتظر بودن واسه يه ساندويچ گرم غذاب آور نيست

يوناني : هيچ چي مثل منتظر بودن واسه يه دسته چک عذاب آور نيست

انگليسي : هيچ چي مثل منتظر بودن واسه يه مهموني بزرگ عذاب آور نيست

برزيلي : هيچ چي مثل منتظر بودن واسه يه مسابقه فوتبال توپ عذاب آور نيست

ايراني : انگار شما تا حالا با dialup کار نکرديد!!!

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

يه عده هم از ته صف عابر بانک خودشونو ميرسونن جلو

و ميگن آقا بذار من يه شارژ ميخام فقط…!

انگار مثلا يه دونه نون ميخاد که معطلي نداره :) )

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

اسمش دمپاييه ولي اصلن دمه پا نيس…

معمولا تو دور ترين نقطه توالت پارک شده..:دي

هميــــــــــــشه همينوجوريه هااا..:)

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

وقتي ميس‌کال برام ۵% دليل ِ چک کردنم اينه ببيم کي بوده!

۹۵% واسه اينه که اون آيکون ميسکال بالاي گوشي بره

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

وصيت نامه يه پنگوئن به پسرش:

پسرم…من اين رو در حال فرار از دست يه شير دريايي مينويسم.

… فقط اين رو بدون:

اگه طبيعت تو رو انداخته وسط قطب جنوب،

و هم زمان خشتکت رو تا اين حد پايين قرار داده که نتوني بدوي،

و تنها وسيله ي دفاعيت رو دوتا بال قرار داده

که روي هم مساحتشون اندازه يه دمپايي نميشه،

بدون که طبيعت ميخواد چيزي رو بهت بگه…

ميخواد اينو بگه که تو فقط يه منبع غذايي هستي!..

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤

ظهر داشتم با دوستم راه ميرفتم بهش ميگم بيا از تو سايه بريم..

ميگه: نه عينک آفتابي دارم؛ باس از آفتاب بريم :|

خدايا نعمتتو شکر ببين با کيا شديم ۷۵ ميليون :|

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:13 ] [ رسول شيخي ]
چارلز تیلی جامعه شناس امریکایی در سال 1929 بدنیا آمده و در طول دوران حیات خود آثار زیادی بویژه درباره جنبش های اجتماعی و رابطه سیاست و جامعه به رشته تحریر درآورد. نام او در تاریخ جامعه شناسی هرگز از یاد نخواهد رفت. او اخرین بار در فهرست بلندی همراه بسیاری از همقطاران خود طوماری را به امضای اکبر گنجی به دبیرکل سازمان ملل متحد برای ایجاد صلح در منطقه نوشت. دراینجا مطلبی از وی درباره کنش جمعی میخوانیم.

مروری بر نظريه چارلز تيلي درباره کنش جمعي
چارلز تيلي، از جمله نظريه پردازان تاثيرگذار در زمينه مطالعات جنبش هاي اجتماعي به شمار مي آيد. مجموعه آراء وي در قالب نظريه هايي که تحت عنوان «بسيج منابع» شهرت يافته است، قابل دسته بندي هستند. همانگونه که خود در مقدمه کتاب از بسيج تا انقلاب اذعان مي دارد، تلاش وي در جهت تدوين نظريه اي براي تبيين و توصيف «کنش هاي جمعي[1]» هدف گيري شده است (تيلي، 1385: 17). به عقيده وي، پديده هايي همچون انقلاب ها، شورش ها، جنبش هاي اجتماعي، توطئه هاي سياسي، و حتي بسياري از کودتاها، انواع مختلفي از کنش هاي جمعي هستند که با هدف ايجاد تغيير يا ممانعت از تغييري در جامعه اتفاق مي افتند. بدين منظور نظريه پردازي درباره کنش هاي اجتماعي براي نيل به شناخت درباره اين پديده ها بسيار ضروري است. مجموعه نظريه هاي نظام يافته تيلي در زمينه کنش جمعي را مي توان در کتاب مشهور وي، «از بسيج تا انقلاب» جستجو کرد. وي در اين کتاب نخست به ضرورت مطالعه جنبش هاي اجتماعي مي پردازد و پس از آن مروري مفصل و نقادانه بر نظريه ها کلاسيک و متاخر ماقبل خود انجام مي دهد. پس از آن اصول کلي نظريه کنش جمعي خود را مطرح مي سازد و در ادامه کتاب به تشريح جزئيات آن مي پردازد.

همانگونه که اشاره شد، تيلي پيش از طرح چارچوب نظري خود، مروري منتقدانه بر نظريه هاي کلاسيک و متاخر پيش از خود دارد. در مورد نظريه پردازان کلاسيک، آراء مارکس، دورکهايم، وبر و ميل را مورد بررسي قرار مي دهد. تيلي منشاء کنش هاي جمعي را متاثر از مارکس، کشمکشي مي داند که حول يک تضاد اجتماعي شکل مي گيرد. در واقع، در سطح تبييني، تيلي ريشه هاي ظهور کنش جمعي را از مارکس اقتباس کرده است. اما نقدي که بر مارکس وارد مي داند، در مورد تشريح فرايند هاي دروني کنش هاي جمعي است که در چارچوب نظري مارکس کمتر مورد توجه قرار گرفته است. به بيان ديگر، نظريه مارکس بيشتر کلان نگر است و از اين جهت مورد نقد تيلي قرار دارد. مسئله اي که در آراء ميل و وبر بيشتر مورد توجه قرار گرفته است. وبر، به تعاريف کنشگران دخيل در يک کنش جمعي توجه ويژه اي دارد و نظام باورهاي درون يک جماعت را مسئله محوري کنش هاي جمعي آنان مي داند. ميل نيز به فرايندهاي جزئي کنش هاي جمعي مي پردازد؛ از نظر وي، کنش جمعي نتيجه پيگيري حسابگرانه منافع فردي است. اما در مورد دورکهايم، تفکيک کارکردگرايانه وضع عادي (نظم) از وضع غير عادي (کشمکش و تضاد)، از نظر تيلي صحيح نيست، چراکه به نظر وي، کنش جمعي پديده اي طبيعي است و در جريان زندگي روزمره اجتماعي جريان دارد.

در مورد متاخرين، نظريه پردازاني همچون هانتينگتون، چالمرز جانسون، و رابرت تد گار (که آنها را متاثر از دورکهايم هستند)؛ مانکور اولسون، آنتوني اوبرشال، ماير زالد و جان مک کارتي (که ادامه دهندگان سنت ميل قلمداد مي شوند)؛ گاسفيلد (که تحت تاثير وبر قرار دارد)، و مارکسيست ها (که تعبيراتي جديد از درون آراء مارکس وضع کرده اند)؛ ديگر نظريه پردازاني هستند که مورد نقد و بررسي تيلي قرار گرفته اند. در مجموع، مي توان اذعان داشت به غير از افرادي که تحت تاثير دورکهايم قرار دارند، تيلي تلاش کرده است که از ساير نظريه پردازان متاخر براي تدوين چارچوب نظري خود بهره گيرد. بويژه بايد به آراء مانکور اولسون و آنتوني اوبرشال در اين خصوص اشاره کرد. مباحثي همچون «انتخاب عقلاني»، «نظريه بازي» و «کالاي جمعي»، از جمله موضوعاتي هستند که تيلي در تدوين نظريه خود از آنها بهره جسته است. بايد اذعان داشت که نظريه تيلي زماني که مطرح شد توانست بسياري از نظريه هاي ماقبل خود را تضعيف کند و تاثير بسزايي در غلبه رويکرد بسيج منابع براي تحليل کنش هاي جمعي و جنبش هاي اجتماعي بر جاي گذارد.

نظريه کنش جمعي
الگوي سياسي

 

پيش از پرداختن به نظريه اصلي تيلي در خصوص کنش جمعي ابتدا لازم است الگوي مبنايي وي در تحليل جامعه سياسي توضيح داده شود. وي اين الگو را، «الگوي سياسي[2]» نام مي نهد که ماهيتي ايستا دارد. پس از آن، وي «الگوي بسيج[3]» را مطرح مي کند که در واقع توضيح دهنده چگونگي کنش جمعي و تغيير در جامعه سياسي است. عناصر تشکيل دهنده الگوي سياسي عبارتند از: جمعيت، حکومت، يک يا چند مدعي، يک جامعه سياسي، و يک يا چند ائتلاف. مدعيان قدرت سياسي را مي توان به دو گروه تقسيم کرد، نخست اعضاي حکومت، و سپس چالشگران حکومت. در واقع، رقابت اصلي و منشاء پويايي در الگوي سياسي ناشي از رقابتي است که ميان مدعيان (اعضاء و چالشگران) جريان دارد تا سهم بيشتري از قدرت حکومتي را در اختيار داشته باشند. از نظر تيلي، حکومت سازماني است که ابزار متمرکز و اساسي را در درون جمعيت در اختيار دارد. روابط و چالش هاي ميان حکومت، اعضاء و چالشگران، شکل دهنده فضاي جامعه سياسي است. گاهي اوقات ائتلاف هايي ميان اعضاء و چالشگران نيز بوجود مي آيد که هدف آنها هماهنگ سازي کنش جمعي با اهدافي مشترک است (تيلي، 1385: 80).

 

الگوي بسيج
پويايي رقابت ميان مدعيان قدرت سياسي ايجاب مي کند که براي توضيح دادن تغييرات جامعه سياسي، بويژه توضيح کنش جمعي هر يک از مدعيان، از الگوي ديگري استفاده شود. تيلي، براي توضيح کنش جمعي از الگوي بسيج استفاده مي کند. عناصر اين الگو عبارتند از: منافع، سازمان، بسيج، فرصت، و کنش جمعي. منافع، مجموعه امتيازات و محروميت هاي مشترکي است که ممکن است در اثر تعاملات مختلف با ديگر جمعيت ها بر جمعيت مورد بحث وارد آيد. سازمان، ميزان هويت مشترک و ساختار وحدت بخش افراد در درون يک جمعيت است. بسيج، ميزان منابعي است که تحت کنترل جمعي يک مدعي قرار دارد. کنش جمعي، ميزان اقدامات جمعي يک مدعي در جهت نيل به هدف مشخصي است. و فرصت، رابطه ميان منافع جمعيت و وضعيت جهان اطراف است (تيلي، 1385: 84). از نظر تيلي، عناصر شکل دهنده فرصت را مي توان به سه بخش تقسيم کرد: الف. فرصت/تهديد (رابطه منابع و منافع با وضعيت محيطي)، ب. سرکوب/تسهيل (هزينه و منابع مصرفي عمل جمعي)، و ج. قدرت (بازده عمل جمعي).

 

فرضيه اصلي در کار تيلي، رابطه ميان «بسيج» و «کنش جمعي» است. بدين معني که هرچه ميزان بسيج در يک جمعيت يا سازمان مطبوع يک مدعي بيشتر باشد، ميزان کنش جمعي آن بيشتر مي شود. به عبارت ديگر، قدرت آن افزايش يافته، منابعي که هزينه مي کند، کمتر شده، و در نهايت منافعي که به دست مي آورد بيشتر مي گردد. اما، در اين ميان متغيرها و عوامل ديگري نيز هستند که بر ميزان بسيج و کنش جمعي تاثير دارند، که تيلي سعي دارد، در قالب نظريه جامعي، تمامي فرايندي را که به کنش جمعي منتهي مي شود را توضيح دهد. به عقيده وي، «عناصر عمده تعيين کننده بسيج يک گروه، سازمان آن، منافع آن در تعاملات ممکن با ديگر مدعيان، فرصت / تهديد کنوني آن تعاملات و در معرض سرکوب بودن گروه هستند» (تيلي، 1385: 85). در واقع، الگوي بسيج تيلي، ميزان کنش جمعي يک مدعي را برآيندي از قدرت، بسيج و فرصت هاي کنوني و تهديدات متوجه منافع آن گروه مي داند. در ادامه، تعاريف مشخص تري در خصوص هر يک از عناصر اصلي مدل بسيج ارائه مي شود.

منافع: تيلي پيش از ارائه تعريف خود درباره «منافع» يک گروه به بررسي دو نظر رايج در اين خصوص مي پردازد. نخست تحليلي بر اساس الگوي رايج مارکسيستي که اذعان مي دارد که منافع يک گروه برآمده از موقعيت ساختاري آن گروه در جامعه است، و در واقع، منشاء آن عيني است. در مقابل، تحليلي وبري قرار دارد که منافع يک گروه را برآينده تفاسير و نگرشهاي ذهني کنشگران يک گروه نسبت به مطالباتشان مي داند. يعني استدلال مي کند که باورهاي مشترک در يک گروه به خودي خود به تعريفي از منافع جمعي منجر مي شود. در نتيجه، از منظر نخست منافع يک گروه را مي توان از تحليل کلي ارتباطات ميان منافع و موقعيت هاي اجتماعي استنباط کرد؛ و از منظر دوم منافع يک گروه از اظهارات و کنش هاي کنشگران آن گروه قابل استنتاج است (تيلي، 1385: 92). نقد نگاه کل گراي مارکسيستي آن است که بسياري از منافع جزئي در حين عمل را نمي تواند تشخيص دهد، و ايراد نگاه تفسيرگراي وبري در آن است که کنشگران لزوماً به منافع واقعي خود آگاهي کامل ندارد. در نتيجه تيلي پيشنهاد مي کند که مي توان براي تشخيص منافع يک گروه از ترکيب اين دو نگاه استفاده کرد. بدين ترتيب که «روابط توليد به عنوان پيش بيني کننده منافعي که مردم بطور متوسط و در بلندمدت پيگيري خواهند کرد» در نظر گرفته شود، و «براي تبيين رفتار مردم در کوتاه مدت حتي الامکان بر مفصل بندي [ذهني] خود مردم از منافعشان» تکيه شود (تيلي، 1385: 93).
سازمان: تيلي در تعريف از سازمان، بر دو محور عمده اشاره مي کند: ميزان هويت مشترک و ساختار وحدت بخش. براي توضيح اين دو مفهوم از بحث روابط دسته اي[4]و روابط شبکه اي[5]بهره مي گيرد. روابط دسته اي، روابط ميان افراد حول ويژگي هاي مشترک است، همانند هويت جنسيتي، نژادي، ملي، سني، مذهبي و …؛ و روابط شبکه اي به ارتباط و پيوندهاي مستقيم و غير مستقيم به واسطه نوع خاصي از علقه هاي بين الاشخاصي اشاره دارد. ترکيب روابط دسته اي و شبکه اي منجر به پيدايش گروه مي شود. در نتيجه، به اعتقاد تيلي، «هر قدر که يک گروه از هويت مشترک و شبکه هاي داخلي وسيع تري برخوردار باشد، سازمان يافته تر است» (تيلي، 1385: 95). به بيان ديگر، سازمان برآيند روابط دسته اي و شبکه اي مداوم در يک جمعيت است.
بسيج: تيلي معتقد است که واژه بسيج به شکل متعارف معرفي کننده فرايندي است که بواسطه آن گروهي از حالت مجموعه منفعلي از افراد به مشارکت کننده فعال در زندگي عمومي تبديل مي شود. به بيان ديگر، بسيج يعني گردآوري منابع (انساني و مادي) براي استفاده و عمل جمعي. تيلي از سه شکل بسيج نام مي برد: يکم، بسيج تدافعي، دوم، بسيج تهاجمي، و سوم، بسيج تدارکي. در بسيج تدافعي تهديدي از خارج، اعضاء يک گروه را وامي دارد که منابع خود را براي جنگ با دشمن گرد هم آورند. در بسيج تهاجمي، يک گروه در عکس العمل نسبت به «فرصت» هاي فراهم آمده براي تحقق منافع خود به گردآوردن منابع مي پردازد. و در بسيج تدارکي، گروه با پيش بيني فرصت ها و تهديدهاي آينده به انباشت و ذخيره سازي منابع مي پردازد. هر قدر از بسيج تدافعي به سمت تهاجمي و تدارکي حرکت مي شود، بر ميزان دورانديشي و نگاه استراتژيک سازماني افزوده مي شود (تيلي، 1385: 104-113).
هزينه و فايده در کنش جمعي
تيلي، متاثر از سنت ميلي به مسئله هزينه هاي کنش جمعي توجه دارد. بر اين اساس، وي نتيجه کنش جمعي را توليد «کالايي جمعي[6]» مي داند که در فرايند توليد اين کالا (که همان فايده کنش است)، گروه ناگزير از پرداخت هزينه (صرف منابع) است (تيلي، 1385: 129). بر اساس منطق انتخاب عقلاني که منطبق بر سنت ميل است، عمل عقلاني آن است که با پرداخت کمترين هزينه، بيشترين فايده حاصل شود، اما اين فرمول ساده رياضي در عمل با مشکلاتي مواجهه مي شود. تيلي، دو عامل اصلي را تعيين ميزان هزينه/فايده کنش جمعي در نظر دارد: يکم، بسيج؛ و دوم، فرصت ها. گروههاي مختلف بر اساس تفاسير، ارزش ها و باورهاي مشترکشان، در کنش جمعي براي توليد کالاي عمومي متحمل هزينه هاي متفاوتي مي شوند. تيلي، گروه ها را بر اساس نحوه و ميزان پرداخت هزينه ها به چهار دسته تقسيم مي کند:

1. پر غيرت ها: در مقايسه با ديگر گروه ها، ارزش بسيار بالايي براي برخي از کالاهاي جمعي از حيث صرف کردن منابع مورد نياز براي به دست آوردن آن کالا، قائلند. اين دسته عموماً دست به بسيج تهاجمي مي زنند.

2. خسيسان: چنان ارزش بالايي براي منابع خود قائلند که به ندرت اتفاق مي افتد که کالاي جمعي قابل دسترسي آنها را وادارد که منابع بسيج يافته خود را صرف کنش جمعي نمايند. اين دسته عموماً بسيج هاي تدافعي انجام مي دهند.

3. فرصت طلبان: صرف نظر از اينکه چه کالايي به دست مي آورند، در پي به حداکثر رساندن بازده خالص خود هستند.

4. مدعيان عادي: در پي دستيابي به مجموعه محدودي از کالاهاي جمعي هستند، حداقل منابع را صرف دستيابي به اين کالاها مي کنند.

فرصت هاي کنش جمعي
مجموعه عناصري که پيشتر توضيح داده شد، عوامل «دروني» تاثيرگذار بر کنش جمعي يک مدعي هستند؛ پيکربندي فرصت ها (يعني فرصت/تهديد، سرکوب/تسهيل، و قدرت) نيز مجموعه عوامل «بيروني» تاثيرگذار بر کنش جمعي به شمار مي آيند که در ادامه توضيح داده مي شوند. لازم به ذکر است که منشاء اين عناصر بيروني را مي توان در «مدل سياسي» جستجو کرد. يعني، پيکربندي فرصت ها بر اساس برآيند راوبط ميان مدعيان و حکومت مشخص مي شود.
فرصت / تهديد: ميزان تغيير منابع و منافع با وضعيت محيطي را مي توان فرصت/تهديد دانست. به اين معني که، هر قدر معادلات محيطي بگونه اي باشد که با منابع کمتري بتوان به منافع بيشتري دسترسي داشت، آنگاه فرصت فراهم شده است، و در حالت عکس اين وضعيت، تهديد ايجاد مي گردد. به عبارت ديگر، فرصت/تهديد دو روي يک سکه هستند، «در سوي فرصت، اين وضعيت را داريم که هر قدر ديگر گروهها، شامل حکومت ها، در مقابل ادعاهاي جديد آسيب پذير باشند، امکان تحقق منافع مدعي افزايش مي يابد. در سوي تهديد، به ميزاني که ديگر گروه ها تهديد به ارائه ادعاهايي کنند، در صورت موفقيت آميز بودن، امکان تحقق منافع مدعي را کاهش مي دهد» (تيلي، 1385: 196). در ادامه، تيلي استدلال مي کند که پاسخگويي و واکنش گروه ها در قبال تهديد ها بسيار موثرتر است تا نسبت به فرصت ها. در واقع، تهديد به بسيجي تدافعي مي انجامد، درحاليکه بهره گيري از فرصت نيازمند بسيجي تهاجمي يا تدارکي است. عموماً، ايجاد تهديد عليه يک مدعي باعث تقويت بسيج براي کنش مي شود، تا جايي که ممکن است اين بسيج از بسيج در حالت کنش عادي نيز بيشتر باشد. در مقابل، در مواقعي که فرصتي براي کسب منافع فراهم مي شود، اکثر گروه ها احتياج دارند که تاحدودي الگوي سازمان و بسيج خود را تغيير دهند (تدارک ببينند) تا بتوانند از فرصت استفاده کنند، و عموماً اين انعطاف پذيري با مقاومت هايي دروني همراه است (تيلي، 1385: 198).
سرکوب / تسهيل: به بيان تيلي، «ستيز براي کسب قدرت هميشه دربردارنده حداقل دو طرف است، رفتار طرف دوم دامنه اي را از سرکوب تا تسهيل در بر مي گيرد. … سرکوب، هرگونه کنشي توسط گروه ديگر است که هزينه کنش جمعي مدعي را افزايش مي دهد. کنشي که هزينه کنش جمعي يک گروه را کاهش دهد، شکلي از تسهيل است» (تيلي، 1385: 149). سرکوب/تسهيل مي تواند در دو سطح انجام شود، يا در سطح بسيج (يعني تاثير گذاري بر بسيج منابع توسط يک گروه)، و/يا در سطح کنش جمعي (لحظه انجام کنش توسط گروه). تيلي معتقد است که سرکوب/تسهيلي در مرحله بسيج انجام مي شود، تاثيرات بلندمدت دارد و کارايي بيشتري دارد، در حالي که سرکوب/تسهيلي که در لحظه کنش روي مي دهد، کوتاه مدت است. تيلي، سرکوب سياسي را عمدتاً منتسب به دولت ها مي داند. «از ديدگاه يک دولت، افزايش هزينه هاي بسيج نسبت به افزايش هزينه هاي کنش جمعي به تنهايي، راهبرد سرکوبگرانه اطمينان بخش تري است. راهبرد ضد بسيج هم کنشگر و هم کنش را خنثي مي سازد، و اين احتمال را کاهش مي دهد که به هنگام آسيب پذير شدن سريع حکومت، ظهور شريک ائتلافي جديد، يا چيز ديگري که باعث جابجايي هزينه ها و سودهاي محتمل کنش جمعي شوند، کنشگر بتواند به اقدام سريع مبادرت ورزد» (تيلي، 1385: 150). تسهيل نيز عموماً بخشي از سياست متعارف است که در بين مدعيان مختلف مي تواند به ايجاد «ائتلاف» هاي مختلف کمک کند. تيلي در ادامه بحث درباره سرکوب/تسهيل با وارد کردن دو مفهوم ديگر يعني «تساهل» و «اجبار»، به دسته بندي چهارگانه اي از انواع حکومت ها بر اساس نحوه برخورد با مدعيان مي رسد. وي، حکومت هاي «سرکوبگر»، «توتاليتر»، «متساهل»، و «ضعيف» را شناسايي مي کند.
قدرت: ميزان قدرت با ميزان سرکوب رابطه اي عکس دارد، يعني هر قدر که ميزان قدرت يک گروه بيشتر باشد، ميزان سرکوب آن کمتر است. اما تيلي در تعريف مفهوم قدرت اذعان مي دارد که اين مفهوم بسيار نسبي است. وي، قدرت يک مدعي را بر اساس «طرف ها»، «منافع»، و «تعاملات» متغير مي داند. شايد بتوان گفت که قدرت از نظر تيلي بازده داد و ستدهاي ميان مدعيان و حکومت است. وي بيان مي دارد که «اعضاء جامعه سياسي نسبت به چالشگران از قدرت بيشتري برخوردارند و کمتر مورد سرکوب قرار مي گيرند. چالشگران از طريق کنش جمعي به عضويت جامعه سياسي در مي آيند و اعضاء نيز با استفاده از کنش جمعي در مقابل از دست دادن قدرت به دفاع از خود مي پردازند» (تيلي، 1385: 196).

 

· نقدهای وارد بر نظريه تيلي

مبناي انتقاداتي که بر نظريه تيلي وارد است، مشابه مجادلاتي است که حول رويکرد بسيج منابع وجود دارد. نخستين دسته از انتقادات بيشتر از سوي متاخرين رويکرد بسيج منابع و برخي نظريه پردازاني که تحت عنوان «فرايند سياسي» نظريه پردازي مي کنند همچون «سيدني تارو» و «ديويد اسنو» انجام شده است. با وجود اينکه تيلي سازمان ها را يکي از عناصر اصلي مدل بسيج مي داند، اما در کار نظري کمتر به آن پرداخته است و سازمان را تنها به شکل و چارچوب فعاليت کنشگران تقليل داده است. بعلاوه، از آنجايي که مفاهيمي همگن با مفهوم «هويت» را نيز در ذيل سازمان قرار داده است، لذا کمتر به خصوصيات تصميم سازي، روابط افقي يا عمودي و نحوه تحولات درون سازمان پرداخته است. اين نقطه ضعف در کار تيلي سبب شده است که نظريه پردازاني همچون «ماير زالد و جان مک کارتي» بيشتر به بحث سازمان ها در چارچوب رويکرد بسيج منابع بپردازند (نش، 1380).

دسته ديگر از انتقادات از جانب نظريه پردازاني است که تحت عنوان «جنبش هاي نوين اجتماعي» نظريه پردازي مي کنند. چارچوب نظري جنبش هاي نوين، که بيشتر بر جنبه «اجتماعي» جنبش ها تاکيد دارند، سياسي بودن بيش از حد نظريه تيلي را مورد انتقاد قرار مي دهند. مفهوم مبارزه «فرا سياسي[7]» که توسط «آلبرتو ملوچي» مي شود، در واقع نشان دهنده چنين تمايزي نزد نظريه پردازان جديد جنبش هاي اجتماعي است (مشيرزاده، 1381: 201). بر اساس چنين نگاهي، منشاء ظهور و اثرگذاري جنبش هاي اجتماعي، جامعه مدني است؛ اگرچه تعاملات و فعاليت هايي نيز از سوي جنبش هاي اجتماعي در فضاي جامعه سياسي مشاهده مي شود، اما مسئله اينجا است که جنبش هاي اجتماعي صرفاً هدفي سياسي (کسب قدرت سياسي) را تعقيب نمي کنند. درحاليکه تيلي همه کنش هاي جمعي را به کنشي سياسي تقليل مي دهد، و حتي از نظريه هايي که «تمايز ميان سياست / غير سياست را به حداقل مي رساند» استقبال مي کند (تيلي، 1385: 87). در واقع، چنين انتقادي بيان مي دارد که به دليل سياسي بودن بيش از حد نظريه تيلي، نمي توان برخي کنش هاي جمعي و جنبش هاي اجتماعي که خارج از چارچوب سياست رخ مي دهند را به خوبي تبيين نمود. در مجموع، نظريه تيلي براي توصيف (چگونگي) بسياري از کنش هاي جمعي و جنبش هاي اجتماعي، نظريه اي کارآمد است؛ اما وقتي بحث بر سر تبيين (چيستي و چرايي) است، در مواردي دچار نقصان مي شود.


 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, ] [ 19:17 ] [ رسول شيخي ]

جان الستر بدون تردید، ج.الف.کوهن، جُن الستر و جان رومر نویسندگان فعالى هستند که با مقالات و کتاب‌هاى جالبى، در تفسیرها و مباحث مارکسیسم در سال‌هاى اخیر حضورى موثر داشته‌اند. منبع آگاهى اولیه من در این مورد مقاله‌اى بود از جان گراى که پیدایش‏ «مکتب نوین و پرتوان مارکسیسم تحلیلى» با شرکت چهره‌هاى برجسته‌‌اى چون نویسندگان نامبرده خبر مى‌داد که آثارشان از آن پس‏ مى‌بایست با آینده مارکسیسم، اگر آینده‌اى داشته باشد، گره بخورد.


 آیا چنین مکتبى حقیقتا وجود دارد؟ دلیل وجود چنین گروهی تفکربرانگیز است. الستر در «معنا کردن مارکس‏» نشان مى‌دهد که کتاب «نظریه مارکس‏ درباره تاریخ» کوهن به مثابه وحى منُزل بود و یک‌باره معیارهاى روشنى را که براى نوشتن درباره مارکس‏ و مارکسیسم لازم بود، تغییر داد. وى متذکر مى‌شود که بر این اساس‏، گروه کوچکى از همفکران تشکیل شد و به دنبال آن یک رشته جلسات سالیانه در ۱۹۷۹ آغاز گشت. این بحث‌ها و نشست‌ها در شکل‌گیرى کتاب الستر نقش‏ تعیین‌کننده داشت.

حال توجه داشته باشیم که عناصر تشکیل‌دهنده گروه چه دیدگاهى نسبت به مارکسیسم تحلیلى دارند؟ براى رایت، ریسمان راهنما بررسى مفاهیم بنیادى مارکسى و بازسازى آنها در ساختار نظرى منسجم‌تر است. الستر نیز چنانکه متذکر شد، «دقت و وضوح» را به مثابه اصل اساسى در تشکیل گروه مى‌داند. ولى صریح‌ترین توصیف از مارکسیسم تحلیلى در مقدمه رومر بر جُنگ‌اش‏ آمده است: «مارکسیسم از لحاظِ تحلیلى پیچیده» با «ابزارهاى منطق معاصر»، ریاضیات و مدل‌‌سازى، پیش‏ مى‌رود و به ضرورت تجربه، به پژوهش‏ در بنیاد‌هاى احکام مارکسیستى و به رویکرد غیر دگماتیک به مارکسیسم تسلیم مى‌گردد.
ولى، آن‌گونه که ستایش‏ جان گراى روشن مى‌سازد، مارکسیسم تحلیلى بیش‏ از حد، دقت به خرج مى‌دهد. زیرا گراى با خوش‏‌آمدگویى به نخستین منتقدان اتریشى مارکس‏، بوهم باورک، وان مى‌سیز و هایک (و اقتصاددان راستگراى آمریکایى، پاول رابرتس‏) و زانو زدن در برابر مواهب شگفت‌انگیز سرمایه‌دارى و شگفتى‌هاى بازار نشان مى‌دهد که از مفسری مارکسیست بسیار فاصله دارد. ستایش‏ وى از مارکسیسم تحلیلى در متن یک جدال ضدمارکسیستى طولانى روى مى‌دهد. البته دست‌اندرکاران مارکسیسم تحلیلى نمى‌توانند مسوولیت آنچه دیگران (نظیر گراى) درباره آنان مى‌نویسند به گردن گیرند. آنان فقط مسوول نوشته خودشان هستند.

الستر آنچه را که در مارکس‏ «مرده» به حساب مى‌آورد، عبارت است از: سوسیالیسم علمى، ماتریالیسم دیالکتیکى، نظریه اقتصادى مارکس‏ به‌ ویژه دو رکن اصلى آن نظریه ارزش‏ کار (عقلای ورشکسته) و نظریه سقوط نرخ سود، و شاید مهم‌ترین بخش‏ ماتریالیسم تاریخى، نظریه نیروهاى مولده و روابط تولیدى. به همین‌گونه، رومر، با مرورى طولانى بر اقتصاد مارکسیستى، در بنیادهاى تحلیلى نظریه اقتصادى مارکس‏، فقط نظریه استثمار وى را دست‌نخورده گذاشت، سپس‏ او در ۱۹۸۲ تصمیم گرفت که این اصل باقیمانده را هم ناکافى اعلام کند. رومر اکنون به ما خبر مى‌دهد که استثمار صرفا عبارت از نابرابرى است اما پس‏ اختلاف میان موضع مارکسیسم تحلیلى و موضع غیرمارکسیستى فیلسوفانى نظیر رالز چیست؟ رومر پاسخ مى‌دهد که این مطلقا روشن نیست، مرزهاى جدایى مارکسیسم تحلیلى و فلسفه سیاسى چپ لیبرال معاصر تیره و نامعلوم‌اند. آدم انگشت به دهان مى‌ماند که پس‏ واقعا در مارکسیسم تحلیلى، از مارکسیسم چه اصلى باقى مى‌ماند؟ در سطور زیرین، ما بخش‏هایى از این نوشته را (به ویژه آنچه مربوط به الستر و رومر است) بررسى خواهیم کرد تا مشخص‏ کنیم که این اثر تا چه حد مى‌تواند مارکسیستى تلقى شود. نتیجه این است که مارکسیسم تحلیلى، مارکسیسم نیست و در حقیقت، ماهیتا ضدمارکسیستى است.

مارکسیسم نوکلاسیک یا گزینش‏ عقلانى
القاب بدیل چندى به مارکسیسم تحلیلى و دست‌اندرکاران آن داده شده است: مارکسیسم نوکلاسیک، مارکسیسم نظریه ‌بازی و مارکسیسم گزینش‏ عقلانى توجه به خود این برچسب‌ها مدخل خوبى براى بررسى مارکسیسم تحلیلى است. مارکسیسم نوکلاسیک، نقیض‏گویى را حک کرده است. چگونه ممکن بود چنین ترکیبى وجود داشته باشد؟ آخر، نظریه اقتصادى نوکلاسیک از فرد اتوم‌واره‌اى آغاز مى‌کند که از لحاظ هستى‌شناختى مقدم بر کل، یعنى جامعه خاص‏ تصور مى‌شود. این میراث دکارت‌گرایى است و به قول ریچارد لوینز و ریچارد لئونیتین با رویکردهاى روشن‌شناختى در حوزه‌هاى دیگر مشترک است: «اجزا، از لحاظ هستى‌شناختى مقدم بر کل‌اند، یعنى به‌طور جداگانه وجود دارند و گرد هم‌ مى‌آیند تا کل‌ها را بسازند. اجزا، خواص‏ ذاتى دارند که به آنها تعلق دارند و آنها هستند که به کل معنا مى‌بخشند.»
در تحلیل نوکلاسیک، ما افراد اتوم‌واره‌اى داریم که با وسایل و تکنیک‌هاى مفروض‏ خارج از ارگانیسم، وارد روابط مبادله‌ای با یکدیگر مى‌شوند، براى اینکه خواست‌هاى خارج از ارگانیسم خود را ارضا کنند، و جامعه عبارت از مجموع این ترتیبات مبادله است.

هیچ چیز بیش‏ از اینها نمى‌تواند دورتر از دیدگاه مارکس‏ باشد. آغاز کردن از فرد مجزا که براى او شکل‌هاى گوناگون ارتباط اجتماعى وسایل محضِ مقاصد خصوصى او هستند، یاوه‌اى بیش‏ نبود. مارکس‏ تاکید مى‌کند منافع خصوصى، خود منافع اجتماعا تعیین شده‌اند که تنها در چارچوب شرایطى به دست تواند آمد که جامعه مقرر داشت و با وسایلى که جامعه فراهم کرده است. مسلما آن منافع افراد، منافع خصوصى است، اما محتواى آن و نیز شکل و وسایل تحقق آن، در شرایط اجتماعى مستقل از همه تعیین مى‌شود.

بدینگونه در چشم‌انداز دیالکتیکى(برخلاف چشم‌انداز دکارتى) اجزا، به مثابه اجزا، وجود مستقل مقدم ندارند. اجزا، خواص‏ خود را با اتکا به «اجزای یک کل خاص‏ بودن»، به دست مى‌آورند. خواصى که آنها به‌طور جداگانه یا به مثابه اجزای کل دیگر، فاقد آنند. از این‌رو، عزیمت‌گاه مارکس‏، ایجاد فهمى از جامعه به مثابه یک «کل مرتبط» به مثابه یک سیستم ارگانیک است، یعنى ردیابى روابط ذاتى و افشاى ساختار تاریک نظام اقتصادى بورژوایى، آن هسته درونى که ضرورى اما پنهان است.‏ مارکس‏ فقط در نظر دارد آنچه را در چارچوب این ساختار براى عوامل منفرد تولید، واقعى است و اینکه چگونه اشیا ضرورتا بر آنها ظاهر مى‌شوند، کشف کند. براى مثال، با انکشاف گرایش‏هاى عام و ضرورى سرمایه بر مبناى مفهوم سرمایه، اثبات اینکه چگونه قوانین ذاتى تولید سرمایه‌دارى از طریق اقدامات سرمایه‌داران منفرد در رقابت با یکدیگر بروز مى‌کنند امکان‌پذیر شد. چنانکه مارکس‏ درگروندریسه بارها تذکر داده است، رقابت، قوانین درونى سرمایه را به عمل وامى‌دارد، آنها را به قوانین اجبارى به سوى سرمایه فردى سوق مى‌دهد، اما آنها را ابداع نمى‌کند، آنها را متحقق مى‌سازد. از سوى دیگر، آغاز کردن تحلیل با سرمایه‌هاى فردى (و با ارتباطات آنگونه که در پدیده رقابت ظاهر مى‌شوند)، تحریف ساختار داخلى به وجود مى‌آورد زیرا در رقابت همه‌چیز همیشه به صورت واژگونه آن ظاهر مى‌شود، هر چیز، همواره روى سر خود مى‌ایستد.

از این چشم‌انداز، مطلقا میان رویکرد اتومیستى اقتصاد نوکلاسیک و مارکسیسم سازگارى وجود ندارد. مارکسیسم نوکلاسیک، نه نوکلاسیک و نه مارکسیسم است. آیا همین را مى‌توان درباره مارکسیسم نظریه بازی یا مارکسیسم گزینش‏ عقلانى گفت؟
ولى این مهم است که فنون خاص‏ را با ظهور اولیه آنها یا استفاده‌اى که از آن فنون شده است، مشتبه نسازیم، با این کار، تجربه فرجام اقتصاد مارکس‏ را تکرار خواهیم کرد که به‌رغم کشفیات مهم خود مارکس‏ در این فن، به مثابه بورژوایی مردود اعلام شد. به‌طور خلاصه، اگر مسئله تخصیص‏ این فنون در چارچوب مارکسى است، پس‏ مارکسیسم تحلیلى چیز زیادى مى‌تواند بدهد. نظریه بازی و رویکردهاى نظریه بازی را در نظر‌گیریم. خصلت‌نماى هر دو_الستر و رومر- تاکید بسیار شدید بر مدل‌سازى «نظریه بازی» است، در واقع تعریف عمومى رومر از استثمار، صریحا مبتنى بر نظریه بازى است. آیا این رویکرد در تئوری مارکسیستى جایى دارد؟
نظریه بازى با تعیین و تخصیص‏ بازى آغاز مى‌شود، یعنى صریحا دسته‌اى از روابط را تعیین مى‌کند که درون آن بازیگران عمل مى‌کنند. در ظاهر آن، چیزى ناسازگار با مارکسیسم نیست، این رویکرد که از تخصیص‏ دسته معینى از روابط تولید شروع مى‌شود و سپس‏ براى کشف اینکه چگونه بازیگران خاص‏ به‌طور عقلانى رفتار مى‌کنند رهسپار مى‌گردد، راه را براى خواص‏ پویاى (قوانین حرکت) ذاتى در ساختار خاص‏ هموار مى‌سازد. البته کلید، تخصیص‏ بازى و بازیگران خواهد بود. براى مثال، یک بازى، که در آن بازیگران به مثابه فروشندگان رقیب کالاى مشترک معرفى مى‌شوند و اهداف عقلانى‌شان را کشف مى‌کنند، درباره رقابت سرمایه‌هایى که به زعم مارکس‏ قوانین سرمایه‌دارى را اجرا مى‌کند، سکونت مى‌گزیند. برعکس‏، یک بازى که رابطه میان ارباب فئودال و دهقانان اجاره‌دار او یا میان ائتلاف اربابان و ائتلاف دهقانان را مکشوف مى‌سازد، به نظر مى‌رسد که به یک بررسى، خصلت ضرورى روابط فئودالى تولید مى‌دهد. ارباب فئوال چه مى‌خواهد، استراتژى قابل استفاده و اهداف و بازده‌ بالقوه چه هستند؟

چنانکه گفته آمد، چنین مى‌نماید که میان نظریه بازى و رویکرد مارکسیستى چیز ناسازگارى وجود ندارد، در واقع نه فقط مى‌توان حدس‏ زد که مارکس‏ خیلى سریع فنون آن را کشف کرده بوده است، بلکه مى‌توان فراتر رفت و تصور کرد که تحلیل مارکس‏، ذاتا چشم‌اندازى از نظریه بازی بود. براى مثال، نگاه کنید به پرداختى از نظریه ارزش‏ اضافى مارکس‏ با استفاده از نظریه بازى توسط مائرک. ولى توصیف بازى فئودالى یک ویژگى معین دارد، زیرا این بازى، بازى‌اى است که مى‌توان به بهترین وجه یک بازى‌جمعى نام‌گذارى شود. بازیگران آن عبارتند از طبقات (یا نمایندگان طبقه، حاملان یک رابطه). در اینجا محلى براى فرد اتوم‌واره خودمختار وجود ندارد، ما (هنوز) تعامل‌هاى درون‌طبقاتى را معمول نکرده‌ایم. خلاصه، در بازى جمعى، طبقات عمل مى‌کنند. ارباب فئودال و دهقان تعامل دارند. اما ارباب فئودال منفرد و دهقانان منفرد با یکدیگر وارد تعامل نمى‌شوند. به همین‌گونه در بازى جمعى براى سرمایه‌دارى، سرمایه (سرمایه‌دار) و کارگر مزدور (کارگر) تعامل ندارند. اما بازیگران که از وجود مقرر سرمایه‌داران رقیب و کارگران مزدبگیر برمى‌خیزند، به عنوان تابعى از استقرار رابطه ضرور سرمایه کار مزدورى دیده مى‌شوند. همانگونه که مائرک در بحث خود درباره نظریه ارزش‏ اضافى نشان مى‌دهد، درست مثل این است که در هر طبقه‌اى، یک مرکز واحد تصمیم‌گیرى وجود دارد، یک سرمایه‌دار جمعى و یک کارگر جمعی با دو طبقه که با یکدیگر مانند دو اتحادیه خودمختار روبه‌رو مى‌شوند.

بدینگونه، بازى جمعى (یا طبقاتى) هر نوع ملاحظه قابلیت ائتلاف‌هاى جزئى را کنار مى‌گذارد تا به‌طور موفقیت‌آمیز درگیر کنش‏هاى جمعى شود؛ براى اینکه نخست به‌طور دقیق خصلت رابطه میان طبقات را که به وسیله روابط تولید تعیین ‌شده کشف کند. همه پرسش‏هایى که آیا عوامل منفرد به نفع فردى خود خواهند دید که در کنش‏ جمعى متعهد شوند (براى نیل به اهداف طبقاتى)، همه موضوع‌هاى مربوط به مسائل سوارى رایگان و جز آنها، موضوع اصلى تحقق بازى جمعى نیستند. تقدم معرفت‌شناختى به تعیین ساختارى محول می‌شود که در چارچوب آن، فرد عمل مى‌کند. با این همه، مسائل درون ائتلافى خارج از دید تحلیل مارکسیستى نیست(به همین‌گونه، ملاحظه اینکه چگونه طبقه در خود به طبقه براى خود تبدیل مى‌شود)، شیوه‌اى که به موجب آن سرمایه مى‌کوشد کارگران را تقسیم کند و رقابت را در میان آنان تشویق نماید تا به اهداف خودش‏ برسد بخش‏ مهمى از اکتشاف مارکس‏ از یک استراتژى عقلانى براى سرمایه در بازى استراتژیک سرمایه و کار مزدورى است. و نتیجه‌گیرى او: هنگامى که کارگران منفرد مطابق منافع فردى‌شان عمل مى‌کنند، حاصل آن بدترین استراتژى براى کارگران به مثابه یک کل است. این یک بیان انتقادى درباره مسائل درون ائتلاف از جانب کارگران است. به همان اندازه که نگرش‏ مارکس‏ به این مسائل درون ائتلاف، اهمیت دارند، ضرورى‌ است که تشخیص‏ دهیم که این مسائل فقط بعد از تعیین بازى جمعى مقدماتى مى‌توانند روى دهند.

از سوى دیگر، به خلاف بازى جمعى، آنچه مى‌توان آن را بازى فردى خواند، نقطه شروع متفاوتى دارد. آغاز کردن از این موضع که جوهرهاى فرافردى وجود ندارند که در جهان واقعى عمل کنند، ضرورت بررسى رفتار واحد منفرد در سطح پیشاائتلافی در جنگ همه علیه همه را ایجاب مى‌کند. بدینگونه دیگر در کُنه تحقیق، خصلت رابطه طبقاتى وجود ندارد. جایگزین آن بحث‌‌برانگیر است. برآیندهایى که از تعامل افراد اتوم‌واره پدید مى‌آید. در بهترین حالت، پرسش‏ برتر در بازى فردى این مى‌شود که چرا ائتلاف‌ها به وجود مى‌آیند، چرا (و به چه معنا) طبقات براى خودشان وجود دارند؟
بدینگونه نمى‌توان گفت رویکرد نظریه بازى به خودى خود، با تحلیل مارکسیستى ناسازگار است. به جاى دقت همچون خط انفصال میان مارکسیسم و مارکسیسم تحلیلى، مسئله اصلى، ماهیت بحثى است که در چارچوب آن، چنین فنونى به کار رفته است. دقیقا در این زمینه است که مارکسیسم تحلیلى باید مورد توجه قرار گیرد.

فردیت‌گرایى روش‏‌شناختى و مبانى خُرد
در کانون مارکسیسم تحلیلى این حکم مطلق نهفته است که هیچ‌گونه استثمارى در سطحى بالاتر از سطح واحد مفرد وجود ندارد. بدینگونه الستر معنا کردن مارکس‏ را مى‌گشاید و آن را با تشریح و توجیه اصل فردیت‌گرایى روش‏‌شناختى آغاز مى‌کند. این نظریه کاملا ناسازگار است: تمامى پدیده‌هاى اجتماعى- ساختار و تغییر آنها- در اصل به شیوه رهایى قابل توضیح‌اند که تنها متضمن افراد- خواص‏ آنها، اهداف، اعتقاد و اعمال آنها باشد. الستر در توضیح این حکم مى‌افزاید که لازم است، مکانیسمى فراهم کنیم که جعبه سیاه را بگشاید، پیچ و مهره‌ها و چرخ‌ها، گرایش‏ و باورهایى که مجموعه‌اى از برآیندها را به وجود مى‌آورند، نشان بدهد. از این‌رو فردگرایى روش‏‌شناختى، سطح کلان را براى خُرد باقى مى‌گذارد و تبیینى را که از افراد آغاز نمى‌کند رد مى‌‌کند، در مقابل جمع‌گرایى روش‏شناختى که فرض‏ مى‌کند جوهرهاى فرافردى‌‌ای هستند که در نظام تبینى مقدم بر افرادند، مى‌ایستد.

ولى الستر از مباحث مارکس‏ درباره انسانیت، سرمایه و به ویژه سرمایه به‌طور کلى، به عنوان موضوعات جمعى که با این نظریه فردیت‌گرایى روش‏‌شناختى ناسازگارند، نیک آگاه است. الستر با استناد به یکى از گزاره‌هاى مارکس‏ درباره رقابت در گروندریسه در واقع تفسیر مى‌کند: «نمى‌توان صریح‌تر از این افکار فردیت روش‏شناختى را خواستار شد». ولى او بی‌درنگ یک مرجع بدیل را به یارى مى‌طلبد- جان رومر.

در این مورد، تشخیص‏ این نکته مهم است که الستر مارکس‏ را دقیقا خوانده است و با قطعات مورد نظر ناآشنا نیست (اگرچه تعبیرهاى وى گاه قابل بحث‌اند) اما، البته مردود شناختن آنها به عنوان خطاهاى غم‌انگیز و تقریبا بى‌معنا، برهان او را زیر سوال مى‌برد. آنچه باید نجات یابد، مارکسى است که او معنا مى‌کند، مارکسى که همچون فردگراى روش‏‌شناختى به نظر مى‌رسد. برنامه الستر، صرفا خلاص‏ شدن از مارکس‏ بد و حفظ مارکس‏ خوب است، جدا شدن چارچوب گمراه‌کننده از آنچه او در مارکس‏ ارزشمند مى‌بیند. همین مضامین را مى‌توان در رساله رومر درباره روش‏ در مارکسیسم تحلیلى یافت، رومر مدعى است: تحلیل مارکس‏، به مبانى خُرد نیاز دارد. وى مى‌پرسد چگونه مى‌توان گفت جوهر، سرمایه، چیزى انجام مى‌دهد(مثلا کارگران را تقسیم مى‌کند و بر آنان غلبه مى‌‌کند) «هنگامى که در یک اقتصاد رقابتى عاملى وجود ندارد که در جست‌وجوى نیازهاى سرمایه باشد؟» او تصور مى‌کند هنگامى که مارکسیست‌ها چنین استدلال مى‌کنند، آنان به «نوعى تعقل غایت‌‌شناختى تنبل‌منشانه» گرفتارند. پس‏، برنامه مشخص‏‌شده، عبارت است از ضرورت یافتن مکانیسم‌هاى خُرد: «آنچه مارکس‏‌گرایان باید فراهم کنند، تبیین مکانیسم‌ها در سطح خُرد است، زیرا پدیده رهایى که آنان ادعا دارند به درد استدلال‌هاى غایت‌شناسانه مى‌خورند.

منطقِ پشتوانه این موضع‌گیرى مارکسیسم تحلیلى را در پاسخ فیلیپ وان پاریج به توصیف این موضع‌گیرى به عنوان یک «مارکسیسم نوکلاسیک» به روشن‌ترین وجهى مى‌توان یافت. وان پاریج با توجه به تضاد میان انسان عقلانى (یا فردیت‌گرا) و تبیین‌هاى ساختارى (یا نظام‌مند) نشان مى‌دهد که تبیین‌هاى ساختارى که پژوهشگر را به حکم ساختارى ارجاع مى‌دهد (مثلا نیازى که از «خود سیستم» ناشى مى‌شود)، بى‌تردید از سوى «مارکسیسم نوکلاسیک» مردودند. چرا؟ زیرا هیچ تبینى از B به وسیله A پذیرفتنى نیست مگر آنکه شخص‏ مکانیسمى را که از طریق آن A-B را تولید مى‌کند، تعیین مى‌‌کن



برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ] [ 19:52 ] [ رسول شيخي ]

« برنشتاين » صاحب فرضيه تعديل ماركسيسم ،و تاکيد بر پياده کردن تدريجي و مرحله به مرحله سوسياليسم است .

ادوارد برنشتاين Eduard Bernstein صاحب فرضيه تعديل ماركسيسم 18 دسامبر سال 1932 در 82 سالگي در گذشت . كمونيستها تا زمان فروپاشي شوروي برنشتاين را يك تجديد نظر طلب مي خواندند كه اينك راه او را در پيش گرفته اند.

برنشتاين، يك روزنامه نگار آلماني بود ، که نخست از پيروان سرسخت ماركسيسم (سوسياليسم علمي) بود و آن را تنها راه نجات بشر از بدبختي، غم، جنگ و تباهي مي دانست و با اين افكار چون نتوانست در آلمان به كار روزنامه نگاري ادامه دهد به انگلستان رفت و در آنجا به مدت 21 سال به انتشار روزنامه پرداخت. با توجه به روانشناسي بشر، برنشتاين بعداً پاره اي از اصول ماركسيسم را غير عملي ديد و به نشر نظرات خود در روزنامه سوسيال دمكرات Der Sozial Demokrat دست زد.

يكي از موارد اختلاف نظر برنشتاين با ماركسيسم اين بود كه عقيده داشت طبقه متوسط جامعه نبايد از ميان برداشته شود؛ همين نتيجه اي كه چين در تجريه اي كه از سال 1982 آغاز كرده به آن رسيده و بسياري از احزاب كمونيست ديگر هم به آن گردن نهاده، و پذيرفته اند كه ساختن بناي سوسياليسم بايد تدريجي، و شروع آن از سوسيال دمكراسي باشد.

مورد اختلاف ديگر اين بود كه برنشتاين باور نداشت كه كاپيتاليسم با تضادهاي داخلي اش از درون متلاشي شود. طبق فرضيه برنشتاين، طبقه زحمتكش يك جامعه بايد نخست روشن شود، رشد كند و به تدريج به صورت يك وزنه سياسي در آيد و از راههاي دمكراتيك به قدرت (حكومت) برسد و يا اين كه سهم چشمگيري از آن را به دست آورد و از اين جايگاه به تضعيف بنيادهاي كاپيتاليستي بپردازد. آنگاه با سوسيال دمكراسي آغاز و سپس، مرحله به مرحله، سوسياليسم را جايگزين آن سازد و در جريان عبور از مراحل بايد مراقب فرصت طلبان باشد كه خود را داخل نكنند كه ورود آنان، تكامل را از مسير خود منحرف و با شكست رو به رو خواهد ساخت (دهها سال بعد، شكست سوسياليسم در شوروي و اروپاي شرقي درستي اخطار برنشتاين را كه همانا برحذر بودن از فرصت طلبان است ثابت كرد). يكي از مثالهاي او از اين قرار است كه شكارچي ماهر، نخست شكار خود را خسته مي كند و از پاي در آوردن شكار خسته كار بسيار آساني است، ولي بايد توجه داشت كه در اين شرايط هم هر فرد و گروهي مي خواهد آن را شكار كند. بايد مراقب فرصت طلبان بود.

وي مي گويد كه تنها، با ورود طبقه كارگر به پايگاههاي قدرت نمي توان زيربناي كاپيتاليسم را ويران ساخت به گونه اي كه قابل مرمت كردن نباشد؛ بايد همزمان كارهاي بد و خصلت هاي سوء كاپيتاليسم را براي مردمي كه هنوز روشن نيستند افشاء كرد تا ريشه كني كاپيتاليسم در ذهن آحاد مردم نقش بندد و براي رسيدن به اين هدف به ياري روشنفکران نياز است. بنابر اين، در بطن مبارزه نياز به يك طبقه روشنگر است از جمله اهل جرايد، كتاب نويسان مخصوصا داستان نويسان كه حرفهايشان در مغز عوام الناس فرو مي رود، اصحاب نمايش (تئاتر و سينما).

وي نقش روشنفكران (نويسنده، روزنامه نگار، هنرمند و مدرس) در ويران ساختن بناي كاپيتاليسم و استثمار و هر گونه بنياد ارتكاب ظلم را با انعكاس زشتي هاي آنها بيش از هر عامل ديگر دانسته و گفته است كه تخريب آن بنيادها با قلم، بيان و هنر به گونه اي است كه مرمت پذير نخواهند بود، زيرا كه نوشته و بيان در اذهان افراد نقش مي بندد و آنان را به صورت دشمن آشتي ناپذير استثمارگران و ستمگران در مي آورد. بزعم برنشتاين، يك كتاب داستان؛ يك مقاله مستدل؛ يا يك نمايش، يك تصوير و حتي يك قطعه شعر و يك كاريكاتور مي تواند جامعه اي را منقلب و آماده پذيرفتن هر تغيير و انجام هر اقدام كند.

برنشتاين در توضيح اين نظر يه خود میگويد: تا طبقه زحمتکش که نگران تامين معاش روزانه است، متوجه آينده و احقاق خود نشود و به مجالس و به دنياي قلم و تريبون راه نيابد نمي توان به پيروزي اميدوار بود. با طبقه متوسط كه از نظر شمار برتر از طبقه بالا ست و كارايي زياد دارد نبايد در افتاد كه بدون کمک اين طبقه، پيروزي زحمتکشان و اشتثمار شوندگان غير ممكن خواهد شد، زيرا كه طبقه بالا نيروي بازدارنده زحمتکشان را از طبقه متوسط به دست مي آورد و بدون داشتن چنين عاملي نمي تواند به سلطه خود ادامه دهد(و بر مرکب مراد سوار باشد). به عبارت ديگر طبقه بالا كه پاسدار كاپيتاليسم است با اسب طبقه متوسط مي تازد. بنا براين، تا طبقه متوسط كه از دو طبقه ديگر دانش، مهارت و كارايي بيشتري دارد و کارگزار طبقه اول است مطمئن نشود كه با فرو پاشي كاپيتاليسم منافع خود را از دست نخواهد داد دشوار است که تمام عيار در خدمت زحمتکشان قرار گيرد. پس، يک طالب سوسياليسم به همان اندازه كه طبقه متوسط را به سوي خود مي طلبد بايد به سوي اين برود، و نتيجه اين كار همان سوسيال دمكراسي يعني راه ميانه است كه پس از پادار شدن چاره اي جز حركت به سوي سوسياليسم كامل ندارد.

برنشتاين با انقلاب پرولتاريا مخالف است و مي گويد كه از اين طريق ، پيروزي كوتاه مدت خواهد بود؛ زيرا كه چنين انقلابي همه چيز را مي خواهد برق آسا زير و زبر كند كه براي پيشرفت چيزي باقي نمي ماند و چون انقلابيون، بدون داشتن تجربه لازم- خود مي خواهند امور را به دست گيرند باعث پشيماني و عدم رضايت توده ها مي شوند و در اين شرايط براي حفظ نظم، ديكتاتوري نظامي و يا هر شكل ديگر جاي ديكتاتوري طبقه كار گر را خواهد گرفت و توده مردم حسرت گذشته را خواهندخورد. برنشتاين با اين استدلال نتيجه مي گيرد که به جاي انقلاب بايد تحول كرد.

برنشتاين حاضر نمي شود كلمه اي درباره مدينه فاضله بگوید یا بشنود. او مي گويد كه اگر به موازات تحول در جهت سوسيال دمكراسي و تکامل، سطح فهم و آگاهي ها و دانش مردم بالا نرود موفقيت به دست نخواهد آمد.

برنشتاين در يكي از رساله هايش نوشته است: نبايد به يك انقلاب قاطع اميد بست، بايد از طرق دمكراتيك و مسالمت آميز قدرت را در جامعه به دست گرفت. بايد وجدان و ضمير عوام الناس و طبقه ساكت را روشن ساخت و فعال كرد و به آنان فهماند که نبايد تنها در انديشه امرار معاش روزانه خود باشند، بايد به سوي برابري کامل و عدالت اجتماعي - اقتصادي پيش بروند؛ زيرا که آزادي سياسي براي خوشبخت زيستن و دغدغه نداشتن کافي نيست.

برنشتاين اندرز داده است: مردم نسبت به اخلاقيات، با اين كه گاهي خودشان آن را نقض مي كنند حساسيت دارند و به كسي اعتماد مي كنند كه ضعف اخلاقي نداشته باشد؛ بنابر اين مبارزان راه سوسياليسم، نخست بايد خود را مجهز به سلاح اخلاقيات كنند و نمونه باشند تا مردم حرف و عمل آنان را بپذيرند و حمايتشان كنند.



برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ] [ 19:51 ] [ رسول شيخي ]


1.زندگینامه مارکس : (1813-1888)
کارل ماکس در خانواده ای پرورش یافت که تعصبات مذهبی چندانی نداشت. خانواده وی در اصل از روحانیان یهودی بودند.  اما پدرش مسیحی و حقوقدان و مادرش هلندی بود و در محیطی متولد و بزرگ شد که احساسات میهنی چندانی نداشت. کارل ماکس در ترو در ایالت پروس به دنیا آمد. تحصیلاتش را در دانشگاه بن و دانشگاه برلن به پایان رسید. مدتی نویسندگی روزنامه رینیش زیتونگ را در کولونی به عهده داشت. اما چون در 1843 از طرف حکومت توقیف گردید، این شهر را ترک کرد و مدتی در پاریس و بروکسل زیست. در 1848 در آغاز عملیات انقلابی به کولونی بازگشت و به نوشتن روزنامه رینیش زیتونگ نوین پرداخت. در 1849 از پروس اخراج گردید. از آنجا به لندن رفت و در این شهر مقیم گشت و تا پایان عمر در تکامل فلسفی فرضیه سوسیالیسم تلاش کرد و احساسات مردم اروپا را برای انجام اصلاحات اجتماعی با انتشار عقاید  سوسیالیسم تحریک و تعریض نمود. در 28 سپتامبر 1835 در میتینگ لندن، تشکیل مجمع بین المللی کارگران را پیشنهاد کرد. در 1869 به لیب نخت و معاونان او در تاسیس حزب سوسیال دموکرات کارگران کمک نمود.
اثر مهم ماکس کتاب سرمایه در 3 جلد می باشد که در سالهای 1867 و 1885 و 1895 منتشر گردید، که البته انگلس همکار و دوست وی به تکمیل این کتاب مهم پرداخت و این کتاب به انجیل کمونیسم معروف می باشد. اعلامیه حزب کمونیست "مانیفست کمونیست " را در 1847 منتشر ساخت که به این اثر اعلامیه استقلال کارگران نیز گفته می شود. برخی کارل ماکس را موجد و موسس سوسیالیسم جدید می پندارند.

کارل ماکس 30 سال آخر عمر خود را در نهایت تهی دستی گذرانید و سه فرزندش از شدت گرسنگی در گذشتند بی آنکه پدر فیلسوف آنها بتواند کودکان معصوم خردسال را از مرگ برهاند. گویند پول کفن و دفن یکی از بچه ها را یک نفر فرانسوی مقیم لندن پرداخت . شاید سوزش شدید همین بی چیزی  و تهی دستی بود که کارل ماکس را به پدید آوردن نظریه ها و فرضیه های دینامیک مارکسیسم کشانید و پس از وی سبب شد که نهضت کمونیستی در بسیاری از نقاط جهان پدید آید. مرگ فرزندان چندان مارکس را بسیار متاثر کرد و نامه ای، به لاسال نوشت: "باکون می گوید که مردان صاحب ارزش واقعی روابط بسیار با طبیعت و جهان دارند و به قدری موضوعات قابل توجه در در نظر ایشان است که به سهولت بر هر نوع اندوه و خسارت غلبه می کنند، اما من در زمره چنان مردان ارجمند نیستم.  مرگ کودکم اعماق قلب مرا آنچنان تکان داد و مغز مرا جنان متلاشی کرده است که من حس می کنم که این مرگ تازه به وقوع پیوسته و امروز روز اول آن است." مارکس به بچه ها علاقه فراوان داشت و در محله ای که در لندن می زیست به بچه ها شیرینی می داد و آنها بدو بابا مارکس می گفتند. مارکس با آشنایی جمعیتی از کارگران متشکل انگلیس در لندن آشنا شد همچنین انگلس او را با دسته ای از کارگران آلمانی که در لندن کار می کردند آشنا ساخت و همین آشنایی ها و تماس ها شاید در پدید آمدن فکر مرام کمونیسم بی تاثیر نباشد.
دور نمایی از زمان مارکس
قرن نوزدهم دستخوش انقلابات و تحولات فراوان گذشته بود و هنوز از انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب آمریکا و ده ها جنبش آزادی خواهی دیگر لبریز بود. علاوه بر این در این قرن استثمار و استعمار به درجه کمال از خشونت خود رسیده بود و صاحبان صنایع در کشورهای صنعتی مخصوصا در انگلستان با اعمال زور و رفتارهای غیر انسانی نسبت به کارگران، در پی کسب سود بیشتر بودند. از هر سوی در ممالک اروپا و آمریکا فریاد آزادی خواهان بشر دوست بلند بود و کارهای حکومت ها و ثروتمندان را به شدت مورد انتقاد قرار می دادند.  در این گیر و دار یک نفر که بیش از همه با مشاهدات عینی فراوانی سخت آزده خاطر گشت، دست به کار شد و افکار خود را با استفاده از تجربیات چندین ساله مدون کرد. مارکس برای پدید آوردن اثر مهم و معروفش 18 سال روزی 16 ساعت کار و مطالعه می کرد و از منابع رسمی و علمی و موزه های بریتانیا استفاده می نمود و نتیجه  آن هم کتاب معروف سرمایه شد.
بیانیه کمونیسم: (مانیفست کمونیست)
مارکس بعد از تبعید از آلمان و فرانسه در سال پر جنجال 1848 که انقلابی خونین در فرانسه آغاز شده بود به پاریس بازگشت و مرامنامه کمونیسم manifest  را با همکاری انگلس در جزوه ای منتشر کرد که با استقبال فراوان روبرو شد. این بیانیه با این جملات پایان می یابد: "کمونیست ها نیازی ندارند که افکار مقاصد خود را پنهان کنند. آنان آشکارا اعلام می دارند که یگانه راه رسیدن به هدفهایشان متلاشی کردن نظام معاصر از طریق اعمال زور است. بگذار بگذار که طبقات حاکمه در آستانه انقلاب کمونیستی به لرزه در آیند. کارگران چیزی ندارند که از دست بدهند. مگر زنجیر هایشان را. آنان تمامی جهان را بدست می آورند. کارگران جهان متحد شوید".
مارکس در عرض چندین سال کوشش در تشکیل جامعه بین الملی مردان کارگر در سال 1846 سهم عمده ای داشت که امروزه به سازمان بین الملل اول معروف است و مقصود موسسات چنین سازمانی این بود که کارگران جهان در یک سازمان جهانی بود و مارکس همه اعلامیه ها، مقررات و برنامه ها و خطابه های آن را فراهم کرد. اما این سازمان به واسطه بروز دو دستگی در سال 1871 منحل شد و پس از چندی سوسیالیست های ممالک غربی سازمان بین الملل دوم را به وجود آوردند و کمونیست ها سازمان بین الملل سوم (کمینترن) را تأسیس کردند


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ] [ 19:47 ] [ رسول شيخي ]

 

جامعه‌شناسی صوری به گونه‌ای از جامعه‌شناسی خرد گفته می‌شود که توسط جامعه‌شناس کلاسیک آلمانی، گئورگ زیمل ابداع شد.

جامعه‌شناسان کلاسیک قرن نوزده هر یک شیوه‌ای متمایز و رویکردی خاص به جامعه و علم جامعه‌شناسی داشته‌اند. نگرش پوزیتیویستی دورکیم، رویکرد تفهمی ماکس وبر، درک دیالکتیک مارکس و چشم‌انداز صورت گرای زیمل، هر یک منجر به پارادایم‌های خاصی در حوزهٔ جامعه‌شناسی می‌شوند که در مکاتب جامعه شناختی قرن بیست مشهود است.

زیمل از زمره جامعه‌شناسانی است که با اقبالی کمتر از دیگر جامعه‌شناسان معاصرش در اروپا مواجه شد؛ هر چند بیش از آنان در جامعه‌شناسی آمریکا به ویژه مکتب شیکاگو مورد توجه قرار گرفت؛ چنانچه پیشگامان جامعه‌شناسی آمریکایی نظیر پارک حامل میراث علمی زیمل به جامعه‌شناسی این کشور بوده‌اند (ریتزر، جورج، ۱۳۷۷: ۷۰). با این وجود تکثر و تنوع مطالب و موضوعات مورد علاقه زیمل باعث گردیده تا نسبت دادن سبک و شیوه‌ای معین در مطالعه جامعه‌شناسی به او دشوار باشد و حتی وی را سنت گریز تلقی کنند.

زیمل سه رویکرد به جامعه‌شناسی را معرفی می‌کند:

جامعه‌شناسی صوری که به سطح خرد تعلق دارد و به ترکیب متغیرهای روانی با صورتهای تعامل که با انواع(types) افراد درگیر در تعامل سر و کار دارد؛ نظیر فرمانبری، مبادله، تضاد، و رقابت، خست، ولخرجی، غریبه و....
جامعه‌شناسی عمومی که به سطح میانی تعلق دارد و به محصولات فرهنگی اجتماعی تاریخ انسان می‌پردازد. در این رویکرد توجه به امور وسیعتر نظیر گروه، ساختار، تاریخ جوامع و فرهنگها صورت می‌گیرد.
جامعه‌شناسی فلسفی که به سطح کلان تعلق دارد و موضوع آن سرشت و طبیعت نوع بشری است.(ریتزر، جورج، ۱۳۷۳: ۱۴۷)

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ] [ 13:41 ] [ رسول شيخي ]

جامعه شناسی معرفت وبر

وبر و جامعه شناسی معرفتیکی از آخرین فرزندان جامعه شناسی به عنوان علمی مدرن، جامعه شناسی معرفت است که با شناخت جامعه شناسانه شناخت های انسانی، سعی در واکاوی پیوندهای خاستگاهی شناخت آدمی با زمینه اصلی هستی اجتماعی و تاریخی انسان دارد. ماکس وبر در این میان از مطرح ترین اندیشمندانی است که در بنیادگذاری این حوزه فراخ علوم اجتماعی نقشی بسزا داشته است. جامعه شناسی تفسیری، مفهوم تفهم، تیپ ایده آل، مفهوم عقلانیت، تز راسیونالیزاسیون و... از جمله عناصری است که در جامعه شناسی معرفت وبر قابل بازخوانی است. فارغ از این مسئله یکی از اولین و برترین جامعه شناسان معرفت در ایران دکتر منوچهر آشتیانی است که به تالیفی عظیم در این زمینه در سال ۱۳۵۵ پرداخته است و در چند سال اخیر نیز در چهار کتاب آرای مانهایم، شلر، مارکس و وبر را در زمینه جامعه شناسی معرفت مورد نقد و بررسی قرار داده است. لذا یکی از بهترین زاویه های کنکاش در زمینه جامعه شناسی معرفت وبر، کتاب تالیفی دکتر آشتیانی استاد جامعه شناسی است که مدتی را نیز شاگرد آلفرد وبر (برادر ماکس وبر) در آلمان بوده است.
((ماکس وبر و جامعه شناسی شناخت)) برای اولین بار در سال ۱۳۸۳ توسط نشر قطره در تیراژ ۱۱۰۰ نسخه در ۳۱۲ صفحه و با بهای ۲۵۰۰ تومان منتشر شده و مورد توجه علاقمندان جامعه شناسی معرفت قرار گرفته است. این اثر که در چهار فصل:
۱) شرح مختصر زندگی و آثار وبر
۲) طرح موضوع و مسئله ماکس وبر و جامعه شناسی شناخت
۳) بحث انتقادی درباره جامعه شناسی شناخت احتمالی وبر و
۴) منابع و مآخذ و تذکرات و ملاحظات و لیست آثار وبر و درباره وبر، در اختیار علاقمندان قرار گرفته با یادبود گادامر و آلفرد وبر استادان نویسنده به دیگر اساتید وی کارل لویت و دیتر هنریش که از سوی آشتیانی با عنوان ماکس وبر شناسان راستین معرفی شده اند، تقدیم شده است.
در این مقال سعی می شود معرفی اجمالی از این کتاب صورت پذیرد با ذکر این مقدمه که نثر کتاب مانند سخنرانی های آشتیانی روان و حماسی و تا حدودی مارکسیستی و البته آکنده از اصطلاحات و لغات آلمانی است و در کل برای آشنایی و نقد وبر و جامعه شناسی شناخت او (بیشتر از منظر مارکسیستی)، اثری قابل ملاحظه و خواندنی است.
● شرح مختصر زندگی و آثار
نویسنده در این بخش، زندگی وبر، حیات علمی و سیاسی او و داوری ها و نظریات مختلف درباره این جامعه شناس بزرگ آلمانی را واکاوی می کند و ضمن بررسی مفاهیمی چون عقل و اقتصاد و جامعه و معرفت نزد او و نیز بررسی کتاب اخلاق پروتستان و روحیه سرمایه داری به طور چشمگیری به رابطه مارکس و وبر می پردازد که به برخی از سرفصل های مطالب مطروحه می پردازیم.
۱) آشتیانی در بازخوانی زندگی وبر به این نکته اشاره می کند که وی استاد حقوق و سیاست اجتماعی و اقتصاد در دانشگاه برلین، فرایبورگ، هایدلبرگ و مونشن بوده، بنیانگذار انجمن جامعه شناسی و پایه گذار جامعه شناسی تفهمی محسوب می شود و آثار وی میان سه جریان جامعه شناسی تفهمی، تاریخ جهان و نظریه سیاسی نوعی وحدت ایجاد می کند و در نهایت سه شخصیت فیلسوف، مورخ و جامعه شناس ماکس وبر را به هم متصل می کند. البته آشتیانی تاکید می کند که ((زندگانی سیاسی ماکس وبر با تلاطم شایان توجهی روبرو گردیده است و همین امر به جامعه شناسی سیاسی او تلون شگرفی بخشیده و حتی گاه آن را تا حد جامعه شناسی فراگیر، تمام جامعه شناسی وبر وسعت داده است)). (صفحه ۱۵) در همین حیطه از اقدامات سیاسی وبر می توان به آموختن زبان روسی بعد از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه، راضی نمودن کارگران به حفظ وحدت کلی ملی، تشویق کلیسا به انجام رفورم های اجتماعی و منصرف کردن بورژوازی آلمان از اتکا به تفکرات ناسیونالیستی یکجانبه، مخالفت با سیاستهای جنگ طلبانه آلمانی در اوایل قرن بیست و... اشاره کرد. البته این موضوع موجب شده تحسین اندیشمندان مختلف از جمله ((کارل یاسپرس)) و ((هارناک)) را برانگیزاند که او را قوی ترین پیکر عقلانی اروپا می دانستند و در مقابل، مخالفت عده دیگری را موجب شود از جمله ((لوکاچ)) و ((مارکوزه)) که وبر را سخنگوی برجسته امپریالیسم آلمان در عصر ویلهلمی بر می شمردند.
۲) نویسنده در ادامه این سوال را مطرح می کند که آیا وبر دارای سیستمی مشخص است؟ و در پاسخ اشاره می کند که وبر ضمن دارا بودن تضاد در مراحل مختلف پژوهش، خود، شرح منظمی درباره سیستم جامعه شناسی خویش ارائه نکرده است، در اکثر موارد در نظراتش از علم فرهنگ به جای علم اجتماع سخن به میان آورده و نمی توان یک جامعه شناسی مشخص و سیستماتیک را از وی انتظار داشت. چنان چه ((وایس)) در پنج قلمرو تضادهای وبری را آشکار می کند: رابطه ارزشی و آزادی از داوری ارزشی – تفهم و شرح آن – فرآیند عقلانی شدن و عقلانیت – سپهر مقولات مرکزی وبر در سطوح تئوریکی و متدلوژیکی – فردگرایی در قلمرو نظر و روش. به هر صورت آشتیانی تاکید می کند که علیرغم این تناقض ها می توان جامعه شناسی وبر را در دو عرصه متمرکز دید چرا که ((وبر، لازم دیده است تا جامعه شناسی خود را به دو لحاظ تعیین کند و مستحکم سازد: یکبار به لحاظ علمی توانمندِ شرح و قادر به توصیف ... و بار دیگر از نقطه نظر علمی برای درک و تفهیم واقعیت های اجتماعی)). (ص ۲۹).
۳) با توجه به نگاه مارکسیستی دکتر آشتیانی، نویسنده در جای جای کتاب از مقایسه وبر و مارکس غفلت نکرده و از ابعادی وبر را تاثیرپذیر از مارکس می داند از جمله در رفتار شناسی، جامعه شناسی دین و... و از ابعادی دیگر بین این دو اندیشمند تضاد قائل است. به ادعای نویسنده، وبر یک جانبگی های به زعم خود دگماتیک مارکس را من جمله تبعیت روبنا از زیربنا رد می کند و حدسیات نبوغ آمیز مارکس همانند شکست نهایی کاپیتالیسم وپیروزی پرولتا را رد می کند. آشتیانی در عین این که معتقد است موضع گیری های انتقادی وبر علیه مارکس، الزاما بورژوایی نیست و از دیدگاه جامعه شناسی دین، نظریات او بارورتر از تئوری های مارکس هستند (صفحه ۴۰)، اما درعین حال جامعه شناسی شناخت مارکس را بسیار قدرتمندتر از وبر می داند و تاکید می کند روش او به شکلی است که ((به جای آن که به سوی روشن ساختن نحوه مناسبات تولیدی و مالکیت برود، بر عکس طبق رسم معمول در جهان بورژوازی به طرف تبیین مناسبات اجتماعی تعیین کننده حکومت می رود...گویا بحث بر سر احراز حق و تحقق عدالت در جامعه بشری نیست و پیام سوسیالیزه کردن جامعه در برابر بوروکراتیزه اجتماع و حکومت رنگ می بازد... این گونه تحلیلها اغلب توسط آن متفکرمآبانی انجام می گیرد که ...کام زندگی شان را از آخور سرمایه داری تا حدی سیر و لذا دستان فکرشان به افسار سرمایه داری تا حدی گیر است!)). (صفحه ۴۲ و ۴۳). در نهایت در این زمینه به کلام کارل لویت اشاره شده که توسط لوکاچ و اندیشمندان دیگری نیز تایید شده و آن این که ((ماکس وبر در اکثر برخوردهای خود با مارکس، نخست افکار او را سطحی و عامیانه می سازد و آن گاه غیر مستقیم به رد و نفی این افکار سطحی می پردازد)). ( صفحه ۹۱).
۴) نویسنده در پایان این بخش همچنین به بحث عقل نزد وبر نیز می پردازد و نقدهایی بر آن وارد می سازد و نیز بحث هایی درباره اقتصاد و جامعه، اثر مهم وبر ارائه شده است.
● طرح موضوع و مسئله «ماکس وبر و جامعه شناسی شناخت»
۱) در این فصل، نویسنده جامعه شناسی شناخت وبر را بیشتر مورد بررسی قرار می دهد. در ابتدا اشاره می کند که وبر و جامعه شناسی معرفت، رابطه ای سهل و ممتنع دارند! می دانیم که از یک سو وبر از پایه گذاران این سپهر است و از دیگر سو درباره این که او جامعه شناس معرفت است، سوالهای و تشکیک هایی وجود دارد! منوچهر آشتیانی در این زمینه می نویسد که آثار وبر با کسانی که صاحب اثر یا دارای تاثیر در جامعه شناسی شناخت هستند مثل مارکس و شئلر و مانهایم و لوکاچ و گورویچ و... قابل مقایسه نیست و تنها مقالاتی چند در این زمینه دارد! همچنین با مراجعه با دائره المعارف ها و تالیفات له و علیه وبر، نامی از او در سپهر جامعه شناسی معرفت نیست! در عین حال نمی توان از جامعه شناسی معرفت وبری غافل ماند که به واقع در همه زمینه ها ، همه جانبه نگر است، به جامعه شناسی تفهمی و تعمیقی عنایت دارد، سعی می کند به تشریح و تبیین فرآیندهای اجتماعی از حیث جریانهای شناختی نهفته در آن بپردازد و در سه پهنه جامعه شناسی دین، جامعه شناسی فرهنگ و مبادی و اصول جامعه شناسی از همه حیث (مقوله سازی ، تحلیل و متد) لایه هایی از جامعه شناسی معرفت را به نمایش می گذارد!
۲) در ادامه به تعاریفی از جامعه شناسی شناخت اشاره شده، آن گونه که گورویچ آن را ((بررسی روابط یا همبستگی های کارکردی بین گونه های مختلف معرفت و صورت های گوناگون آن... از یکسو و قالب های اجتماعی... و طبقات اجتماعی... و عناصر میکروسوسیولوژیکی از سوی دیگر)) می داند یا مانهایم که معتقد است جامعه شناسی شناخت ((یک نظام جدیدالتاسیس جامعه شناختی است که از دیدگاه نظریه ای، آموزه ای درباره پیوند وجودی شناخت برپا می دارد... و می کوشد تا این پیوند وجودی فکر را بر مبنای محتواهای مختلف معرفتی مربوط به گذشته و حال بشریت مشروح سازد.)) (صفحه ۷۵). لذا به اعتقاد نویسنده جامعه شناسی شناخت در پی آن است که چگونگی تاثیر موقعیت اجتماعی فرد بر نحوه کارکرد و ساخت اندیشه و شناخت او را بشناسد و بالعکس.
۳) از دیگر موضوعات مهم در این بخش از نگاه نویسنده، تز راسیونالیزاسیون و بررسی عقلانیت در جامعه و تاریخ است. نویسنده اشاره می کند: وبر مشاهده می کرد که به تدریج دیانت، نقش خود را در ایجاد رفورم ها و اصلاحات اجتماعی از دست می دهد، نظریه های دینی به مرور فاقد اعتبار علمی و مشروعیت اجتماعی می شوند و جهان به سمت افسون زدایی و بیگانگی با خدا و عاری شدن از پیامبری حرکت می کند، در چنین جهانی به زعم وبر، الهیات، لیبرال می شود و دراینجاست که خرد و عقلانیت در زندگی انسان رشد می یابد، درونی شدن دیانت فردی رواج می یابد و جهان به سمت عقلانیت دائم التزاید حرکت می کند که وبر به تیپ شناسی و تبارشناسی و جامعه شناسی این عقلانیت گرایی در سرمایه داری جدید می پردازد و آشتیانی در دو سطح رابطه بنیادین میان راسیونالیزاسیون و سکولاریزاسیون را تشریح می کند. در ادامه به سه مفهوم راسیونالیته نزد وبر اشاره می شود و عقلانیت به مفهومی که در علوم تجربی به کار می رود، به معنای تفسیر مفهومی جریان های اجتماعی و به مفهوم اخلاق عملی مورد توجه قرار گرفته است. به هرحال دکتر آشتیانی بر این مدعا ست که ((آن چه از دیدگاه وبر در دورنمای گسترده پیدایش و تکوین دنیای مدرن هر ناظر منصفی را به نظاره می کشد، وجود تعاطی و تعاملی است که به طور مستمر بین کاپیتالیسم (یعنی نظام جدید سرمایه داری) و سکولاریسم (یعنی منش و شیوه زندگانی انسان های مدرن) و راسیونالیسم (یعنی نحوه تفکر انسان دوران مدرنیسم) وجود دارد.)) (صفحه ۱۰۶) و البته نویسنده سعی کرده به ارتباط هر یک از این مفاهیم با جامعه شناسی معرفت نیز بپردازد.
۴) مبحث مورد توجه دیگر در این فصل، نظریه قرابت انتخابی یا تجاذب گزینشی وبر است که از دیدگاه نویسنده نوعی نظریه وابستگی متقابل است که اساس آن را روش گزینش تشکیل می دهد و با دیالکتیک نهفته در نظریه روبنا و زیربنای مارکس مرتبط است. ارتباط این نظریه با جامعه شناسی معرفت و پیوند آن با نظریات جامعه شناسی شناخت مارکس و شئلر به تشریح بیان شده و مصادیق این نظر در آرای وبر از جمله ارتباط میان اشکال ساخت های اجتماعی و اشکال معین اقتصادی، بین روابط روحی و عوامل مادی، قرابت انتخابی میان رهبران اصناف و طبقات و قرابت انتخابی درونی بین اصول ساختاری فرقه با ساختار دموکراسی که در دو اثر ((اخلاق پروتستان)) و ((اقتصاد و جامعه)) یافت می شود، تبیین گردیده است.
۵) مفهوم تیپ ایده آل نیز به عنوان یکی از عناصر جامعه شناسی شناخت وبر در بخشی مجزا مورد توجه نویسنده قرار گرفته است. بدین شکل که ابتدا به نظریات اندیشمندان مختلف در این زمینه اشاره شده، سپس مطالبی درباره تکوین و تشریح این مفهوم و رابطه آن با جامعه شناسی شناخت نگاشته شده است. نویسنده چهار نوع تیپ ایده آل را در نزد وبر از هم متمایز می کند و ضمن این تقسیم بندی (مفاهیم نوعی تیپ ایده آلی، تیپ های ایده ها، تیپ های ایده آل ایده آلها و تیپ های ایده آل مربوط به ساختارسازی های ارتباطات معنایی) معتقد است که تمایز وبر نسبت به دیگر اندیشمندانی از جمله ارسطو، سیسرون و مونتسکیو که قبلا نیز به سنخ آرمانی اشاره داشته اند، این است که تنها به کاری انتزاعی روی نیاورده و در واقع تیپ ایده آل را با قلمرو معرفت شناسی مرتبط کرده است. ((وبر می کوشد تا از طریق آن (ارتباط با معرفت شناسی) این سنخ آرمانی (یا تیپ ایده آل) را با واقعیات متیقن تجربی در قلمروهای گوناگون اجتماع و تاریخ نزدیک و گاه حتی عجین سازد، لذا الگو سازی وبر از یکسو بر اساس قواعد تجربی و اصول تجربه است... و از سوی دیگر او سعی می کند حاصل مطالعه جزئیات را در خدمت کلیت و تمامیت مقولات مفهومی تنظیم کننده آنها قرار دهد.)) (صفحه ۱۳۹ و ۱۴۰). به هرحال تیپ ایده آل وبر از مفاهیم مهمی است که آشتیانی آن را ابزاری مفید برای اندازه گیری می داند، در عین این که روشی ایستا نیست و با تغییرات جامعه تغیر می کند و در نهایت به نظر نویسنده نوعی الگوی تفهیمی است که قادر است در پهنه تشکیل مفهوم و مدل به جامعه شناسان یاری رساند و ضمنا ارتباط جایگاه این مفهوم مهم در عرصه جامعه شناسی شناخت وبر از زوایا و ابعاد مختلفی از سوی نویسنده مورد واکاوی قرار گرفته است.
۶) آخرین بحث در این بخش، بررسی مفهوم تفهم است که در آثار مختلف وبر و به عنوان بنیاد جامعه شناسی تفهمی نقش زیادی دارد و به اعتقاد نویسنده، این مفهوم، دانش جامعه شناسی وبر را به قلمرو میراث عظیم معرفت شناسانه اروپایی نزدیک می کند. نویسنده تاکید می کند که وبر در پی شناخت واقعیت اجتماعی پیرامون خویش است، او جامعه شناسی را علمی واقعی و دارای نظم و نظامی خاص می داند و در تلاش است که بخش های مختلف معنی رفتاری و موقعیتی جهان زندگی و حیات علمی را نسبت به هم مقایسه شونده سازد. وبر در تعریفی از مفهوم تفهم که آن را محصول فرآیند رفتار اجتماعی انسانی می داند، ((تفهم را بر حسب جهت گیری آن به سوی نمونه مفهومی و ارزشی که هم به نحو عقلانی و هم به گونه عاطفی ساختاربندی شده است، معنی می کند.)) (صفحه ۱۸۵ و ۱۸۶). به زعم آشتیانی وبر به این واقعیت رسیده بود که ((اساسا علم تاریخ و جامعه شناسی نمی توانند حاوی شناخت چیزی باشند مگر آن که در بطن هستی اجتماعی و تاریخی آنها مفهوم و معنا و دریافتی مضمر باشد.)) (صفحه ۱۶۳). به هرحال دکتر آشتیانی در این بخش ضمن تشریح مفهوم تفهم و تقسیم بندی ها و انواع آن و بسط آن در جامعه شناسی شناخت وبر به کنش اجتماعی و ربط وثیق آن با تفهم، معنادار بودن کنش های اجتماعی، عمل اجتماعی و تاریخی انسان، کلیت اجتماعی و تاریخی و... هر یک به طور مفصل می پردازد و ارتباط این موضوعات با جامعه شناسی شناخت وبر را تشریح می کند. در نهایت نویسنده مدعی است که جامعه شناسی شناخت وبر بدون مفهوم تفهم بی معناست و ((عمل و کردار و کنش انسانی، طبق رای وبر، مولد و خاستگاه درک احساس مشترکی است که در بطن و متن درونیت و اجتماعیت یافتن اعمال (معنادار) آدمی پدید می آید و از اینرو هرگونه ارتباط پذیری نزد او عمیقا مترادف با معنی دار و یا فهمیدنی بودن است.)) (صفحه ۱۹۲). و لذا اصطلاح مفهوم نزد او بیانگر شکل عینی موقعیت های رفتاری و کنشی است و از دیدگاه این متفکر آلمانی تنها جهانی که به مفهوم تفسیر یابنده در برابر ما قرار گیرد، جهانی تغییر پذیر و دگرگون شونده است!
● بحث انتقادی درباره جامعه شناسی شناخت احتمالی ماکس وبر
نویسنده در این فصل و نیز ابتدای فصل پیشین به صراحت، تشکیک هایی درباره جامعه شناسی شناخت وبر مطرح می سازد و با آن که صراحتا در جای جای کتاب ضمن تشریح به نقد آرای وبر نیز پرداخته است، اما لازم می داند که در بخشی جداگانه نیز انتقادهای کلی دیگر را پیرامون برخی آرای وبر خصوصا در زمینه جامعه شناسی شناخت او مطرح سازد. در این زمینه درباره تیپ ایده آل، از نامعین بودن سنخ آرمانی و آرمان های سنخ بحث می شود و این سوال را مطرح می کند که ((این ایده آل است که مضمون سنخ را تعیین می کند و یا این سنخ است که محتوای ایده آل را می سازد؟)) (صفحه ۱۹۷). همچنین درباره نظریه قرابت انتخابی وبر بحث و بررسی صورت پذیرفته و به تناقض ها و کلی نگری ها و سوالات و انتقادات در این زمینه اشاره می شود. سومین انتقاد در زمینه کار است و رویکرد مارکسیستی، نویسنده را واداشته تا این انتقاد را به وبر وارد سازد که وی ضمن بی اعتنایی به کار، آن را تنها به معنای اشتغال در نظر گرفته و با رویکرد خرد گرایانه و میکروسوسیولوژیکی از آن غفلت کرده است! بحث انتقادی دیگر نویسنده در زمینه مسئله تفهم است که ضمن توضیحی ادعا می کند وبر برای احتیاط از لغزیدن به سمت تفکر واقع گرایانه انتقادی و مارکسیستی، ملزومات و مقتضیات مربوط به واقعیات عینی زندگانی اجتماعی و تاریخی را آن طور که باید و شاید در تحلیل ها و محاسبات جامعه شناسانه خویش وارد نکرده است! آخرین انتقاد، مشکل عقلانیت یافتگی جوامع و شناخت انسانها نزد وبر است که در این زمینه نیز به تشریح بحث و نقد و بررسی صورت گرفته و در پایان سعی می شود به این سوال پاسخ داده شود که آیا می توان وبر را در زمره جامعه شناسان معرفت دانست یا نه؟
● پایان
پایان سخن دکتر آشتیانی اشاره به جامعه ایران و امکان یا عدم امکان ایجاد جامعه شناسی معرفت در آن است که با الهام از عقاید مارکس و آدورنو تاکید می کند: ((جوامعی که در اثر استمرار قرنها عدم رشد مناسبات تولیدیِ نظام یافته... و دیکتاتوری عرفی و شرعیِ نابود کننده تفکر علم مند، از تکوین فرآیند گفتگوهای عقلانی... و ساختارهای نهادین آنها در جامعه و تاریخ، دور و مهجور مانده اند، بحث هایی از قبیل آن چه پیرامون ماکس وبر در اینجا به عمل آمده اند، احتمالا مبهم و مغشوق خواهند ماند.)) (صفحه ۲۶۵). نویسنده تاکید می کند در چنین فضای مه آلود و مبهمی که پاسخ معرفت شناسانه برای آن ملت یا تصور ناکجاآبادهای غربت آلود است یا اندیشه های آرمان شناسانه و ایدئولوژی های حسرت برانگیز، در این موقعیت به احتمال زیاد امیدی به تولد جامعه شناسی علمی نیست و شاید برای رفع این نواقص ((عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی!!!))

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ] [ 13:40 ] [ رسول شيخي ]

 

 

گاهگاهی  به  نگاهی  دل  ما را دریاب

 

 
 

جان به لب  آمده از درد  خدا را  دریاب

 

 

به  امیدی  به  سر کوی  تو  روی آوردیم

 

    

رسولا  به  د ر  خویش گدا را دریاب

 

     

سنگها می خورم ازدست جنون دل خویش 

  

من ِ  دیوانه    انگشت   نما   را    دریاب

 

    

به  وفاداری تو  شهره  شهرم  ای  دوست

 

 

ز  وفا   معتکف   کوی   وفا   را  دریاب

 

 

سالها  رفت  که   از   جام  محبت   مستم

 

 

من  دردی  کش   صهبای  ولا را دریاب

 

 

کاروان رفت ومن ازهمسفران دورم دور

 

 

من   از  قافله شوق   جدا   را   دریاب

 

 

راه باریک وبسی پر طروتاریک است

 

 

سببی  ساز و دراین مهلکه  ما را دریاب

 

 

تا  دلم   بار غم  عشق   به  منزل   فکند

 

 

شهسوارا !  من  افتاده  ز پا  را   دریاب

 

   

دوش رویای لب نوش تو با من می گفت

 

 

کا ی  شهید  غم من ! آ ب  بقا را دریاب

 

 

سوی پروانه نظر کن که دعا گوی تو باد

 

 

گنه  آلوده   خود  را   به   مدارا   دریاب

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ] [ 13:18 ] [ رسول شيخي ]

 

ایده سرمایه اجتماعی از 1995 به بعد شکل گرفته . ایده ای که مفهوم سرمایه اجتماعی از ان سخن می گوید با وجود شهرت اخیر خود برای جامعه شناسان حرف تازه ای ندارد. دورکیم در تقسیم کار اجتماعی نزدیک به یک قرن پیش آن را نوشته از تاثیر قدرت اخلاقی گروه ها برای مهار خودخواهی های فردی و ایجاد همبستگی مشترک در میان اعضا سخن گفته است.

سرمایه انسانی : عواملی چون تحصیلات و آموزش های شغلی و وجود آنها در انسانها اشاره دارد. این مفهوم به معنی سرمایه گذاری برای پرورش انسانی فرهیخته، سالم و مطیع است و شامل مراقبت های خانوادگی سالها پیش از آغاز آموزش و پیش دبستانی تا بازار کار می شود. مهارت و توانایی هایی که افراد کسب می کنند، مانند توانایی هایی در زمینه کسب میزان تحصیلات ، توانایی های کلامی و ارتباطی، اعتماد به مفس ، قدرت رهبری

مفهوم نوین سرمایه اجتماعی: روابط اجتماعی مبتنی بر اعتماد و شبکه های متراکم تعامل و هنجارهای مشوق عمل جمعی نیز توانایی تسهیل تولید و دستیابی به هدف را دارند. تفاوت سرمایه اجتماعی، با دیگر سرمایه ها این است که این شکل از سرمایه حاصل روابط و تعاملات اجتماعی مبتنی بر اعتماد و مشارکت اعضای گروه های اجتماعی است. به عبارت دیگر سرمایه اجتماعی متعلق به گروه هاست و نه افراد و به شکل عینی و فیزیکی وجود ندارد. تفاوت دیگر این است که سرمایه اجتماعی هرچه بیشتر مصرف شود افزایش خواهد یافت و در صورت عدم مصرف رو به کاهش و نابودی خواهد گذاشت.

مهم ترین تعاریف از مفهوم آن از آن دو جامعه شناس برجسته یعنی پیر بوردیو و جیمز کلمن و پیروان او رابرت پاتنام و فرانسیس فوکویاما است.

تعریف بوردیو: انباشت منافع بالفعل یا بالقوه ای که به تصاحب یک شبکه بادوام روابط کم و بیش نهادینه شده آشنایی یا بازشناخت متقابل مربوطند.

از نظر بوردیو شبکه های اجتماعی موهبتی طبیعی نیستند و باید آنها را با انجام کنش های منطقی و قصدمند برای دستیابی به دیگر سرمایه ها و منابع پدید آورد . او سرمایه اجتماعی را یکی از اشکال سرمایه می داند .

الف) سرمایه اقتصادی : که قابل تبدیل شدن به پول است و می تواند به شکل حقوق مالکیت نهادینه شود.

ب) سرمایه فرهنگی: که تحت تاثیر برخی شرایط به سرمایه اقتصادی بدل می شود و به شکل کیفیات آموزشی نهادینه می گردد.

ج) سرمایه اجتماعی : که تحت برخی شرایط به سرمایه اقتصادی تبدیل می شود.

بوردیو برای تبدیل پذیری اشکال مختلف سرمایه و بر تقلیل نهایی همه اشکال سرمایه اقتصادی تاکید می کند. از نظر او سرمایه اقتصادی کار انسانی انباشته شده است.

تعریف بوردیو از سرمایه اجتماعی نشان می دهد که این سرمایه دو عنصر دارد: نخست روابط اجتماعی که افراد را قادر به دستیابی به منابعی می کند که دیگران یعنی هم گروه هایش صاحب آنهایند. و دوم مقدار و کیفیت منابعی که حاصل فرد می شود. سرمایه اجتماعی این امکان را برای فرد فراهم می اورد تا به منابعی مانند اطلاعات ، فرصت های اقتصادی و اموزشی دست یابد.

در نگرشی تا اندازه ای متفاوت و تعاریف مبتنی بر آن که عمدتا برگرفته از دیدگاه جامعه شناسی آمریکایی است سرمایه اجتماعی به اعتماد، تعاملات و هنجارهای مشوق عمل جمعی که در میان گروه های اجتماعی پدیدار شده و سبب تسهیل همکاری و تعامل و کاهش هزینه های عمل می شوند اشاره دارد.

جیمز کلمن: به نظر کلمن سرمایه اجتماعی مانند دیگر اشکال سرمایه مولد است و امکان دستیابی به هدفهای معینی را که در نبود ان دست یافتنی است فراهم می آورد. کلمن سازمان اجتماعی را پدید آورنده سرمایه اجتماعی می داند و آن را با کارکردش تعریف می کند. از نگاه او سرمایه اجتماعی شیئی واحد نیست بلکه انواع چیزهای گوناگونی است که دو ویژگی مشترک دارند ، یک شامل جنبه ای از ساخت اجتماعی هستند و دو کنش های معین کنشگران جمعی را که در درون ساختار هستند تسهیل می کنند. سرمایه اجتماعی سبب می شود تا هزینه های دستیابی به هدفهای معینی کاهش یابد. هدفهایی که در نبود سرمایه اجتماعی دستیابی به آنها تنها با صرف هزینه های زیاد امکان پذیر می گشت. به این گونه کلمن بر سودمندی سرمایه اجتماعی تاکید می ورزد. منبعی برای همکاری، روابط دو جانبه و توسعه اجتماعی . به اعتقاد کلمن عواملی که سبب ایجاد گسترش سرمایه اجتماعی می شوند عبارتند از : کمک ، ایدئولوژی ، اطلاعات و هنجارها

کمک : درخواست کمک افراد از یکدیگر مقدار سرمایه اجتماعی را بیشتر خواهد کرد. هرگاه عواملی مانند رفاه و فراوانی و کمک دولت سبب شود تا افراد نیازشان به یکدیگر کمتر شود ، میزان سرمایه اجتماعی کمتر خواهد شود.

ایدئولوژی: اعتقاداتی مانند لزوم کمک به یکدیگر یا عمل به سود دیگری ، سبب پدید آمدن سرمایه اجتماعی می شود و از این رو آن دسته از اعتقادات مذهبی که بر ضرورت کمک و عمل به نفع دیگران تاکید دارند عامل مهمی در شکل گیری سرمایه اجتماعی هستند.

اطلاعات: از نظر کلمن یک شکل مهم سرمایه اجتماعی ظرفیت بالقوه اطلاعات است که جزء ذاتی و جدایی ناپذیر روابط اجتماعی است. اهمیت اطلاعات در فراهم ساختن بنیان کنش است ، اما به دست آوردن هزینه دارد. کمترین چیزی که برای کسب اطلاعات لازم است، توجه می باشد که همیشه اندک است. یکی از وسایلی که از طریق آن اطلاعات می تواند به دست آید استفاده از روابط اجتماعی است و اطلاعاتی که از طریق این روابط حاصل می شود، کنش را تسهیل می کند.

هنجارها: اگر در درون گروه های اجتماعی ، هنجارهای مؤثر و نیرومندی بر اینکه فرد باید منافع شخصی را رها کرده و به سود جمع عمل کند، وجود داشته باشد، سرمایه اجتماعی شکل خواهد گرفت.

کلمن در کنار توجه به سودمندیهای سرمایه اجتماعی به ضررهای سرمایه اجتماعی هم توجه می کند . و از این موضوع بحث می کند که سرمایه اجتماعی ضمن ایجاد سهولت برای انجام برخی کنش ها ، برای برخی دیگر محدودیت ایجاد می کند. از نظر وی هنجارهای موجود در یک حوزه می تواند نوآوری در ان حوزه را کاهش دهد.

رابرت پاتنام:از نظر پاتنام ایده اصلی سرمایه اجتماعی عبارتست از « شبکه ها و هنجارهای مرتبط با عمل متقابل» . او نیز چون کلمن بر سودمندی و کارکرد مثبت سرمایه اجتماعی برای افراد تاکید دارد. او نگران کاهش میزان سرمایه اجتماعی و پیامدهای ناشی از آن است. پاتنام در کتاب "بولینگ یک نفره" به مسئله تنزل سرمایه اجتماعی در امریکا می پردازد. شاخصهایی مانند " کاهش مشارکت در انتخابات" و " کاهش عضویت در انجمن های داوطلبانه" مانند انجمن اولیا و مربیان و کلوپهای بولینگ از نظر او بیانگر کاهش سرمایه اجتماعی در آن کشور است. اتفاقی که برای حفط و تداوم دموکراسی آمریکایی چون بلایی از آسمان تلقی می شود. پاتنام پیوند میان سرمایه اجتماعی و تولید کالاهای عمومی را ساده تلقی نمی کند. او بر این نظر است که " بدون شک سازوکارهایی از طریق آنها تعهد مدنی و همبستگی اجتماعی نتایجی را نظیر آموزشهای بهتر ، توسعه اقتصادی سریعتر ، جرائم کمتر، حکومت کارآمدتر در پی دارند، پیچیده و چندگانه اند. این یافته ها مستلزم اثبات بیشتر و شاید کیفی کردن هستند. تعریف پاتنام از سرمایه اجتماعی شباهت زیادی به تعریف کلمن دارد. از نظر وی سرمایه اجتماعی ان دسته از ویژگی های سازمان اجتماعی است که هماهنگی و همکاری را برای سود متقابل تسهیل می کند. این ویژگی ها عبارتند از: شبکه ها، هنجارهای معامله متقابل و اعتماد اجتماعی.

شبکه ها: شبکه های رسمی و غیر رسمی ارتباطات و مبادلات در هر جامعه ای اعم از مدرن و سنت ی، فئودالی یا سرمایه داری و ... .جود دارند. این شبکه ها در نوع "افقی" و "عمودی" هستند. در شبکه های افقی شهروندانی عضویت دارند که از قدرت و وضعیت برابری برخوردارند. در این حالت همه کنشگران درگیر کنشها بوده با هم در ارتباطند و اطلاعات به صورت شفاف در اختیار کنشگران قرار می گیرد. در شبکه های عمودی شهروندانی عضویت دارند که وضعیتی نابرابر نسبت به هم دارند. در این حالت کنشگران باهم ارتباطی ندارند. به این معنی که رابطه کنشگران منقطع بوده و ایشان تنها اطلاعاتی را بدست خواهند اورد که منافع افراد در موقعیت بالاتر را به خطر نیاندازد و اطلاعات به صورت شفاف رد و بدل نمی شود.

کنش های افقی قوی در شبکه های مشارکت مدنی مانند انجمن های همسایگی، کانون های سرود خوانی ، تعاونی ها، باشگاه های ورزشی و احزاب توده ای، روی می دهند. از نظر پاتنام شبکه های مشارکت مدنی یکی از اشکال ضروری سرمایه اجتماعی هستند. " هرچه این شبکه ها در جامعه ای متراکم تر باشند، احتمال بیشتری وجود دارد که شهروندان بتوانند در جهت منافع متقابل همکاری کنند. " شبکه های افقی انبوه تقویت همکاری درون گروهی را سبب می شوند. آنها با دور زدن شکافهای طبقاتی، همکاری گسترده تری را پدید می آورند. از نظر پاتنام هرچه ساختار سازمانی افقی تر باشد ، موفقیت نهادی آن در اجتماع بیشتر است خواهد شد. پاتنام میان عضویت در گروه های اداری نظم افقی مانند باشگاهه های ورزشی و ... ارتباط مثبتی متصور می شود. او شبکه عمودی یا سلسله مراتبی را فاقد توان برقراری اعتماد و همکاری اجتماعب می داند. زیرا جریان اطلاعات در شبکه عمودی نسبت به شبکه افقی ، شفاف و مؤثر نیست. همچنین هنجارهای معامله متقابل و مجازاتهای مربوط به تخلف از ان که مانع فرصت طلبی می شوند، در شبکه های عمودی برای مقامات عالی رتبه کمتر وضع شده و کمتر اجرا می شوند. پاتنام شبکه ای مشارکت مدنی را داری مزایای زیر می داند:

افزایش هزینه های بالقوه عهدشکنی در معاملات

تقویت هنجارهای قوی معامله متقابل

تسهیل ارتباطات و بهبود جریان اطلاعات در مورد قابل اعتماد بودن افراد

هنجارهای معامله متقابل: در هرگروه اجتماعی هنجارهایی هستند که مهمترین سودمندی آنها تقویت اعتماد، کاهش هزینه معاملات و تسهیل همکاری است. از نظر پاتنام مهمترین این هنجارها، هنجارهای معامله متقابل هستند. وی این هنجارها را از مولدترین اجزای سرمایه اجتماعی می داند. گروه ها و جوامعی که از این هنجارها اطاعت می کنند به شکل مؤثری بر فرصت طلبی و مشکلات عمل جمعی فائق می آیند. این هنجارها با شبکه های انبوهی از مبادلات اجتماعی مرتبط هستند و هریک یکدیگر را تقویت می کنند.

اعتماد اجتماعی: پاتنام اعتماد اجتماعی را ناشی از دو منبع یعنی هنجارهای معامله متقابل و شبکه های مشارکت مدنی می داند. از نظر وی اعتماد، همکاری را تسهیل می کند و هرچه سطح اعتماد در یک جامعه بالاتر باشد، احتمال همکاری هم بیشتر خواهد بود. همکاری نیز به نوبه خود اعتماد را ایجاد می کند. به این ترتیب هرچه سرمایه اجتماعی بیشتر استفاده شود بجای استهلاک و کاهش، بیشتر افزایش خواهد یافت. از نظر پاتنام هرچه تعامل میان افراد بیشتر باشد، آنها اطلاعات بیشتری درباره یکدیگر به دست آورده و انگیزه های بیشتری برای اعتماد پیدا می کنند. در مجموع پاتنام منابع سرمایه اجتماعی را اعتماد، هنجارهای معامله متقابل و شبکه های افقی تعامل می داد که دارای ارتباطات درونی، خود تقویت کننده و خود افزاینده می باشند. بنا به اعتقاد پاتنام ویژگی بازتولیدی سرمایه اجتماعی منجر به تعامل اجتماعی همراه با سطح بالایی از همکاری ، اعتماد، معامله متقابل، مشارکت مدنی و رفاه اجتماعی می گردد. وی همچنین اضافه می کند که نبود این ویژگی ها در برخی از جوامع عهدشکنی، بی اعتمادی ، فریب و حیله و بهره کشی ، انزوا، بی نظمی و رکود را به دنبال خواهد داشت.

فرانسیس فوکویاما: فوکویاما نظریه پرداز دیگر این حوزه در تعریف این مفهوم بیشتر بر هنجارها و ارزشهای غیر رسمی تکیه کرده و آن را اینگونه تعریف می کند: "سرمایه اجتماعی را به سادگی می توان به عنوان وجود مجموعه معینی از هنجارها یا ارزشهای غیر رسمی تعریف کرد که اعضای گروهی که همکاری و تعاون میانشان مجاز است در ان سهیم هستند. هنجارهایی که تولید سرمایه اجتماعی می کنند اساسا باید شامل سجایایی از قبیل صداقت، ادای تعهد و ارتباطات دو جانبه باشد.

به این ترتیب در دیدگاه این سه جامعه شناس امریکایی، سرمایه اجتماعی موجب می شود، تا همکاری و تعامل میان اعضای گروه های اجتماعی به سهولت انجام گرفته و هزینه های عمل کاهش یابد. سرمایه اجتماعی عنصری مطلوب برای انجام همکاریهای درون گروهی است و هرچه میزان آن بالاتر باشد دستیابی گروه به اهداف خود با هزینه کمتری انجام می گیرد. اگر در گروهی به سبب نبود ویژگی های مانند اعتماد و هنجارهای مشوق مشارکت، سرمایه اجتماعی به اندازه کافی فراهم نباشد، هزینه های همکاری افزایش خواهد یافت و تحقق عملکرد بستگی به برقراری نظامهای نظارتی و کنترل پرهزینه پیدا خواهد کرد. در مقابل وجود سرمایه اجتماعی به میزان کافی و مناسب سبب برقراری انسجام اجتماعی و اعتماد متقابل شده و هزینه های تعاملات و همکاریهای گروهی کاهش می یابد و در نتیجه عملکرد گروه بهبود می یابد. پس:

هرچه سرمایه اجتماعی در گروه بیشتر، هزینه همکاری و تعامل کمتر در نتیجه عملکرد و دستیابی به اهداف بیشتر

هرچه سرمایه اجتماعی در گروه کمتر ، هزینه همکاری و نعامل بیشتر، در نتیجه عملکرد و دستیابی به اهداف کمتر

اما به طور خلاصه همانگونه که پاکستون متذکر می شود می توان سرمایه اجتماعی را متشکل از دو مؤلفه دانست:

پیوندهای علنی میان افراد : می باید ساختار شبکه ای عینی وجود داشته باشد که افراد را به یکدیگر مرتبط کند . این مؤلفه نشان می دهد که افراد در فضای اجتماعی به یکدیگر مربوطند.

نوع ذهنی پیوند: پیوندها میان افراد باید نوعی ویژه باشد – دوجانه، مورد اعتماد و مستلزم احساس مثبت

پس پیامدهای مثبت سرمایه اجتماعی هنگامی وجود دارد که دو مؤلفه متشکل ان همزمان و به میزان بسنده حاضر باشند.

سطوح سرمایه اجتماعی:

سطح فردی یا سطح خرد: بطور معمول هریک از افراد جامعه در شبکه یا شکه هایی عضویت دارد. منافع ناشی از این عضویت می تواند برای فرد مفید باشد. (رابطه دوستی)

سطح گروهی یا میانه: روابط مبتنی بر اعتماد میان اعضای گروه موجب تشکیل سرمایه اجتماعی می شود . این سرمایه در اختیار تمامی اعضای گروه است تا از ان برای پیشبرد امورشان استفاده کند. (فروشندگان بازار عمده فروشی)

سطح اجتماعی یا کلان: تعداد زیاد گروه های داوطلبانه در جامعه و روابط افقی میان آنها که بر پایه اعتماد است، سرمایه اجتماعی را تولید می کند که همه اعضای جامعه از آن بهره مند خواهند بود. از نگاه پاتنام سرمایه اجتماعی جامعه موجب می شود تانهادهای دموکراتیک حکومتی بهتر وظایف خود را انجام دهند و از نظر فوکویاما وجود سرمایه اجتماعی، نظم اجتماعی را به طریق مؤثر و کارآمدی حفظ و تداوم می بخشد.

اگر در قالب کالای عمومی موضوع را تشریح کنیم، باید گفت سرمایه اجتماعی به عنوان یک پدیده اجتماعی در سطح فردی فراهم آورنده کالای شخصی است که برای سود اقتصادی با دیگر منافع شخصی مانند موقعیت تحصیلی استفاده می شود. در سطوح بالاتر سرمایه اجتماعی همچون کالایی عمومی است که اعضای یک گروه خاص یا تمامی اعضای جامعه می توانند از آن بهره برداری کنند. برای مثال امنیت اجتماعی در جامعه که حاصل سرمایه اجتماعی است می تواند ازسوی تمامی شهروندان استفاده شود.

کارکردهای مثبت سرمایه اجتماعی:

کنترل اجتماعی: این نوع از سرمایه اجتماعی برخاسته از درونی کردن هنجارهای اجتماعی، همبستگی محدود و اعتماد تحمیلی است. این سرمایه سبب می شود تا اعضای گروه هنجارهای حاکم را رعایت کرده و نظم لازم را برای فعالیت های گروه تامین کنند. این شکل از سرمایه اجتماعی مورد علاقه والدین، معلمان، مقامات پلیس است. زیرا سبب نظم ، تشویق اطاعت پذیری در افراد تحت امر می شود. (نظم حاکم در محیط های محدود و کوچک مثل روستا و شهرک)

حمایت خانوادگی و خویشی (کلمن): خانواده سالم یعنی خانواده ای که پدر و مادر هر دو حضور دارند و خانواده هایی که وظیفه اصلی یکی از والدین تربیت فرزندان است، دارای سهم بیشتری از این سرمایه نسبت به خانواده های تک والدی یا خانواده هایی که پدر و مادر هردو به کار مشغولند. هرگاه سرمایه اجتماعی در شکل کنترل اجتماعی کاهش یابد، شکل دیگری از این سرمایه اجتماعی یعنی حمایت خانوادگی و خویشی افزایش یافته و نبوغ نوع نخست را جبران می کند.

منافع ناشی از شبکه های فراخانوادگی: عمومی ترین کارکرد مثبت سرمایه اجتماعی منافعی است که بواسطه عضویت در شبکه های فراخانوادگی به دست می آید. این نگاه به تعریف بوردیو از سرمایه اجتماعی نزدیک است. او سرمایه اجتماعی را در شکل حمایت خانوادگی، منبع سرمایه فرهنگی می داند در حالیکه سرمایه اجتماعی را منافعی و منابعی در نظر می گیرد که افراد بواسطه عضویت در شبکه ها به دست آورند. این شکل از سرمایه اجتماعی بیشترین کاربرد تبیینی را در حوزه قشربندی دارد، شغل یابی ، تحرک عمودی در نردبان شغلی و موفقیت رد کسب و کار موضوعاتی هستند که با سرمایه اجتماعی مورد تحلیل و تبیین قرار می گیرند. ( مثل انجمن های اعتبار چرخشی زنان و دام) (محله های قومی و کسب و کار قومی مهاجرین)

کارآمدی سازمانهای دموکراتیک: (پاتنام) عامل اصلی عملکرد خوب سازمانهای دموکراتیک در شمال ایتالیا سرمایه اجتماعی است. سرمایه اجتماعی بیشتر سبب می شود تا سازمانهای دموکراتیک کارامدتر و پاسخگوتر باشد. در مقابل هر سرمایه اجتماعی در جامعه کمتر باشد، سازمانهای دموکراتیک در ان جامعه کارآمدی پایین تری خواهند داشت.

کارکردهای منفی سرمایه اجتماعی

ساز و کاری که افراد و گروه ها به عنوان سرمایه اجتماعی مورد بهره برداری قرارش می دهند می تواند پیامدهای نامطلوب و کمتر خواستنی هم همراه داشته باشد. لذا لحاظ کردن سرمایه اجتماعی به عنوان خیر مطلق و در افتادن به ورطه بینات اخلاقی و صدور حکم های ارزشی نادرست است. از اشکال منفی سرمایه اجتماعی:

طرد بیرونی ها: شبکه های اجتماعی که برای اعضای خود منابع و منافع فراهم می کنند می توانند کسان دیگری را در شبکه عضویت ندارند از دستیابی به آن منابع محروم کنند. (انحصار سنتی بازاریان یهودی بر الماس)

مطالبات زیاده از اعضای گروه: همبستگی شدید گروهی تحت برخی شرایط می تواند مانع از موفقیت و ابتکار اعضای ساعی شود. مسئله سوری مجانی در این شرایط مطرح است. اعضای کمتر ساعی گروه همه نوع تقاضای مورد حمایت از ساختار هنجاری مشترک را بر افراد موفق تر نحمیل می کنند. (مثل زن و شوهر تهرانی با خانواده شهرستانی)

محدودیت آزادی فرد: " همنوایی" یکی از ضرورتهای مهم مشارکت در گروه ها و شبکه های اجتماعی است. در یک شهر با روستای کوچک که همه همسایه ها همدیگر را می شناسند، فرد می تواند از مغازه سرگذر نسیه بگیرد. محیط خانواده و شبکه خویشاوندی مرجعی برای حمایت است. اما میزان کنترل اجتماعی در چنین وضعیتی بالاست و اغلب آزاذیهای فردی را بطور کامل با محدودیت مواجه می سازد. خانواده گرایی اگرچه مزایایی مانند حمایت های عاطفی، اجتماعی و اقتصادی با خود دارد اما از آنجایی که در این نوع از روابط اجتماعی حفظ انسجام گروه بر امور دیگر مقدم است، " فردیت" جایگاه چندان مهمی نخواهد داشت. اگر فردیت را به معنی موقعیت فراهم آورنده خلاقیت ، نوآوری و پیشرفت بدانیمآنگاه نباید انتظار زیادی از امکان تحقق تحرک، نوآوری و تنوع در محیط کوچک داشته باشیم. به عبارت دیگر هرچه اندازه یک اجتماع کوچک باشد به سبب محدودیت فضای تعامل اجتماعی و کاهش تنوع، روابط اجتماعی ویژگی نخستین را پیدا خواهد کرد.

هنجارهای همسطح نزولی : وضعیت هایی هستند که در انها استحکام همبستگی گروهی ناشی از تجربه مشترک تیره بختی و مخالفت با جامعه اصلی است. در چنین شرایطی بیان موقعیت های فردی اعضای گروه به انسجام گروهی صدمه می زند. زیرا این انسجان دقیقا بر پایه عدم امکان چنین موفقیتهایی بنا شده است. نتیجه این وضعیت حاکمیت هنجارهای هم سطح نزولی است. کاربرد این هنجارها نگهداشت اوضاع در یک گروه عقب مانده است.

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ] [ 13:13 ] [ رسول شيخي ]

 

مختصری درباره‌ی نظریه شش درجه جدایی و نظریه دنیای کوچک

 

نظریه میلگرام چه بود؟ آیا این نظریه مورد سوال و تردید قرار گرفته است؟

 

یکی از جالبترین نظریه‌هایی که تا کنون در حوزه علوم اجتماعی و آماری مطرح شده، نظریه شش درجه جدایی (six degrees of separation) است. طبق این نظریه، هر دو انسانی بر روی کره زمین، حداکثر یک رابطه درجه شش با هم دارند. یعنی حداکثر توسط پنج حلقه واسطه به یکدیگر متصل هستند.

 

 

اولین بار حدود هشتاد سال پیش، یک نویسنده مجارستانی (کارینتی) نظریه شش درجه جدایی را مطرح نمود که مورد توجه چندانی قرار نگرفت. بعدها که ریاضیدانان و جامعه شناسان روی آن کار کردند پیشرفت‌هایی صورت گرفت و نهایتا یک جامعه‌شناس آمریکایی، استنلی میلگرام، سعی کرد با ارائه نظریه «دنیای کوچک» همان مفهوم را برساند.

در آزمایشی که برای آزمون نظریه استنلی میلگرام طراحی شد، که این آزمایش به عنوان یکی از اولین تلاشها در پایه‌گذاری تحلیل شبکه اجتماعی در کتاب تحول تحلیل شبکه اجتماعی (که در

اینجا معرفی شد) طرح شده است، برای آزمایش اینکه میان هر فرد در جهان تا فردی خاص در نقطه‌ای دیگر از جهان چند حلقه‌ی ارتباطی وجود دارد نامه‌ای به سه فرد در ایالات متحده آمریکا داده شد و از آنها خواسته شد که این نامه را به یک نفر خاص در ایالت ماساچوست (که او را نمی‌شناسند) برسانند. یکی از این افراد یک لوله‌کش، دیگری یک راننده اتوبوس و سومی یک مربی رقص باله بود، و طریقه اجرا بدین صورت بود که از آنها خواسته شد پیغام را به چند نفر از دوستان خود که احتمال بیشتری می‌دهند که فرد مورد نظر را بشناسند، بفرستند و از آنها هم بخواهند که همین کار را تکرار کنند. از میان این سه نامه دو تای آنها به مقصد و فرد مورد نظر رسید که هر کدام از آنها با ۵ حلقه ی ارتباطی از فرد مبدا به فرد مقصد منتقل شد و نتیجه‌ی این آزمایش که در موارد دیگری در نقاط دیگر دنیا نیز طی آزمایشهای بعدی مورد آزمون قرار گرفت، طرح نظریه‌ی دنیای کوچک (Small World) و شش درجه‌ی جدایی بود. نتیجه‌ی آزمایش این دو نظریه این بود که حلقه‌های بسیار کوتاه و کم‌تعدای از آشنایی قابل شناسایی است. و دیگر اینکه افراد قادر هستند این حلقه‌های کوتاه را فقط با استفاده از اطلاعات محلی و با بهره‌گیری از ارتباطات خود در محدوده‌ی زندگی خودشان پیدا کنند.

 

 

حال در تحقیقی جدید که بر روی برخی از اعضای فیس بوک انجام شده است این نظریه به چالش کشیده شده و ادعا شده است که این ۶ درجه‌ی جدایی در فیس بوک  به ۴٫۷ تقلیل یافته است و می‌توان مسیرهایی کوتاه‌تر و حلقه‌هایی کوتاه‌تر برای انتقال اطلاعات، دانایی و موارد مختلف از فردی به فرد دیگر یافت.

 

البته به این تحقیق بلافاصله پس از طرح انتقاداتی نیز وارد شده است، از آن جمله این که نمونه‌ی افراد بررسی شده فقط اعضای فیس بوک بوده‌اند و شاید بتوان گفت قابلیت تعمیم به تمامی افراد دنیای بیرون که برخی از آنها پروفایل فیس بوک ندارند، را ندارد. از طرف دیگر این افراد از ارتباطات و حلقه‌های ارتباطی خود در شبکه اجتماعی مجازی فیس بوک استفاده کرده‌اند که باز هم این سوال طرح می‌گردد که ممکن است در دنیای واقعی افراد به این حلقه‌های ارتباطی با این تعداد کم دسترسی نداشته باشند و نتوانند موارد مبادله شده را با این تعداد ۴٫۷ به نقطه‌ای و فردی دیگر در شبکه ارتباطات خود برسانند.

 

منابع استفاده شده:

  • فایل ارائه خانم مریم فاضل زرندی



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, ] [ 12:41 ] [ رسول شيخي ]

 


 
فرانسه :
 

پسر: بن ژور مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم!
 
 
 

دختر: با کمال میل موسیو!

ایتالیا :
 

پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!
دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با
کمال میل می پذیرم!

انگلیس :
 

پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم!
خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم!
دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم!

و اما ایران :
 


پسر: پیــــــــــــــــــس ... پیس پیس ...
پـــــــــــــــــــــــی ــــــــــــــــس ... پیییییییییییییس ...
ســــــــوووووووو ... ســــــــــوووو ...
ســــــــــــس ... ســــــــــــــــــــــــ ـــــــــــس ...
پــــــــِـخخخخخخخخخ ... چِــخـــــــــــــــه ...
هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ!
دختر: خفه شو! کصافطِ عوضی! مگه خودت خوار و مادر نداری
راه افتادی دنبالِ ناموس مردم،بی ناموس!
شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی!
ساعت 10 زنگ میزنم!

 

 



 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 21 آذر 1386برچسب:, ] [ 10:18 ] [ رسول شيخي ]

 

نیانگزار فرقه شیطان پرستی یک یهودی از خاندان لوی به نام آنتوان لوی است و در کلیسای شیطان آنتوان لوی ، مناسک جنسی جایگاه خاصی دارد. همان رقص ها و کار های جنسی که به وسیله فرانکسیست ها ، به طور مخفی انجام می شد ، امروز از طریق گروه های شیطان پرست مثل متالیکا در سطح عموم رواج داده می شود. صنعت سکس و بازرگانی تن که در ردیف سود آورترین تجارت های جهان است به همراه صنایع مشروب سازی ، قاچاق مواد مخدر ، قمار و صنعت سینما در انحصار یهود است.شبکه وسیعی از کلوبهای شبانه و فاحشه خانه ها توسط ویلیام ساموئل رزنبرگ ، مشهور به بیلی رز ، که از یهودیان مهاجر به آمریکا است ، تاسیس شد.
سران هیونیسم جهانی عزم جدی بر نابودی هر عقیده ای دارند ، آنان تمامی اصول و تئوریها را بهم می ریزند ، نظامها و حاکمیت ها را لرزان می سازند ، خانواده ها را ویران و نقش مدیریتی پدرها و مادرها را لگدمال می کنند .
آنان تصمیم گرفته اند که به هیچ کس اجازه اظهار وجود ندهند ، رسما اعلام می کنند همه باید تحت اداره یهود باشند ، همه باید به شنیدن صدای آنان عادت کنند . همه چیز را آنگونه که خود می پسندند ، می خواهند .
جوانان را در دنیایی از خیالات و اوهام شاعرانه گرفتار می سازند و به وقت استیصال و سر خوردگی لحظه ای که جوان به هر چیزی چنگ می زند تا خود را از مهلکه نجات دهد ، مذهب جعلی ای که سران یهودی از پیش طراحی کرده اند در اختیار او می گزارند .
بر این اساس می گوییم :

 1. شیطان پرستی مذهبی است ساختگی که توسط سران یهودی ای که مدیریت افکار و اندیشه ها را در انحصار خود می پندارند بوجود آمده است .
یهود با صرف مبالغ هنگفت و با خدمت گرفتن هنرپیشگان ، خوانندگان ، نوازندگان ، انتشار سی دی های آموزشی ، مجلات ، روزنامه ها و کاباره ها ... در صدد پر کردن خلاء روحی و معنوی جوانان
غرب و به تبع جوانان شرق برآمده است .
تا جایی که بگفته رئیس بیمارستان نوجوانان نیویورک ، شیطان پرستی یکی از شایع ترین تهدیداتی است که در مقابل بچه های امروز قرار گرفته است .
پر واضح است وقتی کلیسا نتواند در مقابل خواسته های معنوی جوانان الگوی مناسبی ارائه دهد ، آنانی که خود را گرگ می خوانند هدایت گله های گوسفند را بعهده خواهند گرفت .
و کیست که متوجه استخوانهای شکسته کلیسا نشده باشد .
رئیس بخش تحقیقات سری پلیس ایالات متحده می گوید : می توانید مرگ را در بیشتر کلیسا ها لمس کنید ، چیزی برای ادامه حیات وجود ندارد .
2.شیطان پرستی دنیایی را ترسیم می کند که هیچ روزنه امیدی برای آن متصور نیست . به همین جهت شیطان پرستی را جهان تاریک نیز میگویند. 
3.شیطان پرستی آنگونه که خود می گوید حقیقتی را جستجو می کند که در این جهان یافت نمی شود . خود کشی که از موارد رایج این آیین است ، توجیهی اینگونه دارد : اگر بپرسی چرا خودت را می کشی ؟ می گوید می خواهم به حقیقت برسم و حقیقت در این دنیا به دست نمی آید . 
پیامبر عزیز اسلام (ص) عبارتی دارد که می فرمایند : در آخر الزمان ، دنباله روها از نابخردان پیروی می کنند . 
مذهب سازان عصر جدید بسیار زیرک هستند . آنان به این حقیقت رسیده اند که همیشه گروهی در دنیا وجود دارند که از هیچ گونه استقلال فکری برخوردار نیستند و متاسفانه این گروه کمتر به خردمندان تمایل دارند ، بلکه میل بیشترشان به کسانی است که هوی و هوس را سر لوحه کار خود قرار داده اند . پروتکل های دانشوران یهود به صراحت به تربیت و آموزش افراد اشاره دارد ، می گوید : تا زمانی که افراد جوامع مختلف مطابق الگو و انگاره های تربیتی ما دوباره تربیت نشوند ، نمی توانیم برنامه هایمان را در این گونه جوامع مطابق با روشی کلی و یکسان پیاده کنیم . اما اگر برنامه ها را محتاطانه و توام با آموزش آغاز کنیم می توانیم در کمتر از یک دهه منش و خلق و خوی سر سخت ترین افراد را تغییر داده و آنها را مانند افرادی که از پیش مطیع ساخته ایم به زیر سلطه خویش در آوریم .
4. به شیطان پرست تفهیم می کنند که دنیای شیطان پرستی زندگی در میان لجن است و هیچ وقت نمی شود در لجن زندگی کرد و به لجن آلوده نشد و هیچ چاره ای برای پاک شدن نیست جر مردن و رهایی از این دنیا .
5. به شیطان پرست می فهمانند زندگی در این دنیا بر پایه دروغ است و همه باورهای مردم بر پایه همین دروغ شکل گرفته است ، همه عادت کرده اند دروغ بگویند ، لذا اگر حرف راست هم بزنید کسی آن را باور نمی کند .
6. شیطان پرستی آیینی است که همه چیز را منفی ارائه می دهد . آدم شیطان پرست عمر شب را بلند می داند . او حتی خورشید را مانع از تابش نور می پندارد . آنان همه چیز را منفی می خواهند ، اگر به باغ سیب بروند همه سیب ها را کال می بینند و اگر به تئاتر بروند همه بازیگر ها را لال می پندارند. به شیطان پرست می گویند چشمهایت را باز کن ، فقط ببین . مغزت را ببند ، فکر نکن . نقش تو ، نقش تماشا چی تئاتر در این دنیاست . 
آدم وقتی در دام ابلیس هایی که طراح و مدیران اجرایی احکام شیطان پرستی اند قرار می گیرد ، به مثابه مواد خامی خواهد بود که هر شکلی را اراده کنند ، از او می سازند.
پروتکلهای دانشوران صهیونیسم جهت دادن به فکر و اندیشه مردم غیر یهودی را به کمک سخن پردازی و تئوریهای وسوسه انگیز ، کار متخصصان و مدیران یهودی می داند.
آنان آنچنان به تبدیل آدمها می پردازند که بسیاری از افراد از اینکه موجود دیگری شده اند که خودشان نیستند ، خبر دار نمی شوند.
حتی آنانی که فکر می کنند مدیر و طراح و برنامه ریز حداقل بخشی از شیطان پرستها هستند ، تنها عاملی ناچیز و بی مقدارند که کورکورانه در خدمت ابلیس بزرگ قرار گرفته اند.
7. راهی که برای شیطان پرست ترسیم می کنند معجونی است که هر آدم گرفتاری را به وحشی گری و نفرت سوق می دهد. اولا راه نیست ، کوره راه است. مسیری است که به هیچ جا راه ندارد. بن بست است. رسما اعلام می کنند ما به مقصد نمی رسیم. برای شیطان پرست تفهیم می کنند جاده ای که در آن قرار دارد پر از خط کشی های در هم و بر هم است. و او در یافتن راه خروج تا سر حد جنون و دیوانگی پیش می رود و سر انجام مطمئن می شود راه بازگشتی وجود ندارد.
8. احیاء اخلاق مصیبت بار قوم لوط امروز از طریق گروههای شیطان پرست و وابسطه به آن ترویج می شود. پیشرفت هم جنس خواهی باور کردنی نیست. حمایت مقامات ارشد کلیسای انگلیس ، پارلمان اتحادیه اروپایی ، انجمن اطلاعات جنسی و انجمن آموزش و پرورش ایالات متحده ... ننگ آور است.
امروز دیگر صلیب های وارونه ، ستاره پنج پر ، خفاش ، صورتهای نقاشی شده ، ماسک های حیوانات درنده ی شاخ دار ، برهنه پوشی ... تنها نشانه ها و سمبل های شیطان پرستی نیست. عمده ترین نشانه شیطان پرستی را در تجاوز و قتل به ویژه در تجاوز به کودکان و نوجوانان به همراه قتل آنان باید دید. مدتی پیش روزنامه های آمریکا نوشتند جمعی شیطان پرست دستگیر شدند که نوجوانان و حتی کودکان را وحشیانه مورد تجاوز قرار داده و با ساتور تکه تکه می کرده اند. استفاده افراطی از مشروبات الکلی ، مواد مخدر ، قرص های روان گردان و انرژی زا ، استفاده و استعمال آلات مصنوعی ، خوردن و آشامیدن ادرار و مدفوع ... معجونی از بیماری های روحی ، روانی و جسمی بخصوص بیماری های عفونی و ایدز را برای شیطان پرست ها به ارمغان آورده است. ایدز شایع ترین بیماری نزد شیطان پرستان است. و 75 در صد عامل آلودگی شش هزار نفری که روزانه مبتلا به این درد بی درمان می شوند انتقال از طریق تماس جنسی است.
9. توصیه ای که شیطان پرست ها ناگزیر به انجام آنند. شنیدن آهنگ های تند همراه با خشونت است. که وحشت و نفرت را با خود دارد. آنان موظفند همیشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسیح و سایر مقدسات اعلام کنند. خود را بی خانمانی بیابانگرد بپندارند که از عشق و محبت متنفرند. آنان خوانندگان بسیار خشنی ، که در صدایشان می توان غرش حیوانات وحشی را شنید ، سمبل قدرت شیطان پرستی می دانند. که کمبود و نیاز خود را با خشونت زیاد رفع می کنند. اهانت به ادیان به عنوان آزادی بیان در تصنیف های خوانندگان شیطان پرست ترویج و تبلیغ می شود. اکنون موسیقی بی ریشه جاز که از موسیقی yidish یهودیان گرفته شده در همه زوایای ذهن جوان آمریکایی و ... رخنه کرده ، به طوری که مایکل جکسون یهودی را از تمام مقدسین کلیسا بر تر می دانند. روزی گروه بیتل ها از سر مزاح اعلام کرده بود که از خدا نیز معروف تر است و امروز گروه های موسیقی شیطان پرست عملا پرچم جنگ با خدا را بر افراشته اند. 
10. دوست جوان من بداند:
بنیانگزار فرقه شیطان پرستی یک یهودی از خاندان لوی به نام آنتوان لوی است و در کلیسای شیطان آنتوان لوی ، مناسک جنسی جایگاه خاصی دارد. همان رقص ها و کار های جنسی که به وسیله فرانکسیست ها ، به طور مخفی انجام می شد ، امروز از طریق گروه های شیطان پرست مثل متالیکا در سطح عموم رواج داده می شود. 
صنعت سکس و بازرگانی تن که در ردیف سود آورترین تجارت های جهان است به همراه صنایع مشروب سازی ، قاچاق مواد مخدر ، قمار و صنعت سینما در انحصار یهود است.
شبکه وسیعی از کلوبهای شبانه و فاحشه خانه ها توسط ویلیام ساموئل رزنبرگ ، مشهور به بیلی رز ، که از یهودیان مهاجر به آمریکا است ، تاسیس شد. 
غول صنایع مشروب سازی ، یهودی مهاجر ، ساموئل برنفمن است. که امروزه دفتر مرکزی کمپانی مشروبات الکلی برونفمن ها ، به نام سیگرام در نیویورک است و در 120 کشور جهان شعبه دارد و فروش سالانه آن بیش از یک میلیارد دلار است.
سلطان دنیای پنهان شخصی است یهودی ، به نام روچیلد ، که بزرگترین امپراطوری قمار را در ایالات متحده ایجاد کرد او در قاچاق مشروبات الکلی و مواد مخدر ، سرمایه گزاری عظیمی نمود.
اولین فیلم تاریخ سینما که در آن حریم اخلاق شکسته شد ، ماه آبی است نام دارد که توسط یک یهودی به نام اتوپرمینگر بسال 1953 کارگردانی شد و برای اولین بار واژه هایی مانند ، آبستن و باکره را بکاربرد. 
سه سال بعد همین کارگردان یهودی فیلم مردی با دست های طلایی را عرضه کرد و یک تابوی اخلاقی دیگر را شکست. او برای اولین بار به نمایش اعتیاد به هرویین پرداخت.
پرمینگر در فیلم بعدی اش که در سال 1959 ساخته شد برای نخستین مرتبه ، صحنه تجاوز جنسی را به نمایش درآورد. 
انسانیت زدایی ، هدف اصلی همه فیلم های این کارگردان یهودی بوده است.
و اینک شیطان پرستی با اسطوره سازی و با ارائه مطالب گمراه کننده و پورنوگرافیک سعی در تحقیر جوانان و برده داری نوین دارد.


برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 1 آذر 1386برچسب:, ] [ 10:22 ] [ رسول شيخي ]

139989 2 پنج توصیه برای جذاب شدن در سه دقیقه

می‌‌خواهید خیلی زود جذاب شوید؟ عجله دارید؟

این امر ممکن است و می‌توانید آن را یاد بگیرید.
در اینجا چند ترفند در اختیارتان می‌گذاریم، این ترفندها توسط روانشناسان مطالعه شده اند و می‌توانند به شما در بهبود درجۀ جذابیت تان در مقابل دلداده تان، کمک کننده باشند …
۱ - نگاه جذاب
۲ - تماس جسمی شما را جذاب تر می‌کند
۳ - لبخند بزنید!
۴ - برای جذابیت از او بخواهید برایتان کاری انجام دهد
۵ - برای رمانتیک شدن فضا، از موسیقی استفاده کنید
 
۱ - نگاه جذاب
نگاه کردن در چشمان فرد مقابل به میزان بسیار زیادی، توجه او را با خود به دنبال خواهد داشت. توجهش بیدار می‌شود. برای این که این ترفند مفید باشد، نگاه کردن نباید بیش از ۴ ثانیه طول بکشد.
این مدت به نظرتان کوتاه است؟ امتحان کنید، طولانی به نظر خواهد رسید.
قدرت نگاه به عنوان یکی از مؤثرترین روش ها شناخته شده است. بی شک به همین خاطر است که طی هزاران سال، زنان چشم ( و مردان ) های شان را آرایش می‌کنند … تصاویر یا مجسمه هایی که از فرعون ها وجود دارد را ببینید!
 
۲ - تماس جسمی شما را جذاب تر می‌کند
زمانی که دارید با فردی که می‌خواهید برایش جذاب باشید، حرف می‌زنید، او را لمس کنید. البته این لمس کردن نباید او را آزار دهد. دست تان را روی بازو، یا شانه اش بگذارید، به او نزدیک شوید و اجازه دهید شانه تان به شانه او برخورد کند.
این نزدیکی و تماس جسمی، شانس شما را برای مورد علاقه و جذاب شدن افزایش می‌دهد.
 
۳ - لبخند بزنید!
اگر لبخند می‌زنید، هر چه لبخندتان صادقانه تر و بزرگتر باشد، زیباتر به نظر خواهید رسید. و به همین ترتیب شخص دیگر هم می‌تواند بیشتر جذب شما شود.
علاوه بر این، لبخند از روی تمایل خلق و خوی تان را هم بهتر می‌کند بنابراین از لبخند بهره ببرید! به خاطر داشته باشید که رژ لب به همراه آرایش چشم، بر جذابیت های شما تأکید می‌کند.
 
۴ - برای جذابیت از او بخواهید برایتان کاری انجام دهد
اگر او برنامۀ زمانی اتوبوس ها را می‌داند، اگر دربارۀ فیلم دیدن نظرات قابل توجهی دارد، اگر برای رفتن به محلی او می‌تواند شما را هدایت کند، اگر او دربارۀ سفر به مناطق دور صاحب نظر است، اگر او چیزهای خوبی دربارۀ کیفیت و قیمت اتومبیل می‌داند…
ا ز او بخواهید کاری برای تان انجام دهد و یا چیزی به شما یاد دهد، با این کار شما او را در موقعیت بالایی قرار می‌دهید. او احساس ارزشمند بودن می‌کند. و دادنِ احساس ارزشمند بودن ، هنوز شیوه ای برای جذاب شدن است. او برای خودش این چنین تعبیر می‌کند: همراه با تو، من خود را شخصی خوب، ارزشمند و دلچسب احساس می‌کنم. برای شروع از او چه می‌خواهید؟
 
۵ - برای رمانتیک شدن فضا، از موسیقی استفاده کنید
شنیدن موسیقی رمانتیک فضا را برای ایجاد جذابیت بازتر می‌کند. ضمناً، اگر خانمی در فضایی باشد که یک موسیقی رمانتیک در آن جریان دارد، یک مرد ناشناس برای محبوب شدن، شانس بیشتری دارد. به همراه داشتن یک رادیوی‌ کوچک در این موارد جواب می‌دهد.

برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 1 آبان 1386برچسب:, ] [ 10:6 ] [ رسول شيخي ]
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید شما میتونید با عضو شدن در وبلاگ از دنیای مطالب زیبا بهره مند شوید
طراحی
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 28
بازدید ماه : 182
بازدید کل : 36378
تعداد مطالب : 84
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


http://

Main

زمان حضور شما:
عنوان لینک